English Version
This Site Is Available In English

راه نشانم داد

راه نشانم داد

۱۷ شهریور ۱۳۹۸ دعوتنامه‌ای دریافت کردم با مضمون کنگره۶۰ اذن ورود من به بهشت و درب ورود به آگاهی، دانش و عشق بی‌انتها داده شد. گویی خداوند برای من در تازه‌ای گشوده تا به‌وسیله آن بشناسم ضدارزش‌ها را و از آن‌ها فاصله بگیرم و با ارزش‌ها آشنا شوم. کنگره برای من دانشگاهی بود که با ورود به آن آرزوهایم برآورده شد، آموزش گرفتن و حرکت به سوی ارتقاء درونی بود. 

گویی خداوند کنار من نشسته بود و درد دل‌های من را می‌شنید حرف‌های که فقط برای خدا بازگو می‌کردم که جز خالق یکتا کسی از آن‌ها خبری نداشت. آری قدرت مطلق آن عشق لایتناهی صدای بنده نیازمند خود را شنید او را خواندم و راه نشانم داد. او را جستم و عشق به جانم داد. او را خواستم و خود نشانم داد. همه عمر به دنبال نزدیک‌شدن به او بودم و خبر نداشتم خانه در وجودم دارد، کنج دلم نشسته خبر نداشتم و قلبم متعلق به کسی است که در جست‌وجوی او هستم؛ اما قدرت مطلق راه رسیدن به خودش را در شناخت خود من قرار داده است گفت: هر وقت خودت را شناختید، به من خواهی رسید. 

باورود به کنگره کور سوی نوری از آن دور می‌دیدم، راه دراز و پر از موانع بود باید یکی‌یکی موانع را پشت‌سر می‌گذاشتم تا به آن نور نزدیک شوم راه رسیدن به عشق بی‌انتها را به من نشان داد. فرشته‌ای سر راه من به نام راهنما قرار داد ایشان گفتند: اگر پیرو راهنما و فرمان‌بردار باشید قطعاً به آن‌چه در دل دارید خواهید رسید. راهنما از من خواست آماده سفر شوم؛ سفری از نفرت به عشق، از جهل به دانایی، از قهر به مهر، از ترس به شجاعت، از حقارت به سرافرازی و... راهنمایم گفت: آماده حرکت هستید؟ گفتم: بله آماده‌ام ایشان گفتند: کفش‌های آهنین به پا کنید که راه دراز و سخت است سمعاً و طاعتاً گفتم و کفش‌های آهنین را به پا کردم، باعزم راسخ اولین قدم را‌ با نوشتن وادی اول شروع کردم، وادی‌ها را یک‌به‌یک تا وادی عشق نوشتم؛ اما شما در بزرگسالی به من آموختید و در تخته‌سیاه ذهنم نوشتید که اعتیاد تاریکی است و باید به روشنایی رسید این راه سخت است و مهم‌ترین ابزار صبر، استقامت و تلاش است و حالا درس زندگی را باید می‌آموختم، حرکت را آغاز نمودم، ادراکاتی که تصورهای مرا تیره‌وتار ساخته بود با کمک شما به روشنایی پیوست.

ما باید آگاهی‌ که در مورد بزرگی و عظمتی داریم، بالا ببریم و زمانی که این آگاهی در ما بیدار شد بذرهای الهام‌جویی شروع به رشد و شکوفایی کردند و افکار ما در مورد این‌که برای چه‌کاری به جهان هستی فراخوانده شده‌ایم و کی هستیم همه تغییر کرد و دیدگاه‌ها ما به طرفی دیگر معطوف شد. فرمان‌ها را یکی پس از دیگری اجرا می‌کنم تا برسم به آن چه مشتاق رسیدن به آن و سیراب شدن بودم. به لطف وجود آقای مهندس بزرگوار، استاد امین و خانواده محترم دژاکام می‌توانم جواب سؤال‌هایی که چندین سال در ذهنم سرگردان بود را پیدا کنم. تا جان در بدن و نفس در سینه دارم قدر‌دان و سپاسگزار آقای مهندس، خانواده محترمشان و راهنما همسفر معصومه و دعای خیر من همیشه بدرقه راهشان خواهد بود. 

دل‌نوشته: راهنما همسفر فرشته (لژیون سوم) 
رابطه خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون سوم) 
ویرایش و ارسال: همسفر آذر رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون سوم) نگهبان سایت 
همسفران نمایندگی باباطاهر همدان 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .