عشق، یعنی گذشتن از خویش یا گذشتنی آگاهانه و ظریف، که در آن به جهان هستی پی میبریم. جهانی که در آن ما و شما هر یک سهمی داریم، سهمی برای بخشیدن محبت که عصاره جان هر یک از ما است.
همسفر سمیرا و مسافر ایشان با آنتیایکس مصرفی تریاک وارد کنگره شدند و مدت دوازده ماه و بیست روز با متد DST و داروی OT به راهنمایی مسافر محمد و همسفر آنتینا سفر کردند، در حال حاضر به مدت هشت سال دو ماه است که به لطف خدا و دستان پرمهر آقای مهندس آزاد و رها هستند. رشته ورزشی مسافر: فوتبال و رشته ورزشی همسفر: شنا، والیبال است.
همسفر سمیرا در جایگاههای خدمتی حضور و غیاب، آبدارخانه، دبیر، نگهبان و خزانهدار لژیون سردار و راهنمایی خدمت کردند و در حال حاضر در جایگاه اینجنتی در حال خدمت هستند.
خانوادهای که همگی به جایگاه پهلوان رسیدهاند؛ یعنی نور خدمت در خانه جریان دارد. شما چطور این روحیه بخشش را در خانواده پرورش دادید؟
مسافر من نقش بسیار پر رنگی در این مسیر داشتند، اصلاً حرکت اولیه و استارت این کار بعد از اذن خداوند و اجازه مهندس دژاکام به واسطه مسافر من انجام شد و ایشان اینقدر گذشت و بخشش داشتند که اول من، بعد خودشان و تک تک اعضای خانواده را پهلوان کردند. مسلماً تاثیر بسیاری دارد، اینکه ما دختر دوم خودمان ثنا را شال پهلوانیاش را دریافت کردیم، حس و حال بخشش آن بسیار متفاوت شد؛ یعنی خیلی وقتها که ما در بیرون از منزل یک بخششی انجام میدادیم، همیشه میگفت: به چه علت؟ با اینکه برایش توضیح میدادیم؛ ولی باز هم از ته دل رضایت بخشش را نداشت؛ اما وقتی پهلوان شد، به هر حال این شال توسط جناب مهندس بر گردن انداخته میشود که اثرات مثبتی دارد، علاوه بر اینکه در طی مسیر شما بیاید و تصفیه کنید یک سفر خاصی است. به نوبه خودش تاثیر به سزایی برای فرزندم داشت و گذشت آن بسیار بیشتر شد و هنگامی که برای فرزندم توضیح میدهم، دیگر دنبال چون و چرای آن نیست. امسال دو فرزند دیگرم را پهلوان کردیم، انشاءالله که این مسیر برای همه خانوادهها باز شود و بتوانند این حس بسیار زیبا را در منزل خود جاری بکنند و از آن لذت ببرند.
به نظر شما چگونه میتوان نقش همسفر، راهنما، ایجنت، مادر و ... را در کنار هم به خوبی ایفا کرد؟
ما در کنگره آموزش گرفتیم که هر انسانی جایگاههای مختلفی را در این حیات زندگی میکند، بر فرض مثال من هم مادر، همسر، راهنما و در حال حاضر به عنوان ایجنت هستم، حتی شاغل هم هستم و در محل کار خود یک مدیریت خاصی باید داشته باشم تا بتوانم کار بیرون را با کار داخل منزل ادغام نکنم. همه اینها برمیگردد به اینکه بتوانم یک نظم و انظباطی روی برنامهریزیهای زندگی خود داشته باشم که بتوانم در هر کدام از این جایگاههایی که در طول روز سر و کار دارم بهترین نقش را ایفا کنم. مهم این است که من در جایگاه مادر، جایگاه همسر و جایگاههای مختلف بهترین باشم.
آموزشهایی که ما در کنگره آموختیم، اگر بتوانیم با یک برنامهریزی بسیار دقیق و خوب پیش ببریم، میتوانیم نقشهایی که در زندگی بر عهدهمان است را به بهترین نحو اجرا کنیم، هیچ وقت نمیتوانیم بهترین و بدون نقص باشیم؛ ولی مهم این است که تلاش خودمان را بکنیم که در هر جایگاهی هستیم با کوچکترین خطا و اشتباه مسیر را ادامه بدهیم، به هر حال درصد خطا و اشتباه در هر جایگاه وجود دارد؛ ولی مهم این است که این میزان به حداقل خودش برسد و سعی کنیم با آموزشها به بهترین نحو عمل کنیم.
چگونه هم در خدمت ایجنتی و یا هر خدمت دیگری میتوانیم هم قوانین را رعایت کنیم و هم دوستی و محبت را حفظ کنیم که کمترین تنش را داشته باشیم؟
استاد امین در یکی از سیدیهای خود بیان میکند: «هر شخصی در زندگی خود در هرجایگاهی قرار داشته باشد، از جمله خدمتهای کنگره۶۰ که به انسان داده میشود، اگر بخواهیم فقط روی قوانین و مقررات پیش برویم، نمیتوانیم اون نقش را خوب ایفا کنیم، اگر بخواهیم فقط با عشق و محبت جلو برویم، باز هم نمیتوانیم درست پیش برویم.
مهم این است که بتوانیم قوانین و مقررات را در کنار عشق و محبت انجام بدهیم». به نظر من، عشق و محبت وقتی در هر مسیری جاری بشود، حتی اگر اعمالش سخت باشد انجام آن خیلی راحت است.
من به یاد دارم که برای بار اول که به شعبه خواجو آمدم تا یک یا دو ماه اول همه من را به عنوان فردی فوقالعاده سختگیر و بیش از حد منضبط و مقرراتی میپنداشتند و از گوشه و کنار به گوش من میرسید؛ ولی چون در کنار آن جایگاه راهنمایی هم داشتم تا پیام سفر دوم داخل شعبه خواجو بودم و بعد از آن سریع به شعبه میرداماد میرفتم. سه ماه همزمان این دو خدمت را داشتم، به همین علت آن نیمه اول کارگاه آموزشی که در خواجو بودم، مجبور بودم قوانین و مقرراتی که باید در شعبه انجام میشد را به مرزبانان و دیگران اعمال میکردم و سریع میرفتم و فرصتی برای اینکه بتوانم آن عشق و محبتی که در کنار آن قوانین ایفا کنم نبود. بعد از اینکه تجلیل شدم و تمام مدت در شعبه خواجو بودم، در کنار مقررات و قوانین آن عشق و محبت که داشتم را آرامآرام به همسفران انتقال دادم و این را در رفتارها و به قول خودمان از بازگویی که داشتن متوجه شدم که اعضای شعبه دیگر آن حس اولیه که به من داشتند را ندارند. بسیار خوشحال هستم که در کنار تک تک همسفران این شعبه فرصت خدمت به من داده شد و میتوانم بگوییم، در این مدت خدمتی که داشتم از شیرینترین و لذتبخشترین دوران خدمتی من در این هشت، نه سال بود.
شش نفر از رهجوهای شما در آزمون راهنمایی قبول شدند، در فرایند آموزش، چگونه توانستید نور و دانش و عشق را منتقل کنید؟
من در طول این چهار سال راهنماییم، خداروشکر ده نفر از رهجوهای من ملبس به شال خدمت راهنمایی حالا چهDST و چه تازه واردین که از این ده نفر حدود شش نفر از این عزیزان، از ابتدا رهجوی لژیون من بودند و شش ماه اولشان با بنده بود و من شش نفر راهنما در طول این چهار سال داشتم.
آقای مهندس همیشه بیان میکند: «یک راهنما باید برای رهجو الگوی بدون نقص باشد». رهجو وقتی سر لژیون مینشیند، راهنما برای او به عنوان یک الگوی بی نقص است به همین دلیل باید مراقب رفتار، کردار، بیان و صحبت خود باشد. ما این چهار سال را خدمت میکنیم تا بتوانیم برای کنگره رهجو پرورش بدهیم و هنگامی که آن چهارسال دوره راهنمایی تمام میشود، بتوانند عزیزان دیگری در این جایگاه قرار بگیرند و بتوانند مسیر کنگره۶۰ را ادامه بدهند. زمانی که مسئول آزمون شعبه شدم، این خدمت بسیار به من کمک کرد که خودم را بروزرسانی کنم و تمام اطلاعاتی که در مورد کنگره و کتب داشتم باعث شد که پا به پای رهجوهایی که قرار بود امتحان بدهند، تمام منابع را بخوانم و بتوانم آنها را راحتتر به رهجوهایم انتقال بدهم. تمام خدمتهای کنگره خوب است؛ ولی خدمت راهنما فرق دارد، اینکه فکر کنید، راهنما یک انسان تافته جدا بافته است، نه. یک فرصتی خداوند برای آن انتخاب میکند و آن خدمت به او داده میشود تا بتواند خودش را در این مسیر رشد بدهد و بهترین جایگاهی که میتواند به رشد درونی انسان کمک بکند، آن را بالا ببرد، جایگاه راهنمایی است.
برای من همیشه این بزرگترین سلاح بود که آنها را تشویق کنم برای اینکه بتوانند به این خدمت نزدیک بشوند و این خدمت را بگیرند. خدا را شکر حالا میگویم که تعداد زیادی از رهجوهایم خدمت راهنمایی را گرفتند و انشاءالله الباقی آنها نیز بتوانند این جایگاه را تجربه کنند. میدانم که خواستهاش را دارند؛ ولی فرصت بر این نیست که بخواهند همه در یک زمان قبول بشوند، نوبت باران محفوظ است و امیدوارم آن عزیزان نیز بتوانند این خدمت را دریافت بکنند و بتوانند با حال خوش خدمت کنند و این حس خوب را به دیگرانی که قرار است سر لژیون آنها بنشینند و آموزشهای کنگره را به واسطه این عزیزان بگیرند، انتقال بدهند.

چگونه میشود در انجام خدمتهای خود بیشترین برداشت را برای خود داشته باشیم و وظیفه خود را به خوبی انجام بدهیم؟
چیزی که هر خدمتگزاری در کنگره تجربه میکند، چه خدمتگزار شالدار باشد و چه بدون شال، این است که سفر اولیها در بدو ورود هدف اصلیشان بیشتر رهایی مسافر خودشان است و کمی زمان میبرد تا آموزشهای کنگره را دریافت کنند و هدف اصلی برایشان روشن شود. با آموزشها میفهمند که درمان مسافر تنها بخشی از اهداف است و روزبهروز آن هدف و مقصد پررنگتر و منسجمتر میگردد.
وقتی من به کنگره میآیم برای خودم است. اگر خدمت میکنم برای رشد درونی خودم است و اگر میبینم حالم خوب است، موظف هستم زکات این حال خوش را به دیگران انتقال بدهم. در اصل ما برای خودمان خدمت میکنیم. اگر بدانیم که هر خدمتی که انجام میدهیم یا هر انرژیای که در شعبه میگذاریم، حتی اگر سفر دومی باشیم یا سفر اولی باشیم که فقط در کارگاه شرکت میکنیم و به لژیون میآییم و از آموزشهای کنگره و راهنما استفاده میکنیم، همه این خدمات برای خود ما است تا حالمان خوب شود، دیگر حاشیهها در خدمت پیش نمیآید. اگر امروز بتوانم خدمتی انجام دهم و فقط یک نفر به حال خوش برسد، نه خستگی در بدنم میماند و نه انرژی از من گرفته میشود. به همین دلیل است که بسیاری از خدمتگزاران با وجود آنکه از لحاظ جسمی انرژی بسیاری میگذارند، وقتی به منزل برمیگردند سرشار از انرژی هستند، حتی اگر جسمشان خسته باشد. شخصی که چنین حسی دارد، به خاطر این است که با حس و حال خوب خدمت کرده و هدفش را از خدمت برای خود مشخص کرده است، این یعنی خدمت برای کمک به خود است، نه دیگران. همین باعث میشود خدمت را با تمام وجود بپذیری و در آن نقش بهترینها را برای خودت ایفا کنی و هر آنچه در توان داری به کار ببری تا آن خدمت را به بهترین شکل انجام دهی.
آیا خاطرهای از دوره ایجنتی در شعبه خواجو دارید که برای ما بگویید؟
تمامی خدمتهایی که در کنگره انجام میدهم، لحظه به لحظهاش خاطره است. برخی از خاطرهها یادآوریشان بسیار شیرین است و بعضی دیگر در همان لحظه شاید به کام ما خوش نیاید؛ اما در گذر زمان، وقتی در مسیر خدمتهای بعدی قرار میگیریم و جرقه آن خاطرات در ذهنمان روشن میشود، میفهمیم همان لحظهای که از آن اتفاق ناراحت بودیم، چقدر حالا به کارمان میآید. به تدریج همان خاطره به ظاهر تلخ در گذر زمان در کنگره تبدیل میشود به شیرینترین تجربهای که به دست آوردهای.
دوره ایجنتی یک خدمت و فرصتی است که از هر لحاظ انسان را محک میزند، اینکه خودت چه کاره هستی، تعاملات اجتماعی چطور به کمکت میآیند و حسهایی که درونت داری چقدر راهگشا هستند. همه اینها باعث میشود که سراسر این مسیر تبدیل به خاطره شود. شاید دو سه ماهی بیشتر از ایجنتیام باقی نمانده باشد. آن دوره چهارده ماهه که جناب مهندس به من فرصت دادند تا به واسطه این شال خدمت کنم، هر روزش برای من خاطره بود. جا دارد از همینجا از آقای مهندس و خانم آنی کماندار بسیار سپاسگزار باشم که این فرصت را به من دادند.
این یازده ماهی که در جایگاه ایجنت خدمت کردم، برایم به سرعت نور گذشت. هیچ وقت فکر نمیکردم روزی که به پایان ایجنتی نزدیک میشوم چنین حسی داشته باشم، حسی شبیه خلا یا بهتر بگویم دلتنگی برای تک تک رهجوهایی که در شعبه خواجو هستند.
هفته پیش یک جلسه تعطیل بود و یک جلسه هم به دلیل تولد یکی از رهجوهای میرداماد حضور نداشتم. لحظه شماری میکردم تا دوشنبه برسد و دوباره چهره تکتک این عزیزان را ببینم. انشاءالله همه آنها موفق باشند.
شعبه خواجو پر از انرژی و حسهای خوب است، حس بودن راهنمایان و رهجوها برای من بسیار لذتبخش بود. به ندرت شعبهای را دیدهام که تمامی اعضایش اینقدر با هم حس خوب و پیوند محبت داشته باشند. هر اتفاقی هم که پیش میآمد، بسیار گذرا و کوتاهمدت بود و سریع برطرف میشد. در این شعبه هیچ حس بدی را نه با چشم دیدم و نه شنیدم. به نظر من خدمت کردن در شعبه خواجو بسیار راحت است؛ چراکه تمامی اعضا با حس خوب میآیند خدمت میکنند. انشاءالله این حس در همه شعبههای سراسر کشور جاری باشد.
کلام آخر
بسیار تشکر میکنم بابت این مصاحبهای که برای من گذاشتید. زمانی که برایم اختصاص دادید، بسیار باارزش و محترم است. انشاءالله همیشه بتوانیم از این فرصتی که خداوند در اختیار تکتک ما کنگرهایها قرار داده، لحظه به لحظه استفاده کنیم و این کولهپشتی که هم ما بر پشت خود داریم را با آموزشهای کنگره و حسهای خوب پر کنیم تا در ادامه مسیر به بهترین نحو از آن بهره ببریم.
بهترین سلاحی که آقای مهندس به ما دادهاند عشق و محبت است. من تا قبل از ورود به کنگره، عشق و محبت را چیز دیگری میدانستم؛ اما اکنون معنای دیگری از آن دریافت کردهام. از آقای مهندس و از خداوند خود که این مسیر را برای من باز کرد و فرصت خدمت را در اختیارم قرار داد بسیار سپاسگزارم.
از خداوند میخواهم که باز هم فرصت خدمت به من داده شود تا بتوانم با خدمتهایی که در کنگره انجام میدهم، حس، حال و رشد خودم را روزبهروز بهتر کنم. ممنون و سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من قرار دادید تا در کنار شما عزیزان یک مصاحبه زیبا داشته باشم.
مصاحبه کننده: همسفر عشرت رهجوی راهنما همسفر فرزانه (لژیون بیستم)
عکاس: همسفر فائزه رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون یازدهم)
ویرایش: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر طیبه (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر طیبه (لژیون چهارم) نگهبان سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
145