دومین جلسه از دوره چهلم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران نمایندگی ارتش با نگهبانی همسفر الهه، دبیری همسفر فرشته و استادی ایجنت نمایندگی همسفر فریبا با دستور جلسه « هفته راهنما » در روز سهشنبه مورخ ۱۱ فروردین ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
بسیار خوشحال هستم که در چنین روز بزرگی در خدمت شما هستم، قبل از هر چیزی تشکر میکنم از راهنمای بزرگ کنگره ۶۰ جناب مهندس دژاکام و خانواده محترمشان و تبریک میگویم به همه اعضای نمایندگی ارتش، راهنمایان و راهنمایان تازهواردین و مهمان عزیزمان خانم علویه که منت سر ما گذاشتند و تشریف آوردند، از راهنمایان قدیم ما هستند که بسیار تا بسیار برای ما ارزشمند هستند، دستورجلسه این هفته جشن راهنما است. من فکر میکنم هفته راهنما و این جشن یکی از مهمترین جشنها است؛ زیرا کنگره ۶۰ اصولاً بر پایه راهنما و راهنمایی است به همین علت این جشن بسیار مهم و ارزشمند است و قدردانی کردن از عزیزان راهنما بسیار تا بسیار مهم است.
یک راهنما عمق درد را فهمیده؛ زیرا خودش تجربه کرده، خودش اشک ریخته، خودش محرومیت کشیده و فشارهای روانی و عصبی را تحمل کرده و کاملاً عمق درد را درک کرده، به همین دلیل حتی نگاهش میتواند به رهجو آرامش دهد و شما هیچجا نمیتوانید به چیزی که اینجا دست پیدا میکنید برسید. یک راهنما تمام مسیری که طی کرده را گویی علامتگذاری کرده که رهجو بتواند بسیار زیبا این مسیر را برود و مسیر برایش هموار شده باشد، چه چیزی از این بهتر؟ من تجربه کردم، فهمیدم و حالا مسیر را مشخص کردم و نمیگذارم رهجو تمام مسائل و مصیبتهایی که من کشیدم را تحمل کند. یک راهنما آینه غبار گرفته رهجو را پاک میکند تا درست ببنید؛ اما چه چیز را درست ببیند؟ خودش را، در آینه قرار است من خود را ببینم، برای چه؟ اگر به دنبال رهایی هستیم رهایی واقعی این است که من خود را در آینه ببینم با دوریکردن از منیت، رهایی از حسد، کبر، بخل، رهایی از سرزنشها، ملامتها، توجیه کردنها؛ اگر من به دنبال رهایی هستم باید تمام اینها را رها کنم تا زمانیکه تنفر، کینه و حسادت را نتوانستم رها کنم هرگز به آرامش نمیرسم و نمیتوانم این آرامش را انتقال دهم؛ پس برای رهایی، خود را در آینه میبینم و از تمام این قل وزنجیرها خود را آزاد و رها کنم. یک راهنما به رهجو میگوید؛ مهم نیست گذشته تو چه بوده، مهم این است که حالا تلاش کنی تا از این گرداب غفلت بیرون بیایی، اگر نتوانی فرمانبرداری کنی قطعا در این گرداب هلاک خواهی شد.
یک راهنما تمام آموزههایش را در اختیار رهجو قرار میدهد تا رهجو هم طعم رهایی از تاریکیها را بچشد، این چیزی است که هیچ جای دیگری نمیتوان یافت، بدون هیچ چشمداشتی این کار را انجام میدهند و برای همین است که میگویند؛ عشق بلاعوض با راهنما معنا میگیرد. دنبال هیچ چیزی نیست، از آنچه که خودش تجربه کرده به شما هم میدهد تا شما هم آزاد شوید، راهنما زمانی راهنمای خوبی است که شاگرد خوبی بوده باشد و توانسته باشد تمام آموزشهایش را کاملاً در خودش اجرا کند؛ زیرا میگویند؛ هر آنچه از دل برآید بر دل نشیند دقیقاً هم چنین است.
