English Version
This Site Is Available In English

لژیون سردار جایی است که حرکت ها شروع می‌شود

 لژیون سردار جایی است که حرکت ها شروع می‌شود

هشتمین جلسه از دوره چهارم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی دکتر مسعود کرج به استادی پهلوان همسفر رها، نگهبانی همسفر نسرین و دبیری همسفر معصومه با دستور جلسه «وادی هشتم (با حرکت را نمایان می‌شود.) و تاثیر آن روی من» روز دوشنبه ۲۱ مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۴۵ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

سپاسگزار خداوند مهربان هستم که دوباره این فرصت را به من داد که استادی را بر عهده بگیرم و در نمایندگی خودمان که طبیعتاً حس و حالش متفاوت‌تر می‌باشد حضور پیدا کنم. از نگهبان لژیون سردار، دبیر و خزانه‌دار سپاسگزارم که این فرصت را به من دادند و از آقای مهندس و خانواده‌شان بابت این خدمتی که در اختیار من گذاشتند و بابت بستری که فراهم کردند تا ما بتوانیم در اینجا دور هم جمع شویم و آموزش بگیریم بسیار سپاسگزارم. از راهنمای خودم همسفر شیما بسیار سپاسگزارم که با عشقی که به کنگره و خدمت دارند دید ما را نسبت به کنگره عوض می‌کند.

بارها وادی هشتم را خواندیم و دوره کردیم که با حرکت راه نمایان می‌شود، اما به عنوان یک عضو کوچک از کنگره پیشنهاد می‌کنم که یک بار دیگر بعد از جلسه برای خودتان مطالعه بفرمایید، نه برای مشارکت کردن، نه برای آزمون، فقط برای خودتان که با چه حرکتی قرار است که راه نمایان شود و چگونه و چه‌طور نمایان شود؟ اگر من همین یک جمله را بتوانم به معنای زیرین و عمیقش برسم به نظرم راه نمایان گشته است. خب! وادی‌ها را یکی‌یکی می‌خوانیم و جلو می‌رویم و به جائی می‌رسیم که از حرکت صحبت می‌کند، من قرار است به عنوان یک همسفر چه حرکتی داشته باشم؟ قرار است چه‌کار کنم؟

قرار است کدام راه برای من باز شود؟ من رها دارم می‌آیم، دو روز در هفته در کنگره حضور پیدا می‌کنم، هرازگاهی خدمتی می‌گیرم حالا به عنوان نگهبان جلسه، به عنوان چای ریختن و حتی میکروفن گرداندن، همه اینها است، اما قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ قرار است که آموزش ببینم؛ خیلی خب دارم می‌بینم، راهنما برای من توضیح می‌دهد و خودم می‌خوانم، آزمون می‌دهم، اما حرکت چه چیزی است؟ قرار است که این آموزش‌ها کجا خودش را نشان دهد؟ فکر می‌کنم اگر دستور جلسات این‌ طور تکرار می‌شوند، این طور دور هم جمع می‌شویم و خدمت می‌کنیم برای این است که من بتوانم آموزش‌ها را پیاده کنم.

اگر من می‌نشینم و اینجا راجع به آن صحبت می‌کنم من مسئول هستم که آن را رعایت کنم؛ اگر من مشارکت می‌کنم به عنوان یک همسفر که من به این باور رسیدم، من این آموزش را دیدم؛ پس من باید در تنهایی‌هایم و در بیرون از کنگره و در تایمی که با خانواده و همسرم هستم این آموزش را باز ببینم. خب بیایید آن را به لژیون سردار ارتباط دهیم. لژیون سردار جایی است که حرکت‌ها شروع می‌شود. من فکر می‌کنم مانند آدم‌هایی بودیم که پاهایمان را در گل یا قیری فرو کرده بودیم، وقتی که من خدمت در لژیون سرداری را انجام می‌دهم انگار که پاهای خود را از یک سنگ بتنی در می‌آورم و راه می‌افتم و در ضمن می‌بینم.

من هرگز فراموش نمی‌کنم که راهنمایم بعد از شال پهلوانی گفتند که من دنیا را به شکل دیگری می‌بینم! من آفتاب را زیبا می‌بینم! من آسمان را زیبا می‌بینم، من مشکلات را سخت نمی‌بینم. چه اتفاقی می‌افتد که من این‌گونه می‌شوم؟ من اگر بخواهم پاهایم را از این سنگ بتنی در بیاورم چه چیزی باید باشد؟ آیا واقعاً می‌خواهم حرکت کنم؟ آیا واقعاً می‌خواهم دنور شوم؟ آیا می‌خواهم پهلوان شوم؟ این خواست من چه‌قدر عمیق است؟ این خواست من چه‌قدر برایم مشخص است؟ چه‌قدر برای من واضح است که چه چیزی می‌خواهم؟ زمانی که به من فرصت می‌دهند که 14 ثانیه به خدای خودم پناه ببرم، زمانی که به من فرصت می‌دهند تا من دعا کنم، به من می‌گویند تنها یک خواسته، آن خواسته را در اوایل ورودم به کنگره نمی‌دانستم از چه کسی باید خواست، از قدرت مطلق؟ از خدا؟ نمی‌دانستم از چه کسی بخواهم؟ الآن من در جایی قرار گرفته‌ام که یاد می‌گیرم خواسته داشته باشم، فرصت دارم آن را تصور کنم.

