English Version
This Site Is Available In English

گروه خانواده _ معجزه لژیون‌سردار باوری بین من و کنگره۶۰

گروه خانواده _ معجزه لژیون‌سردار باوری بین من و کنگره۶۰

زمانی که شب‌ها تاریک، سرد و طولانی و روزها یخ زده و بی‌روح بود؛ بی‌میل و اشتیاق، وارد کنگره۶۰ شدم، در حالی که هیچ‌گونه درک و شناختی از کنگره و فضای آن نداشتم،درست وقتی که دمای وجود و زندگی ما به ۶۰ درجه زیر صفر رسیده بود، احساس کردم این‌جا از روزنه‌ی امید، به متن تاریکی‌های من نور پاشیده می‌شود. گرمایی، که یخ‌ها را ذوب و سرمای زندگی‌ام را کم‌کم به گرمایی دلچسب می‌رساند. با کمی دلگرمی،به محبت‌های راهنمای خوبم، بیشتر اعتماد کردم اما هنوز خیلی جبهه داشتم، هنوز باوری بین من و کنگره نبود. 

مخصوصا که در اولین برخوردها متوجه شدم و شنیدم که اینجا با عناوین نا آشنا مثل سردار، حامی و گلریزان از اعضا پول می‌گیرند. شک زیادی داشتم، با هزار تردید، در جلسات شرکت می‌کردم؛ تا این‌که با حضور کمرنگ و گاه‌گاهی که داشتم و البته آموزش‌هایی که به تدریج پیدا می‌کردم، متوجه شدم یک چیزی از جنس عشق و عقل و ایمان در اینجا به جسم‌های سرمازده، گرما، و به روح و روان‌های خسته و درمانده، نورامید و توانایی تازه می‌بخشد. این‌جا جریان دیگری وجود دارد؛ این‌جا فرق می‌کند. 

گرمای محبت و دوستی‌های ناب از دل‌ اعضا می‌جوشد و در قالب لژیون سردار، نور امید و سلامتی را به خانه‌ها و دل‌های دردمند، روشن می‌کند. هر یک از ما داستانی داریم، داستان‌هایی پُر از درد و رنج، که در کنگره، این داستان‌های تلخ به یک قصه‌ی زیبا تبدیل می‌شوند. شاید داستان من و سردار برای شما جالب باشد؛ یادم هست هشت ماه از سفر اولم می‌گذشت که با اسم گلریزان و لژیون سردار آشنا شدم، در طول سفر، راهنما از گلریزان گفته بود، البته از مسافرم شنیده بودم که در گلریزان باید پول بدهی.

 حس و حال بدی داشتم، با خودم می‌گفتم این کنگره۶۰ هم دارد باج‌گیری می‌کند، این تجربه را یک سال قبل، از این‌که وارد کنگره شوم، حس‌کرده بودم. چون مسافرم ۲۰۰ هزار تومان در گلریزان قبلی کمک کرده بود.وضعیت اقتصادی خوبی نداشتیم برای همین می‌گفتم: خود ما هزار مشکل و کمبود داریم، چرا به کنگره کمک کنیم.

 گلریزان ۹۸ رسید، به مسافرم گفتم امسال که دو نفر هستیم، نباید بیشتر از یک میلیون تومان کمک کنی، من پانصد هزار تومان بیشتر نمی‌دهم، بیشتر از این حرام است. دقیقا گفتم حرام است، اما غافل بودم از این سیستم هوشمند، بی نظیر. روز گلریزان ناگهان و بی‌مقدمه، خدمت بزرگی به من واگذار شد. باید در برگه حامی، اسم افراد و مبلغ اعلامی را ثبت می‌کردم . پشت میز نشسته بودم رو به جمعیتی که با چه ذوق و شوقی از حال بدی‌های قبل از کنگره و حس و حال خوب امروز خود می‌گفتند. و من که تا همین ساعت، هیچ حس خاصی نداشتم، کم‌کم به فکر افتادم، قلبم به تپش افتاده بود، بغض گلویم را فشار می‌داد. کسانی که بخشش را تجربه می‌کردند، چشمهایشان می‌درخشید، لبهایی که بی‌دریغ می خندید، صداهایی که از ذوق می‌لرزید و اشک‌هایی با جنسی متفاوت.

 به مشارکت‌ها که گوش می‌کردم، می‌گفتند این پول کمترین بهای حال خوب امروزشان هست. می‌گفتند: وقتی در تاریکی بودند، وقتی سرمای ۶۰درجه زیر صفر استخوان‌هایمان را سخت فشار داده بود، کسانی بودند که بخشیدند تا ما به درمان و رهایی برسیم، امروز نوبت من مسافر، و نوبت من همسفر است و هر کس کم یا زیاد مبلغی اعلام می‌کرد.

 من حال و هوایی خاص پیدا کردم، دوستانم درست می‌گفتند؛ حالم خوب شده بود، آغوش باز لژیون سردار را دیدم، مهر و محبت واقعی را دیدم و شنیدم. نوبت به من رسید، اعلام کردم یک میلیون، بلافاصله مسافرم اعلام کرد دو میلیون، من که تا دیشب می‌گفتم حرام است، به کمک مسافرم، آن سال مبلغ شش میلیون سردار، را بصورت تعهدی پرداخت کردم و این یک شروع بود.

 امسال، یک نفر از درون من، برای کسب جایگاه دنوری داوطلب شد، و شکر خدا این هم به سادگی انجام گرفت. ما، با بخشیدن ۲۰۰ هزارتومان، مشکل داشتیم؛ اما امروز، نقطه‌ی بعدی که در نظرم است، تجربه پهلوانی است. لژیون سردار من، مسافرم و خانواده‌ام را چنان در آرامش و سلامت و محبت، رشد و پرورش داده، که این کمترین سپاس و شکرانه‌ای است که باید انجام بدهم.

بله دوستان در کنگره، ما یاد می‌گیریم که چگونه از تاریکی‌ها عبور کنیم و به سوی نور برویم. هر قدمی که برمی‌داریم، ابتدا برای خودمان و بعد برای دیگران، تبدیل به ذرات عشق و جرقه‌های نور می‌شود. احساس می‌کنم در لژیون سردار، ما تنها اعضای یک گروه نیستیم، بلکه خانواده‌ای هستیم که هر کدام از ما در تلاش هستیم تا دیگری، را با خود به سمت عشق و نور، بالا ببریم. در آن دنیای سرد و بی‌رحم، لژیون سردار، برای من مانند شمعی است که در شب تاریک می‌درخشد، امید را زنده نگه می‌دارد و همیشه یادآوری می‌کند که هرگز تنها نیستیم، و می‌توانیم از سرمای۶۰ درجه زیر صفر عبور کنیم و به دنیایی گرم‌ و روشن‌ برسیم.این سرا ،تا همیشه، آباد باشد.

نویسنده: راهنما همسفر معصومه‌

ویرایش و ارسال: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر معصومه(لژیون دوم) نگهبان سایت 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .