در تاریکی گم شده بودم همه جا برایم تیره و تار بود دنبال راهی میگشتم که زندگی خودم را نجات دهم؛ اما راهی نمیافتم. آدمی نگران و افسرده بودم عید بود با هزار نگرانی و ناراحتی نشسته بودم، از خدا کمک میخواستم خدایا کمکم کن، تا راهی پیدا کنم.
همه راهها را رفته بودم و آنها به تاریکی وصل میشد گریه میکردم ناگهان زنگ خانه به صدا در آمد خواهرم و شوهرش به منزل ما آمدند حالشان خوب و پسر خواهرم هم عالی و حال خیلی خوبی داشتند از خواهرم پرسیدم این حال خوب شما از کجاست گفت: عزیزم ما هم در تاریکی گم شده بودیم: اما یک (NGO) هست به نام کنگره۶۰ همسرم و پسرم آنجا میروند خودم هم قسمت همسفران هستم جای خیلی خوبی است شما هم بروید آرامآرام حالتان خوب خواهد شد.
این یک پیام بود و یک تلنگری به من زد مثل رعدوبرق در زندگیام بود با خودم گفتم ایکاش ما هم برویم همسرم در اعتیاد شدید بود روز به روز زندگیمان بد و بدتر میشد.
با همسرم صحبت کردم و او هم انگار دنبال چارهای بود سریع قبول کرد و گفت برویم تا ناگهان روزنه نوری در زندگیمان جاری شد و با کنگره۶۰ آشنا شدیم، آمدیم خودمان را معرفی کردیم. اینجا جایگاهی بود که سالهای سال دنبالش میگشتیم و نور وارد زندگیمان شد الان خدا را سپاس میگویم به خاطر این مکانی که در اختیار من قرار داد و از آقای مهندس دژاکام بسیار سپاسگزارم که این مکان را برای ما فراهم کرده و از راهنمایم بسیار سپاسگزارم که مرا از سمت ظلمت به نور راهنمایی میکند.
خیلی خوشحال هستم از این سفر چون همیشه فکر میکردم مسافرم مشکل دارد؛ ولی الان میدانم که من خودم هزاران مشکل داشتم؛ ولی نمیدانستم خدا را شاکرم که مرا از تاریکی نجات داده به سمت نور خدایا سپاسگزارم به خاطر مسافرم که خیلی خوب سفر میکند و باعث خوشحالی و شادی زندگیمان شده است.
دلنوشته: همسفر طاهره رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون سوم)
ارسال: همسفر آذر رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی باباطاهر همدان
- تعداد بازدید از این مطلب :
23