English Version
This Site Is Available In English

همه انسان‌ها به صورت پتانسیل سواد دارند

همه انسان‌ها به صورت پتانسیل سواد دارند

سلام دوستان معصومه هستم همسفر

دانایی به سواد نیست، به متمدن و امروزی بودن نیست، به لباس‌های شیک و مد روز دنیا بودن نیست؛ بلکه علامت و نشانه دانایی، اندیشه و تفکر ما است. بعد از تفکر، این‌که ما در آزمایشات روزانه، دو راهی و چندراهی‌هایی که در طول روز و در تمامی لحظات زندگی؛ حتی در خواب با آن مواجه هستیم، چه راهی را انتخاب می‌کنیم، این انتخاب‌ها نشانه دانایی ما است. اگر میزان دانایی ما در مثلثی قرار گیرد که اضلاع آن برابر باشد، دانایی مؤثر، یا دانایی است که می‌توانیم به آن عمل کنیم، در غیر این صورت اگر اضلاع مثلث دانایی ما برابر نباشد کوچک یا بزرگ باشد، آن دانایی، دانایی مؤثری نیست. اضلاع مثلث دانایی شامل: (آموزش، تفکر و تجربه) هستند. اگر ما به اندازه کافی تفکر، تجربه و آموزش داشته باشیم، می‌توانیم ادعا کنیم که به دانایی رسیده‌ایم؛ اما اگر اضلاع با هم برابر نباشند، مثلاً تجربه زیادتر باشد، تفکر کم باشد یا آموزش کافی نباشد، آن وقت دانایی فقط در حد دانستن است، دانستنی که توان عمل به آن را نداریم.

ما باید بدانیم برای دانسته‌های ما یا علم و دانشی که توان  عمل به آن‌ها را نداریم ارزشی وجود ندارد. به قول استاد‌سردار: «برای باورها ارزشی نیست». اعتماد یا علم و دانشی که ما به آن عمل نمی‌کنیم ارزشی ندارد. به دیگر سخن، این نوع دانستن فرقی با ندانستن ندارد. کمی تأمل در مورد مثلث دانایی: ۱ـ تفکر، حرکتی است از مبدأ به مبدأ دیگر که این کار توسط عقل صورت می‌گیرد. ۲ـ تجربه، در ما حس ایجاد می‌کند و این حس شروع به کارگیری قوه عقل است. ۳ـ آموزش، کسی که به دانایی رسیده و می‌تواند ما را با مسیر آشنا کند. مراتب دانایی سه مرحله است (علم‌الیقین، عین‌الیقین، حق‌الیقین) که دو مرحله آن مربوط به دانایی و یک مرحله آن مربوط به اطلاعات است‌. علم‌الیقین دانستن یک سری اطلاعات عمومی است. در مرتبه عین‌الیقین وارد دانایی می‌شویم، کسانی که این مسئله را حس می‌کنند، مانند: همسفری که تجربه زندگی با یک مصرف‌کننده را دارد و این خودش خیلی کار ارزشمندی است. مرحله بعدی، حق‌الیقین در مقام حقیقت است، مانند خود مصرف‌کننده که همه چیز را واقعی لمس می‌کند. گاهی اوقات در زندگی‌مان افرادی را می‌بینیم که نمی‌توانند چیزی را بخوانند یا؛ حتی حرفی را بنویسند؛ اما به قدری دانا هستند که انسان از بودن با آن‌ها لذت می‌برد.

سواد چیزی است که به صورت پتانسیل همه انسان‌ها آن را دارند؛ اما بایستی از حالت پتانسیل به فعل تبدیل شود و این نیاز به آموزش دارد. مورد دیگر وضعیت ظاهری، لباس و تیپ ما است. ضمن این‌که بسیار مهم است؛ اما باید بدانیم که نشانه دانایی نیست؛ بلکه برای ما یک ارزش است. همان‌طور که انسان‌ها چنین شرایطی را دوست دارند، مطمئن باشیم که خداوند هم زیبایی را دوست دارد. ما انسان‌ها دروغ، دشمنی و کینه را دوست نداریم؛ خداوند هم دوست ندارد. خوش‌تیپ و خوش‌قیافه بودن خوب است؛ اما نه برای تفاخر و فخرفروشی؛ بلکه با حس انسان بودن و برای جایگاه انسان ارزش قائل شدن، این‌که فردی باشیم که همه انسان‌ها، دوست داشته باشند. به قول معروف، مشک آن است که ببوید نه آن‌که عطار بگوید. انسانی که دانا است، دانایی او خیلی قابل تشخیص است و هیچ نیازی نیست که فریاد بزند من دانا هستم؛ بلکه این نشانه بارزی‌ از نادانی است.

سلام دوستان کوثر هستم همسفر

دانایی‌، تشخیص ماهیت خواسته‌ها در هر لباس و هر شکل است. همیشه اشکال انسان در تشخیص است، که دچار گره و مشکلات می‌شود به خاطر این‌که، قدرت تشخیص ندارد و متوجه نمی‌شود حقیقت موضوع چیست. دلیل و ماهیت اصلی را نمی‌داند؛ چون انسان اگر واقعاً درست یا غلط بودن هر چیزی را بداند، قضیه حل می‌شود و از مسائل منفی پرهیز می‌کند، اگر هم نتواند مسئله را حل کند، حداقل از آن مسئله می‌تواند آسیب کمتری ببیند. اگر کسی مسئله اعتیاد را نتواند حل کند، لااقل می‌تواند، تخریب اعتیاد را کم کند یا میزان آن را کاهش دهد. اضلاع مثلث دانایی، (آموزش، تفکر، تجربه) هستند که با آموزش، شخص متوجه می‌شود چه زمانی حرکت کند و یا حضورش در این مکان درست، یا غلط است. قبل از به تعادل رسیدن این سه ضلع، انسان نمی‌تواند به درستی تشخیص دهد؛ اما وقتی دانایی رشد کند، انسان می‌فهمد که کجا باشد و چه کار کند، یا با چه کسانی دوست و همنشین شود، مکان‌ها و زمان‌ها را می‌تواند انتخاب کند. اگر قدرت تشخیص در انسان به وجود آید، مسئله شروع به حل شدن می‌کند.

ضعف هر انسان می‌تواند، پوشاندن ضعف خودش باشد. در دانایی هم ما همیشه ضلع ضعیف‌تر و کوچک‌تر را پنهان می‌کنیم یا می‌پوشانیم، در حالی که تعادل در برابر رشد متقارن نیروها به وجود می‌آید. قانون حرکت در زندگی کوچک‌ترین ضلع است. انسان‌ها قسمتی از زندگی، که در آن قوی‌تر هستند بیشتر بها می‌دهند؛ اما قسمت آسیب‌دیده زندگی را فراموش می‌کنند. خیلی وقت‌ها، رشد انسان سخت می‌شود؛ چون برگشتن و قسمت آسیب‌دیده را تقویت کردن، شجاعت و سختی نیاز دارد؛ باید با مقاومت بر نیروهای درون خود غلبه کنیم که قطعاً نتیجه درخشان است.

دانایی به سواد نیست. خیلی‌ها باسواد و باهوش هستند؛ ولی کارهای نامعقول انجام می‌دهند و علم زندگی و خیلی چیزها را بلد نیستند. ما اگر مثلث دانایی را به یک اندازه وسعت دهیم و به طرف تزکیه و پالایش قدم برداریم، آن موقع با افزایش دانایی می‌توانیم بر نفس اماره خود غلبه کنیم. اگر به دانایی برسیم و این دانایی به دانایی مؤثر تبدیل شود، می‌توانیم مانند نور خورشید، بدرخشیم و از تاریکی‌ها دور، و به روشنایی نزدیک شویم. زمانی که یک نفر به رهایی می‌رسد، وقتی پیوند محبت بین اعضای خانواده وجود داشته باشد، همگی یک انرژی عجیب دریافت می‌کنند، که منشأ آن نامشخص است.

رشد دانایی در هر انسان یعنی رسیدن به قدرت تشخیص که تکامل عقل به این شکل صورت می‌گیرد. تکامل عقل، قدرت حل مسئله‌های گوناگون است. انسانی که از نظر عقلانی رشد بالاتری دارد؛ یعنی می‌تواند مسائل پیچیده‌تر را حل کند و این با دانایی اتفاق می‌افتد. وقتی دنبال تجربه می‌رویم و شروع به تجربه کسب کردن می‌کنیم، دنیایی از احساسات در ما به وجود می‌آورد؛ برای این‌که سطح انرژی ما بالا می‌رود.

بایستی خیلی کارها را انجام دهیم و تواضع داشته باشیم، فرمانبرداری کنیم و منیت را کنار بگذاریم؛ چون منیت در برابر آموزش قرار دارد. باید بتوانیم با انسان‌ها رابطه برقرار کنیم. اگر غرور، حسادت و کینه داشته باشیم نمی‌توانیم از هستی و انسان‌هایش لذت ببریم و دائماً با آن‌ها درگیر هستیم.  نمی‌توانیم تجربه کسب کنیم و سیستم اجازه تجربه را از ما می‌گیرد. نمی‌توانیم از استاد و معلمان خوب استفاده کنیم. کسی که به دانسته قبلی خود می‌چسبد و آن‌ها را رها نمی‌کند، همان کسی است که فقط ضلع بزرگ را چسبیده و شهامت روبرو شدن با ضلع ضعیف خود را ندارد و نمی‌تواند از استاد برخوردار باشد. انسان باید خودش جوینده و اهل تفکر باشد و ساعت‌ها بررسی کند و صبر و حوصله داشته باشد. البته ما به زمان نیاز داریم. اگر بخواهیم دانایی را کسب کنیم باید خیلی از مسائل را در کنارش یاد بگیریم و تفکر کنیم تا آن دانایی در انسان به وجود آید. دانایی و توانستن، همان قدرت برای حل مسائل خودمان است. پس؛ باید به دانایی به عنوان یک پارامتر مهم و ضروری توجه داشته باشیم که با سواد فرق می‌کند.

سواد؛ یعنی ما در یک موضوعات خاص به یک سری اطلاعات و آگاهی‌ها دست یافته‌ایم و دانش و علم در این زمینه داریم؛ ولی ماهیت خیلی مسائل را نمی‌دانیم. انسان باسواد علم دارد؛ یعنی کلید را دارد؛ ولی استفاده از این کلید، کجا توسط دانایی انجام می‌شود؟ مثل ساختن بمب که شخصی علم ساختن بمب را دارد؛ ولی ممکن است نداند این بمب را کجا به کار ببرد و در چه زمان و مکانی از آن استفاده کند و ممکن است علمش را نداشته باشد. اگر دانا باشیم، این را تشخیص می‌دهیم؛ بنابراین از توانایی‌ها و قدرتی که داریم به اندازه و در جای مناسب خود استفاده کنیم تا به آرامش برسیم و سعی کنیم به دانایی برسیم، آن موقع می‌توانیم به تعادل لازم دست پیدا کنیم.

سلام دوستان مهناز هستم همسفر

در دنیایی که هر روز حجم زیادی از اطلاعات متنوع به سمت ما سرازیر می‌شود، صحبت از دانایی ممکن است کمی قدیمی به نظر برسد؛ اما واقعاً کدام نوع دانایی؟ دانشی که در کتابخانه‌های ذهن ما انباشته شده یا دانشی که بتواند در لحظات سخت به ما کمک کند و راه را روشن کند؟ این سؤالی بود که سال‌ها ذهن من را مشغول کرده بود، تا این‌که با مفاهیم کنگره۶۰ و مفهوم دانایی مؤثر آشنا شدم. این آشنایی باعث شد مسیر زندگی‌ام روشن‌تر شود. قبل از این‌که با این نگرش جدید آشنا شوم، دانایی را با مطالعه کتاب‌ها، شرکت در کلاس‌ها و تلاش برای دوری از جهل، یکی می‌دانستم. ذهنم پر از اطلاعات بود؛ اما این اطلاعات هرگز به نیرویی برای تغییر تبدیل نمی‌شد. فرق بین دانستن و انجام دادن برایم مبهم بود، تا آن روز که در یکی از کارگاه‌های آموزشی فهمیدم دانایی مثل آبی راکد در گودالی است، شاید عمیق باشد؛ اما هیچ وقت تشنگی را برطرف نمی‌کند؛ اما دانایی مؤثر مانند یک رودخانه جاری است که انرژی و حیات به زندگی می‌بخشد.