من باید خود اجرا کنم؛ راهنمای خودم خانم زهرا همیشه میگفتند: من چیزی که خود نتوانم اجرا کنم به کسی نمیآموزم، راحت میگویم من نمیتوانم اجرا کنم؛ این صداقت به دل انسانها مینشیند که من آنچه آموزش میدهم ابتدا خود انجام دهم؛ حتی اگر حرف نزنم میتوانم با نگاهم، با حسم و با رفتارم مسائلی را به رهجو آموزش دهم و اینها نکات مهمی است که یک راهنما باید انجام دهد و انجام میدهد.
سالها است که به کنگره میآیم، نزدیک به ۱۷سال است. آن سالها مانند الان نبود، الان همه چیز بسیار خوب شده، شاید مثلاً چهار پنج سالی که ما گذراندیم یک سال الان میبود که شما حالا اینجا میگذرانید آنقدر تغییر کرده، واقعا در تمام سالها از راهنمایم یاد گرفتم فرمانبردار باشم و خدمت کنم، چیزهایی که به من تأکید میکردند همین بود؛ خدمت کن فریبا، در هر جا که میتوانی خدمت کن و با این انرژی به خانه برو و سعی کن این انرژی را به بقیه انتقال دهی، خدمت کردم، گوش کردم، فرمانبرداری کردم، سفر کردم و وقتی به سفر دوم رسیدم، فهمیدم مسئولیت سنگینی دارم. وقتی شال راهنمایی روی شانهام آمد فهمیدم تمام شد، اینجا دنیای مسئولیت است. من فریبا باید یاد بگیرم هر شالی که به شانهام میافتد چه مسئولیتی دارم و در این مسیر محکم و قوی باشم، منیت نداشته باشم و ظرفیت آن جایگاه را داشته باشم اینها چیزهایی است که یاد گرفتم. راهنمای من بسیار راهنمای فعالی بود آن زمان هر راهنما در دو شعبه مشغول بود زیرا آکادمی روزهایش فرق داشت و راهنمای من هم معلم بود هم راهنما، هم همسر بود و هم مادر و تمام اینها را بسیار زیبا انجام میداد بدون این که ذرهای شکایت در چهرهاش ببینم، این شد الگوی من و سعی کردم همیشه مثل ایشون باشم، البته نتوانستم؛ اما سعی کردم مثل ایشان باشم.
برای همه شما عزیزان دعا میکنم در هر جایگاه خدمتی که هستید، فرقی نمیکند من مثال زدم و جایگاه خدمتی اصلا مهم نیست، آقای مهندس مثال زدند؛ یک بنده خدایی سالهای قبل وقتی دیدهبانی خود را تحویل دادند، بسیار راحت به ایشان گفتند: برو آبدارخانه کار کن. میخواستند بگویند؛ هیچ فرقی نمیکند خدمت، خدمت است. برو آنجا و خدمت کن. ایشان یکی از بهترین دیدهبانهای ما بودند و این یعنی برای همه ما الگو است، هیچ فرقی نمیکند چه خدمتی میکنیم مهم این است خدمتی که صورت میگیرد درست انجام دهیم، مهم این است که من ظرفیت آن خدمت را داشته باشم حالا هر چه که هست. برای همه آرزو میکنم در هر جایگاهی که هستیم حتی رهجو هر آنچه که به شما میگویند گوش کنید، اگر میخواهید جزء کسانی باشید که به رهایی میرسند، اگر میخواهید به این رهایی برسید واقعاً فرمانبردار باشید و تمام کارهایی که راهنما از شما میخواهد انجام دهید، قدرشناسی از راهنماهایتان این است که به هر آنچه به شما میگویند، انجام دهید به عنوان قدردانی از زحماتشان. برای شما آرزوی سلامتی میکنم و یک جشن عالی آرزومندم، ممنونم.
برگزاری مراسم تقدیر از راهنمایان نمایندگی ارتش با حضور ایجنت گروه خانواده همسفر فریبا:
تایپ: همسفر الهه (خدمتگزار سایت از لژیون یازدهم) همسفر نیلوفر (خدمتگزار سایت از لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه (خدمتگزار سایت)
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
831