... و این عشق پایانی ندارد، زیرا دایرهوار میچرخد و شعاع اضافه میکند. انگار تمام خدمتگزاران هستی، تمام نباتات و جامدات این روزها دست به دست هم فشردهاند که روزها را سریعتر پیش ببرند، انگار که با خود عهد بستند که اگر یک قدم در هستی برداری شتابان به سوی تو بیایند. خورشید امروز زودتر از موعد طلوع کرده است که به من بگوید، بیدار شو و به شهر وجودیت بازگرد که روز پیمان فرا رسیده است، روز دیدار معشوق که بگوید معشوق به سامان شد تا باد چنین بادا! ماه شب قبل، جور دیگری کمر خود را خم کرده بود و پیامش رنگ هشدار داشت، مبادا یادت برود زمانیکه از پل گذشتید و اکنون در راه ماندگان روی پل را فراموش کنید، مبادا نور را که دیدید، دوستان در تاریکی را به خاطر نیاورید، مبادا هرچه جلوتر رفتید از انرژی اول راه کاسته شود، مبادا که این حلقه عشق برایت تکراری شود. «خاص بوده و خاص میماند تا ابدیت»
کوهها با من حرف میزنند و میگویند تو میتوانی با محبت، قطرهقطره در دل سنگها فرو بروی، یعنی همین راهی که هستم، یعنی این قدرت عشق است و عشق پایانی ندارد. باد جور دیگری فرمان میدهد، باز چیزی دیگر را به من یادآور میشود که گاهی باید آنقدر آرام و با طمأنینه باشید که از قدرت تفکرت به بهترین شکل بهره بگیری و ساختارها را آغاز کنی و آنگاه که در مسیر رهسپار شدم، بر سرعت خود بیفزایم و از حرکت باز نایستم؛ چون در حرکت همه چیز شکل میگیرد. خداوندا از کنار هر مخلوق تو میگذرم، انگار که با زبان بیزبانی برای من پیامی دارد، گویا به آنها فرمان داده شده و تا اجرا نکنند از تلاش دست برنمیدارند. این همه پیام و هشدار چگونه به من میرسد؟ اینهمه موهبت از کجا آب میخورد؟ از ایمان و تسلیم شدن یا از قدرت عشق یا از بذرهای آبیاری شده و یا اینکه در تقدیر من اینها همه ثبت شده بوده و من به خاطر ندارم؛ نمیدانم شاید اول به من داده میشود و سپس امتحان میشوم.
در عجب هستم، ولی این را خوب خوب میدانم که خداوند بر همه چیز آگاه است، حتی به یک لبخند بیدریغ تا خدمتهایی که موجب میشود، دستهایی که در دنیای تاریک هستند و به دنیای نور وصل شوند، همه و همه بدون کم و کاست در دفتر تقدیر حک میکند و بیپاداش نمیگذارد. الان دیگر هر قدمی که رو به جلو برمیدارم، گوشهایم تیزتر میشود. تپش قلبم تندتر شده، بالاخره لحظه موعود فرا رسید و اینجا در حضور خداوند، نگهبان، مسافران و همسفران ... شکرگزار خداوندی که فرصت داد در حلقه عشق باشم. گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود؛ خدای من، اینها فقط در شعر نیست، این جمله را با تمام وجودم این روزها لمس کردهام، انتظار سخت است؛ اما شیرین و آن لحظه که وصال شکل میگیرد شیرینتر هم میشود.
نویسنده: همسفر فروزان رهجوی راهنما همسفر شادی (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر نرگس رهجوی راهنما همسفر شادی (لژیون دوم)
ارسال: همسفر شیدا رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون اول) دبیر سایت
همسفران نمایندگی رودهن
- تعداد بازدید از این مطلب :
31