"به نام خدا"
روز اولی که تجربهاش کردم؛ نمیدانستم با چه غولی روبرو شدهام، از ترس قدمهای بلندی برداشتم تا بتوانم خیلی سریع از کنارش رد شوم ...
دقیقاً 14 سال پیش بود که برای بار دوّم در یک میهمانی، این عجوزۀ عروس نما را ملاقات میکردم. مرتبه اوّلی که از مواد مخدر استفاده کردم چنان حالم به هم خورد که کارم به درمانگاه کشید و چندین ساعت تحت درمان بودم، جالب بود ... نمیدانم چرا تمام حال خرابی و مشکلاتی که مصرف مواد برای مرتبۀ اول به وجود آورده بود؛ بعد از دو هفته، فراموش کردم و بار دیگر برای دیدن آن عجوزه، به همان مکان رفتم.
آرام، آرام و بهطور نامحسوس به طرفش کشیده شدم. نمیدانم چند ماه طول کشید، ولی متوجه این شدم که دیگر نمیتوانم بدون او ادامه دهم، آنقدر ادامه دادم که مجبور شدم در مقابلش زانو بزنم و وقتی خود را برای خلاصی از دستش ناتوان دیدم؛ تصمیم گرفتم با این عجوزه نامزد شوم.
با خود قرار گذاشتم که هفتهای یکبار با او ملاقات داشته باشم ... این خیال باطلی بیش نبود ... این را زمانی فهمیدم که پس از چندی؛ نهتنها مصرفکنندۀ هرروزه شده بودم بلکه در روز سه بار به دیدنش میرفتم. اعتیاد توانسته بود تمام تفکر و اندیشۀ مرا از آن خودش کند و این عجوزه، خیالی دیگر در سر داشت ... مواد مخدر و انسان، پیوندی نامیمون را رقم زدند و ماحصل این پیوند؛ فرزند ناخلفی به نام " اعتیاد " زاده شد. حال دیگر این آتش ویرانگر تمام وجود مرا احاطه کرده بود.
هیچ راهی برای رهایی از این غول بیشاخودم نمییافتم. خیلی تلاش کردم که خود را از بند اعتیاد رها کنم یا آن ازدواج را به طلاق و جدایی بکشانم و از نابودی نجات یابم ... هرچه بیشتر میکوشیدم کمتر مییافتم. تا اینکه؛ شبی که احساس میکردم به آخر خط اعتیاد رسیدهام، از خداوند خواستم یا به عمرم پایان دهد یا اینکه معجزهای اتفاق بی افتد و من را از آن تاریکی و سردرگمی و تارهای نامرئی که هرروز به تعداد آنها اضافه میشد و اطراف مرا پوشانده بود، نجات دهد.
برای رهایی از دست اهریمن اعتیاد به هرکجا که به نظرم میرسید، سَرَک میکشیدم ولی موفق نبودم. این بار تصمیم من جدی بود و ادامه دادم و بعد از چند هفته کمکِ خداوند را احساس کردم؛ که همچون معجزهای و توسط یکی از دوستانم که خود رها یافتۀ کنگرۀ 60 بود، اتفاق افتاد.
دریکی از شعبات کنگرۀ 60 حاضرشده و مشاوره شدم و دورۀ درمان من آغاز گردید. اکنونکه این مطلب را مینویسم آخرین روزهای سفر اوّل یا طول درمان را تجربه میکنم و در آخر ... دعای خیر من و هزاران نفر مثل من نثار پدر مهندس بنیانگذار کنگرۀ 60
مسافر داوود
نمایندگی افسریه
- تعداد بازدید از این مطلب :
4426