دربهای بسته روزی باز خواهند شد، مانند: قلبهایی که آلیاژ اصلی آنها از سیاهسنگ است. آنچه کاشتهاید رشد خواهد نمود و تمامی دشتها را سبز خواهد کرد، دیگر انسانی گرسنه نخواهد ماند و نخواهد مُرد، برای هریک از ما قدمی تازه؛ یعنی آمیختن با روشنایی، درج است برپیشانی عالم.
در خدمت راهنما همسفر سمیه هستیم تا مصاحبهای زیبا با ایشان داشته باشیم و این مصاحبه زیبا را تقدیم نگاه پر مهرتان میکنیم. ایشان همراه مسافرشان با تخریب بیش از ۱۰ سال وارد کنگره شدند. آخرین آنتیایکس مصرفی تریاک و شیره بود. سفر خود را آغاز کردند به راهنمایی مسافر مصطفی و راهنمای خودشان همسفر افسانه به مدت ۱۰ ماه سفر کردند و در ادامه سفر نیکوتین داشتند با تخریب بیش از ۱۵ سال مصرف سیگار، رهایی از هر دو آنتیایکس حدود سه سال است. ورزش مسافرشان تنیس روی میز و ورزش خودشان دارت است.
به نظر شما چه تفاوتی میان دانایی، داناییموثر و سواد وجود دارد؟ آیا سه مؤلفه به یک معنا است؟
در نگاه اول شاید هر سه مؤلفه به یک معنا باشد؛ ولی وقتی به عمق مطلب پی میبریم متوجه میشویم که دانایی در حد اطلاعات است؛ ولی دانایی موثر؛ یعنی دانش خودمان را به عمل تبدیل کنیم و در زندگی روزمره به کار بگیریم. در مورد سواد، قبلاً فکر میکردم کسی که سواد دارد؛ یعنی تمام علوم دنیا را میداند؛ ولی سواد؛ یعنی شخصی که در یک علمی تخصص و مهارت دارد و ربطی به دانایی موثر ندارد. ممکن است شخص از سواد کافی برخوردار باشد؛ ولی نتواند آن را به عمل تبدیل کند؛ پس مهمترین مرحله از این سه مؤلفه، دانایی مؤثر است که بتوانیم دانش خودمان را از قوه به فعل تبدیل کنیم.
چگونه یک فرد در کنگره با وجود سواد پایین به مراتب بالای دانایی دست مییابد؟
به نظر من این افراد تجربه زیادی در زندگی بدست آوردهاند و از جهانبینی بالایی برخوردار هستند مثل پدربزرگ و مادربزرگهایمان که با وجود سواد کم میتوانیم ساعتها در کنار این عزیزان آموزش بگیریم و از آنها مشورت بگیریم و راه درست مشکلات را پیدا کنیم. موضوع دیگر اینکه آقای مهندس میفرماید: «معلوم نیست ما در چندمین بُعد زندگی میکنیم و شاید مراتب بالای دانایی نشئت گرفته از بُعدهای قبل باشد که شخص از دانایی و جهانبینی بالایی برخودار شده است.» این قضیه در افراد متفاوت است پس نباید قیاس کنیم.
در سیدی «مثلث دانایی» به سه ضلع (تفکر، تجربه و آموزش) اشاره شده است. لطفاً توضیح دهید که رشد این سه مورد بایستی چگونه باشد تا فرد به دانایی برسد؟
طبق سیدی «مثلث دانایی» این سه مؤلفه؛ باید به صورت یکسان رشد کند تا فرد بتواند در حالت تعادل باشد. یکی از مشکلاتی که همه ما داریم این است که نمیتوانیم این سه مؤلفه را به صورت یکسان پرورش دهیم، برای همین است که به مشکل برمیخوریم، پس تمام آموزشهایی که ما در کنگره دریافت میکنیم برای این است که بتوانیم این سه ضلع را به صورت یکسان پرورش بدهیم تا بتوانیم به تعادل لازم برسیم.
