وقتی میخواهم از آقای مهندس، بنیان کنگره۶۰ صحبت کنم، مدام در ذهنم دنبال واژهها، میگردم و مرتب با خودم زمزمه میکنم تا شاید بتوانم ذرهای از عشق، احترام و سپاس من را به ایشان برسانند؛ اما حقیقت این است که زبان و قلم هر دو قاصر هستند. چگونه میشود بزرگی این مرد را وصف کرد؟ مردی که مسیر زندگی هزاران انسان را عوض کرده است. چگونه میشود نور را توصیف کرد؟ یادم هست اولین بار که برای رهایی مسافرم به تهران رفتم. از دور آقای مهندس را نگاه میکردم و قلبم میلرزید. گوشهی اتاق ایستاده و منتظر بودم تا صدایمان کنند. هرلحظه با خودم میگفتم: اگر این مرد بزرگ نبود، سرنوشت ما چه میشد؟ ما باآنهمه سختی، غم و جهنم اعتیاد تا کی باید در تاریکی میماندیم؟ تا کی باید شاهد سوختن خانوادههایمان بودیم؟ چقدر دلم میخواست روبهروی آقای مهندس بایستم و با تمام وجود نگاهم را در نگاهشان گره بزنم و بگویم: آقای مهندس، من سپاسگزارم و قدردان زحمات شما هستم.
اگر زندگی قبل و بعد از کنگره خودم را مقایسه کنم تازه میفهمم که در این چند سالی که در کنگره هستم، تازه مزهی واقعی زندگی را چشیدهام. آموزشهایی که از سیدیها، کتابها و سخنان آقای مهندس میگیرم، منِ همسفر را جوانتر، آرامتر و امیدوارتر کرده است. رنجها، سختیها و ناامیدیهایی که سالها در کنار یک مصرفکننده تجربه کرده بودم، آرامآرام با حضور در کنگره درمان شدند. هر بار که صدای آقای مهندس را گوش میدهم، انگار یکلایهی جدید از ناآگاهی از من جدا میشود و یکقدم دیگر به آرامش نزدیک ترمیشوم؛ اما این روزها که دستورجلسه هفتهٔ بنیان مطرح است، بیشتر از همیشه به این فکر میکنم که اگر آقای مهندس نبود؛ اگر این تفکر انسانی، این ساختار منظم و این عشق بیپایان به انسانها نبود ما کجا بودیم؟ خانوادههای ما در چه وضعیتی بودند؟ درد و رنج ما همچنان ادامه داشت؟
بنیان یعنی؛ پایه، ریشه و ستونهایی که کل این ساختمان عظیم بر دوش اوست و آقای مهندس، بنیانی هستند که نهفقط کنگره را ساختند؛ بلکه زندگی ما را دوباره ساختند. بنیانی که از عشق، معرفت، ایمان و تجربه بناشده است. من از آقای مهندس و خانوادهی محترمشان سپاسگزارم که سالها سختی و مشقات را تحمل کردند تا این مدرسهٔ عشق را ایجاد کنند و در حفظ آن بکوشند. این مکان امن که انسانها را دوباره احیا میکند و به رشد، تکامل، تعادل و به روشنایی میرساند. واقعاً خوشحالم که قطرهای کوچک در این اقیانوس بیکران هستم و میتوانم خدمت و رشد کنم و یاد بگیرم و در کنار انسانهای عاشق و خدمتگزار نفس بکشم. شکر، شکر، شکر و هزاران بار شکر بابت بودن این راه نجات و این عشق بزرگ از صمیم قلب سپاسگزارم.
نویسنده: راهنمای تازهواردین همسفر اعظم (لژیون مرزبانی)
رابط خبری: راهنمای تازهواردین همسفر واله (لژیون مرزبانی)
ویراستار: همسفر زهره رهجو راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهارم)
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر اکرم نگهبان سایت
همسفران نمایندگی اردستان
- تعداد بازدید از این مطلب :
80