چگونه میشود در تاریکیها بود و آموزش دید؟ ما وقتی در تاریکیها هستیم، مثلاً اعتیاد، متوجه تغییرات و ذرهذره وارد شدن در تاریکیها نمیشویم و درک نمیکنیم که وارد تاریکیها شدهایم و کمکم در آن غوطهور میشویم، چه برسد به اینکه متوجه این باشیم که از همین تاریکیها میتوانیم آموزش بگیریم، ولی ادامه میدهیم و مشکلات زیادی را برای خود و خانواده به وجود میآوریم. مشکلات مالی، روانی و... که باعث آشفتگی ما میشود. هرروز به شکایت کردن از این اوضاع میپردازیم و متوجه نیستیم که چطور این مسائل به وجود آمده است و در بعضی از مواقع حس خوبی بهکارمان داریم و گمان داریم که کار درستی هم انجام میدهیم و حتی دیگران را هم مسخره میکنیم و میگوییم شما نمیدانید و من کارم درست است. چطور میتوان متوجه شد که این بعدها باعث پیشرفت ما میشود و اینکه ما در حال آموزش هستیم و برای درک خوبیها باید زشتیها را دانست ولی در آن شرایط که بودیم متوجه این مطلب نمیشدیم، وقتی در تاریکیها هستیم باورهایمان غلط است و باوری نداریم، ولی وقتی شروع به درست کردن آنها میکنیم یا به سمت ارزشها میرویم، متوجه میشویم. پس مسئله مهم اینجا است که اگر از این بتوانیم گذر کنیم متوجه مطالبی که در آنها است میشویم، بعضیاوقات انسان آنقدر در تاریکیها فرو میرود که اصلاً متوجه گذشت زمان و تغییرات پیرامون خود نمیشود و در طی سفر کردن در کنگره متوجه خیلی از این بعدها میشویم.
در قسمتی از کتاب 60 درجه آمده است که روش ما روش الگویی است. ما وقتی در سفر اول شروع به حرکت میکنیم، برای خارج شدن از اعتیاد و رفتن به سمت ارزشها و روشناییها، بازهم متوجه تغییرات نمیشویم تا آنجایی که به رهایی میرسیم، آنگاه متوجه این میشویم که در حال آموزش بودهایم و همین آموزشها باعث تغییرات ما شده است و ما تازه این را درک میکنیم. آموزش در تاریکیها هم اینطور است، ما کمکم آموزش میبینیم و تغییر میکنیم، اما متوجه نمیشویم تا وقتی از آن گذر کنیم آنگاه است که آموزشهای که در آن موضوعات بوده است برای ما روشن میشود، برای درک روشناییها، خوبیها، عشق، محبت، باید تنفر، حسادت و تاریکیها را بدانیم، در هر دو مرحله به لایههای زیرین میروند و تا زمانی که آن موضوع مورداستفاده قرار نگیرد آنجا میماند و ما حس میکنیم آموزشی ندیدهایم، ولی وقتی مشکل را حل میکنیم آنگاه است که درک میکنیم که آموزشها در ما نهفته است و در موقعیت خود استفاده میشود.
حال آموزشهایی که در تاریکیها دیدهایم خود را نشان میدهد، وقتیکه به منظره خوش آب و هوایی میرویم و آن را درک میکنیم آنگاه متوجه میشویم که در دخمهای زندگی میکردیم و بیشتر وقت خود را در آن با انجام ضد ارزشها گذراندهایم. چطور امروز برای درک بیشتر بهکار ما میآید، گاهی که مشکل برای ما به وجود میآید باتجربهای که در تاریکی داشتیم آن را کوچکتر از آن میبینیم و راحتتر آن را حل میکنیم به خاطر این است که فردی که از تاریکیها میتواند خارج شود حتماً آموزشهای زیادی را دیده است و به سمت روشنایی و ترکیب آموزشهایی که به سمت تاریکی دیدهایم، روشناییها باعث میشود درک بهتر و روشنتری داشته باشیم، اینها قابل وصف نیست، انسان باید از این مراحل گذشته باشد تا بتواند لذت آن را بچشد. موضع دیگر این است که در دل هر تاریکی شب، روشنایی است (آنگاهکه روشناییها آبستن تاریکیها بودن)
وقتی روشنایی نباشد تاریکی به وجود میآید، من فکر میکنم باتجربه تاریکیها توانستم روشناییها را درک کنم، قدر لحظاتی که دارم را بدانم، قدر چیزهای که قدرت مطلق در اختیار من گذاشته است را بهتر بدانم و از آنها استفاده کنم، حال این مشکلی که برای جهان به وجود آمده است برای من چه مطلبی را دارد، من که همیشه منتظر بودم یک موقعیتی پیش بیاید تا یک کار خاصی انجام بدهم یا یک کار نیمهتمامم را تمام کنم، این موقعیت به وجود آمده است. همیشه شعار این را میدادم که اگر وقت باشد اگر پول باشد و خیلی اگر های دیگر باشد من بیشتر به خودم فکر میکنم به گذشته خودم، ولی الآن که در خانه هستم دوباره فراموش کردم و وقت را بهراحتی از دست میدهم، موقعیت خوبی است برای اینکه ببینم کجا قرارگرفتهام و برای چه و غیره.
امیدوارم که بتوانیم کمی به خود نگاه کنیم. با آرزوی سلامت برای همه مردم دنیا و بازگشت به حالت اولیه و در کنار هم قرار گرفتن بچههای کنگره و شروع آموزش با درک بهتر.
نویسنده: مسافر داوود لژیون هشتم
نمایندگی قزوین
- تعداد بازدید از این مطلب :
952