طبق سیدی «میزان دانایی» فرد ممکن است آموزش ببیند؛ ولی به دانایی نرسد علت چیست؟ لطفاً کمی برایمان توضیح دهید؟
به نظر من شخصی که وارد کنگره میشود اولین چیزی که راهنما به او آموزش میدهد این است که فرد بپذیرد یکسری ضد ارزشها دارد. من همیشه به رهجوهای سفر اول لژیون پنجم میگویم که در یک دفتر صفات خوب و صفات بد خودتان را یاداشت کنید و این نوشتن صفات بد؛ یعنی پذیرش ضدارزشها؛ چون فردی که وارد کنگره میشود اصلاً خودش را مقصر نمیداند و فکر میکند که به مسافر لطف میکند که او را در این سفر همراهی میکند، در صورتیکه هم مسافر و هم همسفر هر دو دارای ایراد و ضدارزشهایی هستند؛ باید آنها را شناسایی و سپس سعی کنند به مرور زمان آنها را کنار بگذارند. مسأله دیگر اینکه رهجو؛ باید بتواند افکار منفی ذهن خود را ساماندهی کند و از افکار منفی دور شود. شخصی که به دانایی نمیرسد هنوز در افکار منفی و تاریکیها قرار دارد و خواسته ندارد و یا زمان آن فرا نرسیده است که به آن مرحله از دانایی برسد. استاد امین میفرماید: «برای رسیدن به مرحله دانایی؛ باید به آن موضوع محرم شده باشیم تا بتوانیم دریافت کنیم».
.jpg)
ارتباطات اجتماعی فردی که نادان است در مقایسه با فردی که دانا است چگونه است؟
قدر مسلم شخصی که از دانش کمی برخوردار است همیشه از کاری که انجام میدهد پشیمان است؛ چون بدون تفکر و با عجله تصمیم میگیرد، بدبین است و ممکن است از کلمات نامناسب برای رسیدن به خواستههای خود استفاده کند؛ ولی شخصی که دانا است با تفکر صحبت میکند و تمام جوانب امر را میسنجد و کمتر به مشکل برمیخورد و از کلمات مناسب برای بیان خواسته خود استفاده میکند. درواقع فرد دانا مثلث زمان مناسب، مکان مناسب و کلام مناسب را به خوبی آموزش گرفته است.
به نظر شما آفتهای دانایی چیست؟
مهمترین آفت دانایی به نظر من منیّت است، وقتی منیّت وجود منرا فرا بگیرد دیگر نمیتوانم آموزش بگیرم و سقوط میکنم و در ادامه کینه، حسادت، تنفر، ناامیدی، تجسس و دروغ باعث میشود که به دانایی لازم نرسم.
انسان دانا در مقابل برخورد با خواستههای نامعقول خود چگونه میاندیشد و چگونه عمل میکند؟
من همیشه به رهجوهای لژیون پنجم میگویم وقتی میخواهند کاری را انجام دهند سود و ضررهای آن کار را یاداشت کنند. اگر ضررها بیشتر بود آن کار را انجام ندهند؛ ولی اگر سود و حسن آن کار زیاد بود آن کار را انجام بدهند؛ پس باید با تفکر و تدبیر جلو بروند. در واقع انسان آگاه به عواقب خواسته نامعقول میاندیشد و از آن کار صرف نظر میکند.
فعالیت در حوزه اعتیاد و به ویژه در جایگاه راهنمایی کار سادهای نیست؛ یعنی کار هر کسی نیست. لطفاً بفرمایید که برای راهنما شدن چه پارامترهایی نیاز است؟
به نظر من آن خواسته فرد خیلی مهم است که بتواند در قبال رهایی و حال خوبی که بدست آورده، آن خدمت به خلق را انجام بدهد و آن عشق و محبت واقعی و خدمت کردن را داشته باشد. انسانی که به حال خوب میرسد مسلماً قلب مهربان و بخشندهای دارد و دوست دارد این حال خوب را به دیگران انتقال بدهد؛ پس تلاش میکند خدمتگذار شود. حتی جابهجا کردن صندلی، زباله جمع کردن و پذیرایی کردن حال انسان را خوب میکند و در ادامه باید آن دانش و آگاهی لازم را در زمینهی اعتیاد و جهانبینی داشته باشد و به روز باشد تا بتواند به حال خوش رهجو کمک کند و مؤثر واقع شود.
چرا تصمیم گرفتید که راهنما شوید و چه پیامی برای کسانی که میخواهند راهنما شوند دارید؟
به نظر من زکات رهایی هر انسان خدمت کردن در کنگره است و آن بخششی که در کنگره یاد گرفتیم و آن محبت واقعی که در کنگره بدون توقع برای ما انجام دادند، برایمان لذت بخش بود و دوست داشتم ادامه دهنده این راه باشم و از اینکه عضو کوچک کنگره۶۰ هستم افتخار میکنم. وقتی انسان به عنوان همسفر وارد کنگره میشود فقط از راهنما آموزش میگیرد؛ ولی فردی که خدمت راهنمایی دارد از تک تک همسفران میتواند آموزش بگیرد و راه حل مشکلات خودش را در لژیون و مشارکت کردن فرا میگیرد. صحبت کردن راهنما در لژیون در واقع سخن خداوند است که به کمک نیروهای الهی در زبان راهنما جاری میشود و من این را به عینه تجربه کردهام که با وجود آمادگی کامل سیدیها و جزوهها در لژیون صحبتی میکنم که از قبل این سخنان را آماده نکرده بودم و این سخنان باب میل رهجو است و میتواند گره مشکلات رهجوها را باز کند و یا به ادامه مسیر امیدوار کند. یک راهنما هر آموزشی که به رهجو میدهد؛ باید آن را خودش عملی کرده باشد تا بتواند به رهجو انتقال بدهد.
یکی از خاطرات زیبای خود در سفر اول را برایمان بازگو کنید؟
زیباترین خاطرات لحظه دیدن آقای مهندس برای اولین بار و گرفتن گل رهایی از دستان جناب مهندس در سفر اول است و در واقع تولدی دوباره برای مسافر و همسفر و آن انرژی که در کنار آقای مهندس دریافت میکنیم، آن بند عشق را برای ادامه مسیر در کنگره۶۰در سفر دوم محکم و استوار میکند.
به نظر شما یک همسفر چگونه میتواند بال پرواز مسافرش شود؟
یک همسفر به عنوان بال پرواز؛ باید در کنار مسافر قرار بگیرد نه در مقابل او، تا مسافر بتواند سفر خوبی به خواسته خود زیر نظر راهنما داشته باشد نه اینکه همسفر با تجسس کردن و زیر نظر داشتن کارهای مسافر، حال مسافر را خراب کند و جز اینکه آشفتگی فکری برای خود و مسافر درست میکند، مسافر هم از ادامه سفر دلسرد میشود؛ باید همراه مسافر بود و سعی کنیم کمبودهای مسافر را به حداقل برسانیم و برای خودمان سفر کنیم و آموزش بگیریم و سعی کنیم عیب و ایرادهای خودمان را برطرف کنیم تا به حال خوب برسیم.
کلام آخر
خداوند اجازه خدمت به بندگانش را به هر کسی نمیدهد، الان که این فرصت در اختیار من گذاشته شده سعی میکنم که بتوانم دل کسی را نشکنم و حال خوب را به تمام همسفران هدیه کنم، من در طول این مدت خدمت از تمام همسفران در کنارشان آموزش میگیرم و امیدوارم برکت خدمت تمام خدمتگذاران در زندگیشان جاری باشد و از شما همسفر زهرا و تمام خدمتگذاران در قسمت سایت تشکر و سپاسگذاری میکنم و از خداوند تشکر میکنم که من را در مسیر کنگره۶۰ قرار داد تا بتوانم رشد کنم و آموزش بگیرم و از خداوند میخواهم تا زمانی که در کنگره مفید هستم بتوانم در کنگره بمانم و خدمت کنم.
.jpg)
مسئول مصاحبه: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوازدهم)
ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون هشتم)
عکاسخبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون پانزدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهارم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی هاتف
- تعداد بازدید از این مطلب :
125