در این چند روزی که فرصت نتبرداری داشتم خیلی به این جمله چگونه از کنگره قدردانی کنیم؟ فکر کردم و با جان و دل مشارکتها را در روز کارگاه شنبه و صحبتهای چهارشنبه آقای مهندس گوش دادم؛ ولی دیدم در قبال چه دریافتی، چه چیزی برای ارائه برای کنگره دارم؟ خب من الان هشت سال است که در کنگره حضور دارم و اگر به گذشته خودم برگردم میبینم قبل از کنگره واقعا چی بودم؟ چطور فکر میکردم؟ با مسائل و مشکلات چطور و در چه مدت زمانی کنار میآمدم؟ چطور میتوانستم فرق بین دانایی و توهم دانایی را متوجه شوم و حتی نسبت به غذا خوردنم چه آگاهی داشتم؟ در پاسخ باید بگویم هیچ. من از هیچ به این نقطه رسیدم که الان میتوانم با فهم و بینش عمیقی که کنگره به من هدیه داد به انسانهای در بند خدمت کنم.
انسان فراموشکار و ناسپاس است و به واسطه همین دو ویژگی همیشه جا میماند. من اگر به گذشته برگردم و ببینم از کجا به کجا رسیدم، خود گذشتهام را با خود الآنم قیاس کنم و خاک کنگره را سرمه چشمانم میکنم. ما میدانیم که پایه آموزش تکرار است و پایه دریافت قدردانی و شکرگذاری است. من محدثه باید بدانم که کی و کجا و چگونه باید قدردان باشم. خود واژه قدردانی یعنی دانستن اندازهها؛ یعنی بدانم به چه کسی و چقدر محبت کنم و شکرگذار چهچیزی باشم و از چه کسی سپاسگذار باشم.
وقتی راجع به این موضوع فکر میکردم که چطور به لژیونم در تغذیه سالم ربطش بدهم، دو سوال از خودم پرسیدم: 1_ قدردانی در من چه برآوردی دارد؟ 2_ چطور میتوانم خودم را قدردان بدانم پاسخ سوال اولم این است که از دیدگاه من قدردانی دو مرحله دارد: یکی آشکار شدن و دومی تثبیت شدن. در مسئله آشکار شدن وقتی من شروع میکنم به اینکه قدردان داشتههام باشم؛ حتی کم حتی از کوچکترین مسائل مثبت آن اتفاق، آن شرایط، آن مرحله برای من نمایانتر و زیادتر میشود، چه در صور پنهان، چه آشکار، چه مسائل مثبت ک چه منفی؛ یعنی اگر من حتی ویژگی منفی هم داشته باشم که به ظاهر خوشآیند نیست آن ویژگی به زیباترین شکل و با پذیرش بالا میآید را تا من بتوانم در خودم به بهترین شکل حلش کنم.
در مرحله دوم برای من ثبات میآورد. تثبیت هر آن چیزی که به من حس خوب میدهد و از دیار آن موضوع در چرخه تکرار و فراوانی؛ یعنی اگر من به یک ویژگی خوب مثل کاهش وزن، سلامتی، تناسب اندام رسیدم، قدردانی این دستاورد را همیشگی میکند که هر روز بیشتر از زیست خودم و از وجود خودم لذت ببرم، چه از این قشنگتر؟ و اما پاسخ سوال دومم: من فقط در یک صورت میتوانم خودم را قدردان بدانم که درک و شعور از آنچه که بهم داده شده را با عمق وجودم بفهمم و این فهم زمانی میسر میشود که من حسهایم باز شده باشند و باز شدن حس هم جز تزکیه و پالایش هیچ راه دیگری ندارد.
شعار کنگره این جمله است که بیایید این آتش ویرانگر را مهار کنیم. کنگره آتشهای زیادی از من را فروکش کرد، کنگره ویرانیهای درونی زیادی از من را به آبادانی تبدیل کرد. منی که وقتی 22 ساله بودم و با چشمان پر از اشک و دلی پر از ناامیدی و قلبی پر از زخم وارد این محیط شدم و الان و امروز خودم جرات نمیکنم حتی به گذشتهام فکر کنم چه برسد میخواستم تا الان در همان تفکرات و ویرانیها زندگی کنم و معلوم نبود چه بلایی سرم میآمد، چه دختر یا چه همسر یا حتی چه مادر آسیبپذیری میشدم که در تاریکیهای خودم فرو میرفتم؛ ولی امروز و الان کجا ایسادم؟ چه جایگاه و احترامی دارم؟ چه شأن و شخصیتی دارم؟ چه مادر و همسر آگاهی هستم؟ چقدر یک موضوع میتواند من را بهم بریزد؟ اگر به همه این سوالات تکبهتک فکر کنم کتابها برایش جواب هست.
حالا برای این دریافتها، این نعمتها، این آموزشها باید قدردان چه کسی بود غیر از قدرت مطلق که در قرعه انسانهای صالح آقای مهندس را برگزید که چراغ راه ما شوند و این اذن ورود را به من هدیه بدهد که بتوانم در این مسیر قرار بگیرم چند روز پیش داشتم با یکی از دوستانم که قبلاً کنگرهای بود و الان بهواسطه یکسری شرایط از کنگره سالهاست که جدا شده بود، حرف میزدیم. خیلی جالب بود که میگفت واقعاً در کنگره بودن لیاقت میخواهد قدرش را بدان؛ چون میبینم که چه تغییرات و تأثیراتی در تو گذاشته؛ حتی کلامت نافذتر شده، آرامشت زیاد شده و حتی بهواسطه کنگره جسورتر شدی. ایشان به من لطف داشت؛ ولی خیلی به جملاتش فکر کردم، دیدم حقیقت همین است که از زبان ایشان نمایان و جاری شد.
من واقعاً جسورتر شدم، من واقعاً خودم را بیشتر دوست دارم، من واقعاً آگاهتر شدم و... . هرکسی اگر در این هفته فقط به خود قبل از کنگرهاش را با خود الآنش روبهروی هم قرار بدهد و قیاس کند میفهمد در چه مسیری قدم گذاشته، آنموقع هست که شاید بتوانیم گوشهای از این نعمتها را با قدردانی در کلام خود، کردار خود و عمل خود در کنگره جبران کنیم. هیچچیز بالاتر از فهم و دوری از جهل نیست و این آموزش در بستر کنگره فراهم شده است. امیدوارم قدرش را بدانیم تا این نعمت از ما گرفته نشود.
به عنوان سخن آخر این تیکه کلام من هست و بچههای لژیونم میداتند من هر جلسه میگویم که ما هنوز نمیدانیم کجا هستیم، اگر روزی در فهم ما بگنجد و پرده از این راز برداشته شود که در چه زمانی و در چه مکانی کنار چه کسی داریم آموزش میبینیم حیرت زده خواهیم شد.
نویسنده: راهنمای لژیون تغذیه سالم همسفر محدثه لژیون 2 از شعبه شادآباد (پارک طالقانی)
ارسال: راهنما همسفر فهیمه از نمایندگی کوروش آذرپور (لژیون ششم)
صفحه کاهش و افزایش وزن
- تعداد بازدید از این مطلب :
192