می‌خواهم از تجربه‌‌ای شخصی بگویم که این تفاوت را برایم واضح‌تر کرد، تجربه‌ای در مورد مهم‌ترین بخش زندگی‌ام، که مربوط به مسافرم است. سال‌ها می‌دانستم کنترل خشم، صبر و تفکر قبل از کلام اصول کلیدی برای یک زندگی مشترک آرام هستند. بارها کتاب خوانده بودم و در سمینارهایی شرکت کرده بودم که به من آموخته بودند چگونه در لحظات چالش‌برانگیز، زبانم را نگه دارم. این‌ها همه دانایی بود؛ اما در عمل به نظر می‌رسید که دست و پایم بسته است. کوچک‌ترین تنش کافی بود تا سیلی از کلمات نسنجیده از دهانم بیرون بریزد و آرامش را با همسرم از بین ببرد. بعد از هر بار فقط حس پشیمانی مهمان قلبم می‌شد؛ اما در کنگره، وقتی فهمیدم که سواد واقعی تنها خواندن و نوشتن نیست؛ بلکه درک تحلیل و به کارگیری درست اطلاعات است، دریچه‌ای نو به رویم گشوده شد. آن‌جا با خودم گفتم دانستن این‌که نباید در اوج عصبانیت صحبت کرد، یک چیز است و انجام دادن آن در لحظه بحران، چیز دیگری است. دانایی مؤثر نیاز به تمرین دارد؛ باید یاد بگیرم آستانه تحملم را بالا ببرم و مکث‌های آگاهانه را در رفتارم بگنجانم. یک روز وقتی که بحثی داغ با همسرم پیش آمد، کلمات در گلویم چرخ می‌زدند و قلبم به شدت می‌تپید. در آن لحظه به یاد آموزش‌های راهنمایم افتادم و تصمیم گرفتم مهار خشم خود را به دست بگیرم. به جای این‌که اجازه دهم حرف‌هایم به سمت او جاری شود، چشم‌هایم را بستم و چند نفس عمیق کشیدم. فقط چند ثانیه مکث کردم و همین چند ثانیه، معجزه کرد. ناگهان احساس بهتری پیدا کردم، خشمم کمتر شد و توانستم با آرامش و منطق پاسخی سالم بدهم. این بار نه پشیمانی؛ بلکه رضایت خاطر به قلبم لبخند زد. این لحظه برای من نقطه عطفی بود، لحظه‌ای که دانایی به دانایی مؤثر تبدیل شد.

حالا می‌دانم که سواد فراتر از خواندن و نوشتن است، این توانایی زیستن آگاهانه است. سواد واقعی یعنی درک پویایی‌های یک رابطه، تحلیل تأثیر کلمات و رفتارها و انتخاب بهترین واکنش، سواد و دانشی که به مهارت‌های عملی تبدیل می‌شود. مسیر دانایی مؤثر راهی پر از پیچ‌وخم است که نیاز به خودشناسی، تمرین و مسئولیت‌پذیری دارد؛ اما هر قدم در این راه، نه تنها زندگی شخصی ما را تغییر می‌دهد؛ بلکه به ساختن دنیایی آگاه‌تر و آرام‌تر کمک می‌کند. و این همان چیزی است که زندگی را به یک سفر پربار و معنی‌دار تبدیل می‌کند.

رابط خبری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هشتم)
ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون پانزدهم)
عکاس خبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون پانزدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هاتف

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .