English Version
This Site Is Available In English

شعری به مناسبت هفته بنیان از همسفر الهه

شعری به مناسبت هفته بنیان از همسفر الهه

تا شدی میزانِ من، موزون شده اندیشه‌ام
حاصلِ  عشق و تلاش و کسب و کار و پیشه‌ام

ناخدای کَشتیِ طوفان زده در نیمه شب
چون عقابی ناجی از تیغِ شُغاد و تیشه‌ام

بیشه قلبم به تاراج خزان دل بسته بود
بی رمق اندر عذاب، هم آرزو و ریشه‌ام

قلب چون بذر سیاهی در دل تاریکِ خاک
ذره ذره آب شد، عشق از وجود و ریشه‌ام


خواسته بر باد و درهای جهنم جمله باز
کوهِ سنگی بود شهرم، پر ز خار و شیشه ام

چون به کوه غم رسیدم، یکّه و تنها شدم...
پای خسته، چشم گریان، نامیدی بیشه ام

قلب، لبریز از سرشک و عقل در دستِ شریک
این شیاطین در نهادم، گرگ و من چون میشه‌ام


مطلع الفجر از وجودت تا که بر عالَم دمید
آتشی بر پا شد و سوزاند کهنه کیشه‌ام

چون محبت سوی خلقت چشم بینایم گشود
بد نبودند آدمان، بَل نابَلَد، در گیشه ام


تا شعاعِ نورِ یزدان پر گشودم سوی تو
دستِ من خالی ز نفرت، عشق تو اندیشه‌ام


من شدم فرهاد و تو شیرین و مانع بیستون
عشق و علم اندر کَفَم، چون تار و پود و تیشه ام


مرحبا بر تو که از آبِ سیاهِ پر لجن
پرورانیدی گُلِ مردابِ زیبا ریشه‌ام

این غریقِ مُرده ی بی‌جان و بی‌احساس را
زنده کردی تو، به آن آبِ حیاتِ خویشه‌ام

ای حسین، ای عطرِ خوش بویِ خدا روی زمین،
با نفس‌های تو، خُرَّم شد سرا و بیشه‌ام

ساکنینِ آسمان هِل هِل کنان اندر سماع،
جانشین پیمان به سر برده به جان، همّیشه‌ام

جان به قربان تو ای الگوی عشق و معرفت
تو شدی روی زمین، سلطانِ قلبِ شیشه‌ام


سایه‌ات بادا مدام و دانشت بادا فزون،
کُنهِ دانشمندِ دوران، کی رسد اندیشه‌ام؟!


بس مبارک این تولد، بس مبارک این یقین
خنده‌هایت، خنده‌هایت، شادی همّیشه‌ام

سراینده: همسفر الهه

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .