English Version
This Site Is Available In English

در درگاه الهی باید فرمانبردار باشیم

در درگاه الهی باید فرمانبردار باشیم

جلسه پنجم از دوره چهارم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی امام‌قلی‌خان به استادی‌ راهنما همسفر مریم، نگهبانی همسفر زهرا و دبیری راهنما همسفر مهسا با دستور جلسه «از فرمانبرداری تا فرماندهی» روز شنبه ۸ شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

از شما عزیزان ممنون هستم که امروز من را در جمع خود پذیرفتید، امیدوارم استاد سردار به من کمک کند تا بتوانم حق مطلب این دستور جلسه را بیان کنم؛ چون از نظر من این دستور جلسه پایه و ریشه خیلی از دستور جلسات در کنگره۶۰ هست. داشتم به دستور جلسه فکر می‌کردم که دیدم هیچ فرمانده‌ای، قبل از این‌که فرمانبردار نشده باشد، فرمانده نشده، پس شرط این‌که یک انسان بتواند در تمام مراحل زندگی به فرماندهی برسد؛ باید اول فرمانبردار باشد.

اگر به دستور جلسات کنگره۶۰ نگاه کنیم قبل از این، دستور جلسه دانایی، دانایی موثر و سواد را داشتیم و قطعاً من اگر تفکری در پشت رفتار خود داشته باشم و دانایی کسب نکرده باشم، نمی‌توانم آن را به دانایی موثر تبدیل کنم و حرکتی در امتداد آن داشته باشم، پس اگر قرار باشد من هر کاری را انجام دهم و آن اختیار و موجودیت نفس خود که اصطلاحاً فرماندهی به آن می‌گویند را به دست آورم، راهش این است که تمام آن آموزش‌هایی را که می‌گیرم و آگاهی‌هایی که به دست می‌آورم را به اجرا در بیاورم. 

چیزی که ما را در این‌جا به دور هم جمع می‌کند این است که ما معنی فرماندهی را بفهمیم، از نظر من فرماندهی یعنی بتوانم کاملاً نفس خود را بشناسم و روی آن مسلط شوم و بتوانم احترام و انتقاد را در تمام لحظه‌های زندگی‌ام به اجرا در بیاورم، از نظر من باید بتوانم در برابر قوانینی که برای من گذاشته شده است تسلیم شوم و این قوانین می‌تواند فرامین الهی، اجتماعی یا فرامین انسانی و شناخت خود باشد.

چیز دیگری که فرمانبرداری را برای ما مشخص می‌کند این است که من به اختیار خودم پی برم و بدانم من و هر انسان دیگری قدرت اختیار داریم؛ حتی انسان‌هایی که دوست دارند در تاریکی باشند و بمانند. موضوع دیگر این است که من آن آگاهی‌ها و دانایی‌هایی را که به دست می‌آورم بتوانم مدیریت کنم که بر اساس نیاز و قابلیت‌های زندگی‌ام بدانم که در کدام می‌توانم فرماندهی کنم و در کدام یک از آن‌ها باید فرمانبردار باشم. 

من به عنوان یک موجود همیشه در درگاه الهی در مقابل خداوند باید یک فرمانبردار باشم؛ پس باید قوانین هستی را اجرا کنم؛ ولی به عنوان یک انسانی که تبدیل به یک مادر شده؛ قطعاً فرماندهی امور خانه به عهده من هست و من باید فرزندم را تربیت کنم؛ اما در بالا دست من مردی وجود دارد که باید فرماندهی خانه بر عهده او باشد و ما باید این آموزش را ببینیم که به عنوان یک همسفر باید بعضی مسائل و مسافر هم مسائلی دیگر را مدیریت کنیم و اگر این را یاد بگیریم، می‌توانیم، فرمانده‌های خوبی باشیم؛ حتی در موضوعاتی که اسماً آقایان مدیر هستند، ما می‌توانیم فرمانده باشیم که در اصطلاح به آن می‌گویند:‌ با پنبه سر بریدن، این همان دیپلماسی هست که آقای مهندس همیشه به ما می‌گویند.

همیشه در جامعه به انسان‌هایی که فرمانبردار هستند ضعیف می‌گویند و اعتقاد دارند که این انسان‌ها از ضعفی که دارند فرمانبردار هستند؛ ولی به نظر من با توجه به آموزش‌هایی که از کنگره یاد گرفته‌ام، کسی که فرمانبرداری را انجام می‌دهد ظرفیت بالایی دارد؛ یعنی هم توانسته نقطه تحمل و هم ظرفیت خود را بالا ببرد، پس به قول آقای مهندس این نشانه‌ ضعف انسان نیست؛ بلکه این آگاهی انسان‌ها است‌.

موضوعی که ما را در لژیون سردار کنار هم قرار می‌دهد‌ این است که ما بتوانیم دستور جلسات را وصل کنیم به این‌که چرا لژیون سردار می‌تواند با فرماندهی به فرمانبرداری تبدیل شود. من به این مسئله خیلی فکر کردم، یکی از موضوعاتی که چه‌طور یک نفر می‌تواند نقض فرمان کند همان چیزی است که برای ما انسان‌ها اتفاق افتاد که نقض فرمان کردیم و از یک سری فرامین الهی دور شدیم و اختیار به ما داده شد که توانستیم در زمین آموزش بگیریم.

نقض فرمان چیست؟ کاری که انسان می‌داند درست است؛ ولی آن را انجام نمی‌دهد و کاری که می‌داند اشتباه است؛ ولی آن را انجام می‌دهد که همه ما نقض فرمان را به راحتی انجام می‌دهیم؛ مثلاً در خیلی جاها به من می‌گویند در کار دیگران تجسس نکن؛ ولی من آن کار را انجام می‌دهم و این نقض فرمان ما را از آرامش دور می‌کند،‌ اتفاقی که برای ما می‌افتد این است که هر چه ما از آرامش دورتر شویم، نمی‌توانیم‌ فرمانبردار خوبی شویم و اتفاقی که برای ما می‌افتد دیگر نقطه تحمل نداریم و زود از کوره در می‌رویم؛ حتی آدم‌هایی که به ما گفتند که از آن‌ها اطاعت کنید تا بتوانید فرمانده خوبی شوید نمی‌توانیم قبول کنیم.

داشتم سی‌دی هیچی را گوش می‌دادم و دیدم که خیلی با دستور جلسه مرتبط بود و آقای مهندس در این سی‌دی فرمودند: خیلی چیزها دست ما نیست و ما فقط وظیفه حمل کردن و مراقبت از آن را داریم و این برای ما که عضو لژیون سردار هستیم، بهانه‌های مختلف را می‌تراشیم و این نفس ما هست که نمی‌تواند از آن خواسته‌های نامعقول خود دست بردارد و به شکل‌های خیلی زیرکانه و با لباس مبدل خیلی قشنگ می‌آید و من را گول می‌زند تا از آن صراط مستقیم خارج شوم.

در سی‌دی هیچی آقای مهندس فرمودند: کسی که انفاق می‌کند، یعنی صراط مستقیم را دیده و می‌داند که وعده خداوند دروغ نیست و باز هم فرمودند: فقط اجازه دست بالا بردن و گفتنش دست من و شما هست و بقیه‌اش با شما نیست و آن پولی که دست ما هست یک بخشی از آن برای دیگری است.

اتفاقی که برای من افتاد این بود که پدرم درگیر بیماری سرطان شدند و در جشن گل‌ریزان پارسال اعلام پهلوانی کردم و صد میلیون را کارت کشیدم و رفتم از آقای مهندس اجازه گرفتم. خیلی جالب بود؛ چون آقای مهندس می‌دانستند من توان پرداخت آن پول را دارم و به من فرمودند: این پول را تبدیل به طلا یا دلار می‌کنی و من اجازه پهلوانی را می‌دهم؛ ولی امسال اجازه پرداخت نداری و این برای من چالشی شد که من باید فرمانبرداری را اطاعت می‌کردم و اتفاقی که افتاد این بود که پدر من به رحمت خدا رفت و من آنجا حکمت آن فرمانبرداری را فهمیدم که من باید این انرژی را جمع می‌کردم تا امسال به آن آرامش برسم؛ چون اگر من همه انرژی‌ام را استفاده می‌کردم، دیگر انگیزه‌ای برای ادامه نداشتم.

چیزی که من از لژیون سردار و دستور جلسه از فرماندهی تا فرمانبرداری یاد گرفتم این بود که اگر یک کشاورزی را در نظر بگیریم که بذر دارد و فرمانبرداری این است که این بذرها را در طبیعت بکارد و این بذرها را تبدیل به هزار خوشه کند؛ ولی اگر کشاورز بگوید: امسال آب و هوا خوب نیست یا زمین برای کشت مساعد نیست یا باران کم است و من باید این بذرها را برای مصرف خود در خانه انبار کنم، حالا چه اتفاقی می‌افتد؟ بعد از مدتی استفاده از گندم بالاخره تمام می‌شود و کسی از آن استفاده نکرده است؛ ولی اگر آن بذرها را بکارد، چرخه طبیعت رشد می‌کند و از آن برداشت چندین نفر می‌توانند، استفاده کنند.

چیزی که ما در کنگره۶۰ یاد گرفته‌ایم این است که در پس هر دادنی، یک گرفتنی هست، یعنی باید پرداخت کنیم تا به دست بیاوریم تا پرداختی نداشته باشیم؛ قطعاً چیزی را به دست نمی‌آوریم و ما که در حال آموزش گرفتن در کنگره۶۰ هستیم؛ باید پرداختی‌هایی را داشته باشیم. من به عنوان یک همسفر زمانی حاضر بودم کلیه خود یا فرش زیر پای خودم را بفروشم تا مسافر من به درمان برسد؛ ولی حالا که مسافر من به درمان رسیده من همه چیز را فراموش کرده‌ام و به فکر جمع آوری پول، سرمایه و انبار کردن مال و ثروت هستم؛ ولی حقیقت و واقعیتی که من به آن رسیده‌ام فقط ما اجازه بالا بردن دست خود را داریم و بقیه آن با کائنات و صراط مستقیم می‌باشد که آن‌قدر زیبا برای ما می‌چیند که ما متوجه نمی‌شویم.

این را بگویم که ما در کنگره۶۰ آدم‌های خوب زیادی را داریم؛ ولی آقای مهندس در سی‌دی هیچ فرمودند: خدمت کردن فقط با پول نیست، اگر من یک خدمت انجام دهم یا پیامی را برسانم فکر می‌کنم جهانی کردن کنگره یک پیامد خیلی خوب برای تمام انسان‌ها دارد و من فکر می‌کنم این حلقه و زنجیره‌ای که به صورت تسبیح‌وار جمع می‌شویم، تصمیم می‌گیریم که شاید این اتفاق بیفتد که من اگر برای گل‌ریزان برنامه‌ریزی کرده‌ام که ۶ میلیون واریز کنم آن ۶ میلیون را به ۸ میلیون تبدیل کنم که حداقل از سال گذشته خود یک قدم جلوتر باشم، شاید من هم یک قطره کوچکی از دریا و اقیانوس کنگره۶۰ باشم که باعث شوم یک خانواده مثل خودم زنده شود یا یک بیمار سرطانی به درمان برسد.

هفته قبل در جلسه لژیون سردار نمایندگی خودمان با دستور جلسه دانایی و دانایی موثر و سواد، اسیستانت خیلی حرف قشنگی زدند و فرمودند: بروید و نگاه کنید که در تعدای از شغل‌های الکترونیکی که واقعاً دارد چه آسیبی به جامعه می‌رساند، حتی برای خود من، مسافر من نزدیک بود در سن ۳۴ سالگی بر اثر سم‌زدایی از بین برود و واقعاً چه فاجعه‌هایی که به خاطر این‌که راه را بلد نیستند و این فقط بر این اساس است که من به آگاهی و فرماندهی عقل برسم که بتوانم فرمانبردار خوبی باشم.

اگر خداوند به من گفته که فقط اجازه‌اش دست تو هست من ایمان داشته باشم؛ مثل متد DST که من هر جای دنیا بروم و هر اتفاقی بيفتد، ایمان دارم که آن اتفاق می‌افتد و این ایمان در بچه‌های لژیون سردار خیلی قوی‌تر است، اگر من بتوانم با اعمال درست خود پیام‌دهنده کنگره باشم و اگر من حمال خود نباشم و بتوانم خودم از خودم استفاده کنم خیلی بهتر است.

در سی‌دی هیچی آقای مهندس فرمودند: ما نمی‌گوییم برای خود و خانواده خودتان خرج نکنید، فقط می‌گویند: ذره ذره پس‌انداز کردن را یاد بگیرید و آن موقع هست که یک لحظه نگاه می‌کنید و می‌بینید که چه‌قدر از خودتان فاصله دارید، امیدوارم که من بتوانم ادامه حیاتم را به صورتی زندگی کنم که از زندگی‌ام لذت برده باشم و قدر لحظه‌های زندگی‌ام را بدانم؛ زیرا زمان خیلی گذرا هست و خیلی زود دیر می‌شود.

تایپیست: همسفر فرح رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول)
عکاس: همسفر نازنین رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیون یازدهم)
ویرایش و ارسال: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون نهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی امام‌قلی‌خان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .