دانایی مؤثر یکی از ارکان اصلی درمان اعتیاد و رشد فردی است. این دانایی نهتنها بهصورت اطلاعات علمی؛ بلکه بهصورت تجربیات زیسته و آموزههای عملی برای رهجویان عزیز مطرح میشود.
۱. مثلث دانایی: دانایی از ۳ ضلع آموزش، تجربه و تفکر تشکیل میشود. اگر یکی از این ضلعها ضعیف شود دانایی مؤثر حاصل نمیشود.
۲. رابطه دانایی و سواد: سواد بهتنهایی معادل دانایی نیست. ممکن است فردی ازنظر تحصیلی سواد بالایی داشته باشد؛ اما در تصمیمگیریهای زندگی دچار اشتباه شود. دانایی واقعی زمانی حاصل میشود که فرد بتواند دانستههای خود را در عمل بهکار گیرد.
۳. نقش خانواده و همسفران: وقتی اعضای خانواده کنار یکدیگر آموزش میبینند و به صورت همزمان رشد میکنند، انرژی و انگیزه بیشتری برای تغییر و بهبود ایجاد میشود.
۴. مقابله با جهالت: در مقابل مثلث دانایی مثلث جهالت قراردارد که از ۳ ضلع ترس، ناامیدی و منیت تشکیل شده است. این مثلث میتواند مانع از رشد و یادگیری فرد شود.
۵. اهمیت عمل به دانایی: صرف دانستن کافی نیست. عمل به دانستهها و به کارگیری آنها در زندگی روزمره، نشاندهنده دانایی مؤثر میباشد. دانایی مؤثر نهفقط دانستن است که توان ساختن خود و جهان پیرامون است. با هر درس و تلاش صادقانه، خود را مییابی و زندگی روشنی خواهی داشت.
در دل تجربهها دانایی پیدا میشود، نه در حرفها که در عملها نمایان میشود. هر خطا پلی است به سوی فهمی نو. هر گام درست، چراغ راه فردا میشود. یکی از اشعار معروف در این زمینه در کنگره۶۰ مطرح است که از دکتر وین دایر است. این شعر بهخوبی روند یادگیری و رشد فردی را نشان میدهد.
1. I walk down the street.
There is a deep hole in the sidewalk.
I fall in.
I am lost...l am helpless.
It isn’t my fault.
It takes forever to find a way ouf.
2. I talk down same street.
There is a deep hole in the side walk.
I pretend I don't see it.
I fall in again.
I can't believe l am in the same place.
But it isn't my fault.
It street takes a long time to get out.
3. I walk down the same street.
There is a deep hole in the side walk.
I see it is there.
I steel fall in... It’s a habit.
My eyes are open.
I know where l am.
It is my fault.
I get out immediately.
4. I walk down the same street.
There is a deep hole in the side walk.
I walk around it.
5. I walk down another street.
1. در خیابان راه میروم.
چاله عمیقی در پیادهرو وجود دارد.
من در آن میافتم.
من گم شدهام... من درماندهام.
تقصیر من نیست.
کلی طول میکشد تا راهی برای بیرون آمدن پیدا کنم.
2. در همان خیابان صحبت میکنم.
یک چاله عمیق در پیادهرو وجود دارد.
وانمود میکنم که آن را نمیبینم.
دوباره در آن میافتم.
باورم نمیشود که در همان جای قبلی هستم.
اما تقصیر من نیست.
خیلی طول میکشد تا از آن خیابان بیرون بیایم.
3. در همان خیابان راه میروم.
یک چاله عمیق در پیادهرو وجود دارد.
میبینم که آنجاست.
من واقعاً در آن میافتم... این یک عادت است.
چشمانم باز است.
میدانم کجا هستم.
تقصیر من است.
فوراً بیرون میروم.
4. در همان خیابان راه میروم.
یک گودال عمیق در پیادهرو فرعی وجود دارد.
من از خیابان عبور میکنم.
5. من در خیابان دیگری قدم میزنم.
نویسنده: همسفر مریم ح رهجوی راهنما همسفر سهیلا (لژیون یازدهم)
رابط خبری: همسفر ستاره رهجوی راهنما همسفر سهیلا (لژیون یازدهم)
ارسال: همسفر پرنیا رهجوی راهنما همسفر الهام ج (لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی لویی پاستور
- تعداد بازدید از این مطلب :
91