English Version
This Site Is Available In English

با تسلیم بودن فرمانبرداری را آموختم

با تسلیم بودن فرمانبرداری را آموختم

جلسه ششم از دوره سوم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی دزفول، با استادی پهلوان مسافر محمد حسن ، نگهبانی مسافر یونس و دبیری مسافر ماشالله، با دستور جلسه « از فرمانبرداری تا فرماندهی » سه‌‌شنبه ۱۱ شهریور ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کارنمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان محمدحسن هستم یک مسافر.
در ابتدا از نگهبان جلسه آقا یونس، سپاسگزاری می‌کنم که این فرصت را در اختیارم قرار دادند تا در این جایگاه بنشینم. خدا را شکر می‌کنم که امروز توفیق حضور در نمایندگی دزفول و لژیون سردار نصیبم شد و وظیفه دارم از تمامی خدمت‌گزاران صمیمانه قدردانی کنم.
همه نمایندگی‌ها حال و هوای خاص خود را دارند، اما زمانی که به نمایندگی دزفول می‌آیم، آن‌قدر حس خوب و انرژی مثبت دریافت می‌کنم که همواره سرشار از شادی و آرامش می‌شوم. این احساس ناب را به شما عزیزان تبریک عرض می‌کنم، همچنین لازم می‌دانم از جناب مهندس، دیده‌بان محترم آقای زرکش، ایجنت محترم و تمامی خدمت‌گزارانی که حتی از اهواز می‌آیند تا خدمت کنند و زمینه رهایی و حال خوش دیگران را فراهم آورند، صمیمانه تشکر نمایم.
دستور جلسه این هفته «از فرمانبرداری تا فرماندهی» است. مهم‌ترین آموزشی که در کنگره ۶۰ و به‌ویژه در سفر اول گرفتم، همین فرمانبرداری بود. من در سال ۱۴۰۱ با حال خراب، مصرف زیاد مواد، روزی سه پاکت سیگار، تیک‌های عصبی و چهره‌ای افسرده وارد کنگره شدم. اما با تسلیم بودن، توانستم فرمانبرداری را بیاموزم. آنچه بیش از همه به من کمک کرد، راهنمای تازه‌واردین، سی‌دی «وظایف رهجو» و کلام‌های جناب مهندس بود. هر آنچه راهنمایم می‌گفت، با جان و دل گوش می‌کردم.
همواره زودتر از شروع جلسات در کنگره حاضر می‌شدم، هر پرسشی داشتم از مرزبانان می‌پرسیدم و به‌مرور احترام‌ها و جایگاه‌ها را آموختم. نشستن در لژیون، نوشتن سی‌دی‌ها در زمان مقرر، مصرف دارو در وقت معین و گوش سپردن به فرامین راهنما، همه و همه مرا یاری دادند تا به این باور برسم که اگر فرمانبردار خوبی باشم، می‌توانم فرمانده خوبی نیز شوم.
زمانی که وارد کنگره شدم، حال روحی بسیار نامناسبی داشتم، اما با فرمانبرداری توانستم از آموزش‌های کنگره، جناب مهندس و استاد امین بهره ببرم و لبخند را دوباره بر چهره خانواده‌ام بنشانم. به عزیزانی که در سفر اول هستند عرض می‌کنم: ما همگی الگو هستیم. رفتار و گفتار ما می‌تواند الگویی برای خانواده و اطرافیان باشد. دوستان و نزدیکان من وقتی تغییر رفتارم را دیدند، شگفت‌زده شدند و همین موضوع سبب شد که به کنگره ایمان بیاورند و وارد آن شوند.
من روزگاری پرش افکار و بی‌تعادلی داشتم، اما اکنون دیگر چنین نیستم. ده ماه سفر مواد و ده ماه و بیست روز سفر سیگار داشتم و از بند هر دو رها شدم. اکنون تغییر یافته‌ام، حالم خوب است و هیچ مشکلی ندارم. افزون بر این‌ها، با مفهوم «بخشش» آشنا شدم و توانستم آن را تجربه کنم. خدا را شکر می‌کنم برای همه چیز.


جناب مهندس می‌فرمایند: «دیگران کاشتند و ما برداشت کردیم، اکنون وقت آن است که ما بکاریم تا دیگران برداشت کنند.» در سفر اول وقتی به راهنما و خدمت‌گزاران نگاه می‌کردم، با خود می‌گفتم: اگر این دوستان توانسته‌اند رها شوند، پس من نیز می‌توانم. یکی از مهم‌ترین عواملی که به من کمک کرد، حضور در لژیون سردار بود؛ جایی که حال خوش را تجربه کردم و به باور من، لژیون سردار همان لژیون پرواز است.
ارتباط میان جهان و جهان‌ها چیزی جز بخشش نیست. گفته‌اند: «آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است.» حقیقت آن است که جز محبت و بخشش، هیچ چیز باقی نمی‌ماند. آن خدمت‌گزاری که از اهواز تا دزفول می‌آیند، بخشش را درک کرده‌اند. آن کسی که عضو لژیون سردار، دنور و پهلوان است یا در بی‌نشانی، نشان می‌گیرد، به حقیقت بخشش دست یافته و توانسته آن را عملی سازد.
من محمدحسن، نیز این موضوع را درک کردم و عضو لژیون سردار شدم. امروز مواد و سیگار هر دو درمان شده‌اند، جهان‌بینی‌ام تقویت شده و همچنان تلاش می‌کنم تا آموزش‌های بیشتری کسب کنم. حتی از مشارکت‌های زیبای سفر اولی‌ها بهره می‌گیرم و در مسیر دانایی گام برمی‌دارم.
در کنگره آموختم که علم، نیروی انسانی و نیروی مالی سه رکن اصلی هستند و پس از علم و نیروی انسانی، لژیون سردار قلب تپنده کنگره است. همه ما که بر این صندلی‌ها نشسته‌ایم مسئول هستیم. روزگاری من همه راه‌ها را آزمودم تا ترک کنم، حاضربودم همه زندگی‌ام را بدهم تا درمان شوم و همچون یک انسان سالم زندگی کنم، اما راهی نبود و حالم بدتر می‌شد. تا آنکه مسیر کنگره را پیدا کردم، فرمانبرداری نمودم و توانستم به فرماندهی و حال خوش دست یابم.
اکنون این پرسش را از خود دارم: آیا من، محمدحسن، پس از رهایی‌ام خدمت کرده‌ام؟ آیا در برابر تلاشی که دیگران برای رهایی من کردند، من نیز تلاشی برای رهایی دیگران کرده‌ام؟ سخن پایانی را با کلام ارزشمند جناب مهندس به پایان می‌برم که می‌فرمایند: «هر کس یک نفس را نجات دهد، گویی تمام نفس‌ها را نجات داده است.»
ان‌شاءالله تمامی سفر اولی‌ها سفری خوب داشته باشند و به رهایی برسند. بیاییم قدر این موقعیت را بدانیم و درک کنیم که کنگره چه رسالت بزرگی بر دوش دارد. در پایان به نگهبان، دبیر و خزانه‌دار جدید لژیون سردار تبریک عرض می‌کنم و امیدوارم همچون گذشته، لژیونی قوی همراه با حسی ناب و سرشار از انرژی داشته باشند.
از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید سپاسگزارم.
گروه سایت نمایندگی دزفول
عکاس و تایپ گزارش: مسافر داود
ویرایش و ارسال گزارش: همسفر مهزیار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .