این وادی مرا به گذشتهام میبرد. زمانی که مسافرم در محل کارش دچار آتشسوزی شده بود و در آیسییو بستری بود و کسی هم امیدی به بهبودی او نداشت و به او مسکن با دوز بالا، متادون و مرفین تزریق میکردند تا مقداری از دردش کاسته شود و من هر شب بر بالین او گریه و زاری میکردم و ذهنم پر از آشوب بود و به فکر فرزندانم بودم که پدر بالای سرشان نیست.
بعد از اینکه مسافرم از بیمارستان مرخص شد و به خانه آمد، بیقراری میکرد و از درد شبها بیدار میماند. دوباره پیش روانشناس رفتیم و دکتر به او قرصهای نشاطآور داد، همسرم به این داروها اعتیاد پیدا کرد و دوباره به مصرف مواد رو آورد .
زمانی که تخریب مسافرم زیاد شد، انگار همهی درها به رویمان بسته شده بودند و دوباره به آخر خط رسیده بودیم و همیشه فکر میکردم از این گرفتاری بیرون نمیآییم. آن زمان هم از لحاظ شغل مسافرم که دچار مشکل مالی شده بودیم و هم از لحاظ روحی و روانی و خلاصه از همه لحاظ تحت فشار بودیم.
مشروب هم به مصرف مسافرم اضافه شدهبود و قوز بالا قوز شدهبود و بسیار پرخاشگری میکرد. مسافرم به متادون، مسکنهای قوی، نشاطآور و الکل عادت کردهبود و تعادل نداشت و حس می کردم دارد خرد می شود. ورود ما به کنگره اولین قدم درستمان در زندگی بود، الان میتوانم به این وادی بیشتر دقت و فکر کنم، که مشکلات رحمت خداوند و نه اینکه لعنت خداوند باشند هستند.
وقتی پایم به کنگره باز شد و آموزش گرفتم، متوجه شدم صانحهای که برای مسافرم پیش آمد و مصدومیت او راهی بود که پایمان به کنگره باز شود تا مطالب و آموزشهای کنگره را دریافت و در زندگیمان به کار ببندیم. حتی سیدیها را به خوبی درک کنم و بفهمم این وادیها کاملا با یک نظم و ترتیبی کنار هم آمدهاند .
در پایان تشکر و قدردانی میکنم از مهندس حسیندژاکام و خانواده محترمشان بابت فراهم کردن چنین بستر آموزشی برای به حرکت درآوردن افرادی که در راه ماندهاند.
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فاطمه(لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر عفیفه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول) دبیر سایت
همسفران نمایندگی بروجن
- تعداد بازدید از این مطلب :
116