English Version
This Site Is Available In English

شال نارنجی نشان راه نو

شال نارنجی نشان راه نو

  🎗️ تبریک به راهنمایان عزیز 🎗️

دریافت شال راهنمایی، نشانه‌ای‌ است از عبور آگاهانه از تاریکی به نور، و تعهدی بزرگ برای خدمت به دیگران. شما عزیزان با پذیرش این مسئولیت مقدس، ثابت کردید که رنج‌ها می‌توانند آغازی برای رهایی باشند؛ نه فقط برای خود، بلکه برای دیگران. شما الگوی تلاش، صبر، تعهد و عشق در مسیر خدمت هستید. تبریک و احترام ما را بپذیرید؛ به پاس نوری که در مسیر تازه‌ای می‌تابانید.

راهنما همسفر ناهید
پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگریست.
خداوند را هزاران بار شکر می‌کنم که به واسطه مصرف مسافرم، این مسیر، مهندس عزیز و کنگره۶۰، به من معرفی شد که همچون نوری در ظلمت زندگی من بودند. زمانی‌که شال باارزش و زیبای راهنمایی روزی من شد، دریافتم که دردها و رنج‌ها حکمتی بیش نبوده و نیست، پشت هر حال خوش و انرژی قطعاً دردی است که باعث فهم و پیدایش مسیری شده است.  دریافت شال مقدس راهنمایی، حسی در من ایجاد کرد که ناهید، باید محکم‌تر و قوی‌تر از قبل این راه را ادامه بدهی و مسئولیتی سنگین‌تر را در پیش‌رو داری که ابتدای راه جدیدی همراه با آموزش‌های بیشتر و سخت‌تر از دوره قبل هستی؛ راهی که اول با پردازش به خود و پیدا کردن گره‌های وجودی خود نمایان می‌شود. تجربه این لحظه زیبا حس و حال وصف نشدنی بود که قابل مقایسه با هیچ لذتی نیست؛ امیدوارم قدرت مطلق من را یاری کند تا بتوانم با عدالت، معرفت و عمل سالم در این مسیر الهی گام بردارم و خالصانه و با عشق خدمتگزار بندگانش باشم.

راهنما همسفر سمیه
ورود به کنگره۶۰، یعنی قدم گذاشتن در صراط مستقیم با کوله باری از تاریکی، در ابتدا سبک‌باری چون نمی‌دانی، به مرور که نور آگاهی بر تو‌ می‌تابد، تاریکی بر وجودت سنگینی می‌کند، نمی‌توانی سرعت بگیری؛ چون سال‌ها به کوله بار خود خو‌ گرفته‌ای و جدا کردن تاریکی ممکن نیست مگر با ممارست و‌ گذر زمان. نوری سوسو می‌زند و امید داری، سعی می‌کنی در پناه نیروهای الهی باشی؛ اما اضداد خسته نمی‌شوند و مترصد فرصت است تا بذر ناامیدی را در عزم و اراده تو بکارد خواسته‌هایت دیر اجرا می‌شود و گاهی احساس پوچی می‌کنی، اما به عاقبت بخیری ایمان داری و می‌دانی که نوبت باران محفوظ است؛ می‌دانی دیر یا زود صبح می‌شود، در پناه کلام مهربان او که از صدای هر موجود زمینی‌ای زیباتر است، جلو می‌روی و می‌دانی که کلام او اجرا می‌شود. او از میان سرماها و زمستان‌ها سختی راه را یافته و به چون منی نشان داده، باید در این راه بمانم و گوش به فرمان باشم. خد‌اوندا به آقای مهندس سلامتی و طول عمر عطا کن، بی‌نهایت سپاس از یاران راه خود، راهنمایان عزیز و دوستان مهربانم و تمام خدمت‌گزاران بی‌مزد و منت کنگره۶۰.

راهنما همسفر هانیه
ساختمان سیمرغ، شنبه ۲۶ مهر ماه ۱۴۰۴، ساعت ۵ و نیم صبح؛ هیاهو، شور، شوق و انرژی که کمتر جایی نظاره‌گر آن بوده‌ام؛ ساعت و دقایقی را در کنار دوستانم از نمایندگی شفا سپری کردیم، تا به ساعت ۸ صبح نزدیک شدیم؛ انرژی بسیار زیبایی سالن را فرا گرفت و سکوتی زیبا حکم فرما شد. به ناگه متوجه شدم که استاد عزیز جان، آقای مهندس به همراه دیده‌بان راهنمایان همسفر خانم آنی و دیده‌بان مسافران آقای رضا ترابخانی وارد سالن شدند؛ قلب من به شدت می‌تپید و از این همه عشق، انرژی و شادی به هیجان درآمده بود. اولین باری بود که پای سخنان آقای مهندس نشسته بودم و دیدگانم نیز نظاره‌گر وجود با محبت ایشان بود؛ لحظات شیرینی برای من در حال رقم خوردن بود و در وجودم چیزی دست بر آسمان‌ها برده بود و با تمام وجود صمیمانه شاکر خداوند عزیز بود که چنین لحظاتی در زندگی من نیز به ثبت رسید. پس از پایان سخنان آقای مهندس و دیده‌بانان محترم، مراسم پیمان شال شروع شد؛ بند بند وجودم به لرزه درآمده بود، دستانم می‌لرزید بابت این مسئولیت عظیم و سراسر عشق که خداوند روزی من قرار داد تا همچنان در حال آموزش باشم و خدمتگزار باقی بمانم؛ لحظاتی بعد در مقابل آقای مهندس به پاس احترام و سپاسگزاری سر تعظیم فرود آوردم و شال زیبای راهنمایی بر روی شانه‌هایم شروع به درخشیدن کرد. این‌جا بود که جمله‌ای از کتاب مقدس ۶۰درجه، در ذهن من تداعی شد، هانیه عزیز: «فر انسان‌های بر باد رفته و در خاکسترها مدفون شده مانند گنجی به صاحبان اصلی آن‌ها باز پس داده خواهد شد مشروط بر این‌که خود را طلب کنند.» روزگاری نیروهای درونی‌ از تو باز پس گرفته شد، تاریکی اعتیاد بر زندگی شما خیمه زد، ضدارزش‌ها در صور پنهان وجود شما رخنه کردند و خشم، قیاس، قضاوت و ... ثمره آن شد، اما درهای رحمت خداوند به روی شما گشوده، در کنگره۶۰، اعتیاد از زندگیتان رخت بربست، آرام آرام با وجود اساتید، راهنمایان و هدایتگران با عشق آموزش گرفتی، مسیر زندگیت روشن شد، با تمامی بالا و پایین‌های مسیر ایستادگی کردی، با عشق و خالصانه خدمت کردی، به دنبال یافتن گنج درون تمام تلاشت را کردی؛ خود خواستی و طلب کردی، فرمان نیز برای تو صادر شد تا روزی دستگیر یک انسانی دیگر باشی و بدان که این‌جا تازه شروع کار است و در آخر امر، امر اول اجرا می‌شود. خداوندا تو را هزاران سپاس بابت وجود پر برکت آقای مهندس و خانواده عزیزشان، تمامی خدمتگزاران باعشق کنگره۶۰، و راهنمای عزیز خانم مریم باعشق که ماندند، ایستادگی کردند، احیا شدند و نفس مرا نیز احیا کردند، تا این چرخه ادامه‌دار باقی بماند. شکر شکر شکر

راهنما همسفر وجیهه
”عشق الهی” چیزی فراتر از یک احساس گذراست؛ نوری است که در تاریکی‌های دنیا مسیرت را روشن می‌کند. ”وقتی دل به خدا بسپاری،” آرامشی پیدا می‌کنی که هیچ‌کس و هیچ‌چیز نمی‌تواند از تو بگیرد. اوست که در تنهایی‌هایت همراه است، در بی‌کسی‌هایت تکیه‌گاه است، و در روزهای سخت، دستت را می‌گیرد. عشق الهی همان راز ماندگاری قلب‌ها است؛ همان جایی که جان آرام می‌گیرد و دل، خانه ”خدا” می‌شود. چرخ خداوند در چرخش است؛ یعنی انجام‌ها باید انجام شوند و این‌ها بیانگر تقدیر است. خداوند را هزاران بار شاکرم که تقدیرم این چنین رقم خورد و در مسیر درست و صراط مستقیم حرکت داد. در این راه آموختم محبت، تنها چیزی‌ است که با بخشیدن زیادتر می‌شود؛ با تمامی وجودم برای همسفران کنگره۶۰،  این خواسته را دارم که همگی در راه خدمت به کنگره و تجربه جایگاهای خدمتی این مکان مقدس کوشا باشند تا حال خوش، آرامش و حس ناب دانایی را در یک مدار طی کنند. در پی گذر از فراز و نشیب امواج بلند و کوتاه زندگی این کنگره۶۰، بود که من را با خودم آشنا کرد و فهماند چه نیروهایی درونم دارم و چگونه خودم را بسازم. در کنگره۶۰، بین اعضا حس امنیت و آرامش موج می‌زند و این حس با هیچ کجا قابل مقایسه نیست؛ خداوند را شاکرم که ماندم و از آموزش‌ها استفاده می‌کنم، آموزش‌های که همگی سراسر عشق و محبت را می‌آموزد. امیدوارم بتوانم این آموزش‌ها را بدون هیچ چشم‌داشتی و به درستی به دیگر همنوعانم انتقال دهم. از مهندس دژاکام دانشمند بزرگ علم کنگره‌۶۰ و خانواده بزرگوار ایشان بسیار سپاسگزارم، عمرتان پاینده و روزگارتان همیشه روشن و نورانی باشد. از راهنمایان بزرگوار نمایندگی شفا که همگی به نوعی هدایت‌گر و مربی من در رسیدن به این جایگاه بودند، ممنونم.

شال نارنجی‌ات، پرچم نجات ماست...
با دلِ روشن و قدم‌های استوار، چراغ راه شدی. تبریک از عمق جان، به حضورت که زندگی‌بخش است...

ویرایش: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم) دبیر سایت
ارسال: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر شفیعه (لژیون چهارم) نگهبان سایت 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .