قبل از آشنایی با کنگره، تصورم از فرمانبرداری چیزی جز اجبار و کوچک شدن نبود. فکر میکردم؛ یعنی چشم پوشی از خواستههای خودم برای رضایت دیگری، یا خم شدن زیر بار فشارها. اما وقتی میخواستم وارد کنگره شوم، به من گفته بودند: اگر به این مکان مقدس ایمان داشته باشی و کاملاً فرمانبردار باشی، به چیزهایی دست پیدا میکنی که امروز حتی تصورش را هم نمیکنی. آن روز فقط شنیدم؛ ولی امروز حقیقت این شنیدهها را با جان و دل احساسش میکنم.
فرمانبرداری، کوچک شدن نیست؛ بلکه رشد کردن در سایه دانایی دیگری است. یعنی پیاده شدن از مرکب منیت؛ یعنی صدای غرور را خاموش کردن و به جن درون بگویم: «بگذار یاد بگیرم تا تجربه کنم». فرمانبرداری؛ یعنی وقتی که گوشها باز میشوند و چشمها حقیقت را میبینند. جایی که آرام، آرام یاد میگیرم به فرمان عقل نزدیک شوم، به ندای درونم گوش دهم و مسیرم را از تاریکی به سمت روشنایی تغییر دهم و آنوقت است که فرماندهی آغاز میشود؛ اما نه فرماندهی بیرون از خود؛ بلکه فرماندهی درون.
این که یاد بگیرم بر ترسهایم غلبه کنم، بر خشم و شهوت و ناامیدی غلبه کنم و اسب سرکش نفس را مهار کنم. فرماندهی واقعی؛ یعنی خودم را رهبری کنم و وقتی توانستم بر درونم مسلط شوم، آنگاه میتوانم دست دیگری را هم بگیرم و راه را نشانش بدهم. فرمانبرداری تا فرماندهی، مثل بذر تا میوه است؛ بدون بذر، درختی وجود ندارد و بدون درخت، میوهای نخواهد بود. اما میوه فرماندهی هم اگر از بذر فرمانبرداری نروییده باشد، پوچ و بیثمر است. من تا فرمانبرداری نیاموزم نمیتوانم فرماندهی را تجربه کنم.
با این حال، فراموش نمیکنم که حتی در جایگاه فرماندهی هم باید گوش به فرمان قدرت برتر باشم. چون فرماندهی حقیقی؛ یعنی آموختن و آموختن هم هیچ گاه نقطه پایان ندارد. فرماندهای که از فرمانبری جدا شود، دیر یا زود سقوط خواهد کرد. من امروز میآموزم فرمانبرداری؛ یعنی رشد و فرماندهی؛ یعنی ثمره آن رشد و هر دو در کنار هم، من را به آرامش و تعادل میرسانند.
نویسنده: همسفر الهام.ن رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون ششم)
رابط خبری: همسفر فاطمه.م رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون ششم)
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی یحیی زارع میبد یزد
- تعداد بازدید از این مطلب :
66