روزی که آمدم و گفتم می‌خواهم باشم تصورش را کردم، نگاه کردم به دیگران. چرا از ذهنمان دور است که پهلوان باشیم؟ چرا از ذهنمان دور است که دنور باشیم؟ چرا از ذهنمان دور است که پهلوان شوم؟ با خود می‌گویید مگر می‌شود؟ بله می‌شود. من در جلسات روز چهارشنبه آخر هر ماه که خواستم به عنوان پهلوان شرکت کنم دیدم خانمی را که با فروختن شیرینی‌های خانگی و با فروختن نان پهلوان شد. من آنجا گفتم که من هیچ کاری نکرده‌ام، اگر این طور آمده جلو، من هیچ کاری نکرده‌ام، اگر آن قدر دلش بزرگ بوده من هیچ کاری نکرده‌ام، آن لحظه که می‌خواهید خدمتی را بپذیرید باید سخت باشد، باید روزهای مریضی باشد، باید اتفاقات سختی بیفتد، باید کارتان را از دست بدهید، باید پولتان را از دست بدهید تا آن اتفاق انجام شود.

هیچ پهلوانی به راحتی آن مبلغ را پرداخت نمی‌کند. هیچ نشانی در بی نشانی به راحتی اتفاق نمی‌افتد؛ باید آن سختی‌ها باشد تا آن تراشه‌ها خورده شود، من آیا آماده سختی هستم یا هزاران بهانه جلوی روی من قرار می‌گیرد که پوشاکت، خوراکت، این و آن و فلان چیز و ... همه‌ این‌ها است، فقط ترس من است که فردا چه می‌شود؟ روزی که آخرین پرداختی خودم را واریز کردم می‌دانستم که نگهبانی مراقب من است، آن خدایی که به او توکل کردم خدایی که در سی دی عشق، ایمان و توکل از آن می‌گوید، آن خدا نمی‌گذارد که من به نقطه صفر برسم. جایی که بخواهم سقوط کنم باز برمی‌گردم؛ یعنی آن سقوط نم‌نم اتفاق می‌افتد؛ اما دوباره اوج‌ می‌گیرم؛ ولی قبلاً این‌طور نبود، راه نمایان نبود، فکرم باز نبود، بخشش نبود.

اگر قرار است که حرکت کنم راه نمایان می‌شود. اگر قرار است که وادی هشتم اتفاق بیفتد بخشش باید اتفاق بیفتد، من توانستم که ببخشم. من از نزدیک‌ترین کسانم در زندگی‌ام را نمی‌توانستم که ببخشم، شاید برای شما هم بوده باشد، خودم را نمی‌توانستم ببخشم، دیگران را نمی‌توانستم ببخشم، در قلبم انباشته کرده بودم، نگه داشته بودم، سال‌ها اتفاقات را مثل انبار، مثل بایگانی، اما چه شد؟ آن بخشش یک مرتبه اتفاق افتاد؛ نم‌نم آن آموزش اتفاق افتاد و یک مرتبه آن بخشش اتفاق افتاد و من شدم یک رهای دیگری!

بچه‌های لژیون خودمان به من می‌گویند که خیلی عوض شده‌ای. روز اول به این شکل نبودی، آن بخشش اتفاق افتاد. زمانی که من از خودم گذشتم، از خواسته خودم و خواستم که حرکت کنم، جبران خسارت کنم از خودم، از اطرافیانم و از زندگی تا زمانی که آن بخشش، آن مثلث کامل نشود، آن وادی هشتم نمی‌شود آن حرکت اتفاق نمی‌افتد. امیدوارم که توانسته باشم آن حسی که دارم را به شما منتقل کنم و اندک چیزی را که یاد گرفته‌ام با شما به اشتراک بگذارم و با شما سهیم شوم. ان‌شاءالله که خداوند اجازه و فرصت این حرکت کردن را به ما بدهد و خودمان هم بخواهیم و تلاش کنیم.

تایپیست: همسفر فیروزه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هشتم)
ویرایش: همسفر نرگس رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون چهارم) نگهبان سایت
ارسال: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر شیما (لژیون سوم) دبیر اول سایت
همسفران نمایندگی دکتر مسعود 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .