به نام خدا
خانم معصومه از نحوه آشنایی خودتان و مسافرتان با کنگره 60 بگویید؟
اول شهریور سال 89 وارد کنگره شدم، نحوه آشنایی از طریق مجلهی سرنخ که برادر مسافرم تهیهکرده بود و در آن با آقای مهندس و خانوادهی محترمشان مصاحبه کرده بودند وایشان توضیحات کاملی از روش تدریجی داده بودند. پدر همسرم که مصرفکننده بودن خودشان شعبه شادآباد را در نظر گرفتن با مسافرم آمدیم و این شد که هردو جذب کنگره و آموزشها شدن و باهم رها شدند. البته من فقط همسفر مسافرم بودم.
راجع به مسافرت بیشتر توضیح بدهید؟
مسافرم به علت مشغله کاری نمیتواند حضور پررنگی بعد از رهایی در کنگره داشته باشه ولی ارتباط خودش را با ورزش کنگره حفظ کرده و فعالیت خودش را در پارک داره، ولی خودم با آمدنم انرژی کنگره را منتقل میکنم اما دوست دارم که مسافرم پابهپای من
درکنگره حضورداشته باشه که باهم به گرفتن آموزشها ادامه بدهیم که مطمئنم در آن شرایط بهتری خواهیم داشت. در ضمن از مسافرم و خانوادهی محترمشان بابت حمایتهایی که از من میکنند و در این را ه از هیچ کوششی دریغ نکردن تشکر میکنم.
چه خدمتهایی درکنگره داشتی و کدام خدمت را بیشتر از همه دوست داری؟
در مشاوره تازه واردین، دبیری، نگهبانی و... جایگاه نگهبانی بهترین بوده که در هفت جلسه همه حسهای خوب را تجربه کردم و آموزشهای خاص این خدمت را گرفتم. نگهبانی را بیشتر دوست دارم، امیدوارم جایگاه کمک راهنمایی را تجربه کنم.
یک خاطره از اومدن به کنگره تعریف کن؟
روز اول پنجشنبه (روز تولد) بود خیلی شلوغ بود. حس خیلی عجیبی داشتم و میترسیدم از اینکه شناخته بشم و آشنا ببینم. تعجب من از این بود که همهی خانمها باهم روبوسی میکردن و من پیش خودم میگفتم یعنی همه همدیگر رو مشناسن و عجیب
بود در آخر هم اشتباهی در لژیون خانم ثمره نشستم.
حس خودت را راجع به جایگاه استادی بگو؟
2سال پیش این جایگاه را تجربه کردم و هفتهی دیگه استادی را به عهدهدارم اگر بخواهم حس خودم را مقایسه کنم خیلی فرق میکنه اون روز بیشتر اضطراب داشتم میترسیدم که مطالب را بهطور کامل و درست بیان نکنم ولی امروز اعتمادبهنفس بیشتری دارم و
امیدوارم وسعی میکنم که بهتر ازقبل در این جایگاه حضور داشته باشم و از خودم راضی باشم.
کلام آخر را دوست داری با چه کسی داشته باشی؟
آخرین صحبتم را باخدا دارم و از اینکه چندین سال از خدا دور بودم و خدا رانمی شناختم ناراحتم بههرحال کنگره باعث شد که خدا را بشناسم و در هرلحظه از زندگی وجود خدا را حس کنم و میدانم که خیلی دوستتم داره و فقط میخواهم که فرمان بودن من
درکنگره را صادر کنه و هیچوقت پیوند من با کنگره را قطع نکنه، چون بودن در کنگره برام آرامش را بهمراه داره.
خانم معصومه برای شما بهترینها را آرزو داریم و امیدواریم که شمارا در جایگاه کمک راهنمایی ببینیم.
نویسنده: همسفر نوشین
وبلاگ همسفر حیدری
خانم نسیم خدا قوت اگر ممکنه حس خودتان را راجع به خدمتی که گرفتید، در نقش دبیر و هفت جلسه در این روزهای گرم با شرایط خاصی که داشتید بیان کنید؟
حس خوی بود خیلی خوشحالم، تجربهی خیلی شیرینی بود. خدا رو شکر میکنم که بالاخره موفق به تجربهی این جایگاه شدم.
با شرایطی که داری و بهزودی مادر میشی واقعاً سخت نبود این خدمت را انجام بدهی؟
راستش خودم همفکر نمیکردم بتونم هفت جلسه را بگذرونم، فکر میکردم دو، سه جلسهی آخر رو به عزیز دیگری واگذار کنم ولی با لطف خدا و انرژی که از جمع همسفران گرفتم بااینکه خیلی سخت بود ولی خدا رو شکر با موفقیت به پایان رسید.
پیامت به همسفرانی که شرایط تو را دارن چیست؟
واقعاً عشق به کنگره، باعث میشه که سختترین کارها، انجامش آسان بشه، به همهی عزیزانی که شرایط مشابه من را دارن تأکید میکنم که از ادامه راه ناامید نشن و ادامه بدهند و مطمئن باشن که درنهایت موفق خواهند شد. در آخر از راهنمای خوبم خانم حیدری تشکر میکنم، از لطف و راهنماییهای ایشان بود که توانستم به این جایگاه برسم.
نسیم عزیزم از اینکه وقت دادی ممنون برات آرزوی موفقیت در تمامی مراحل زندگی رادارم و از صمیم قلبم برات خودت و مسافر عزیزت دارم و پیشاپیش تولد همسفر کوچولوی لژیون را به تو و خانوادهی محترمت تبریک میگویم.
منبع کنگره60: همسفران نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
3478