English Version
This Site Is Available In English

تریاک از درد به درمان مبدل شد

تریاک از درد به درمان مبدل شد

امروز خودم را در آینه دیدم، بدون مکث رو برکشیدم و رفتم؛ ولی بلا‌فاصله به خودم آمدم، اویی که در آینه بود که بود؟ آیا او ژاله بود؟ همان ژاله افسرده و دل‌مرده‌ای که ناله‌های بی‌امانش، نفسش را بریده بود و صدای وحشتناک سکوتش عرش ملکوتی را به لرزه در‌آورده بود؟

وای خدایا این روز‌ها این‌قدر سر‌‌خوشم و خوش‌احوال که ژاله‌ سال‌های پیش از ورود به جمعیت احیای انسانی کنگره‌۶۰ را فراموش کرده بودم. بزرگ شدنم در کنار یک پدر مصرف‌کننده تریاک، خمیده و کوچک شدنم در کنار یک همسر مصرف‌کننده تریاک، دردی بی‌پایان بود.

من در گله‌مندی دائمی از خدا بودم؛ چراکه می‌دیدم دارد مرا در آتش این جهان زنده‌زنده می‌سوزاند. دردم را عمیق‌ترین درد‌ها می‌دانستم تا آن‌که در‌های کنگره به رویم باز شدند. در این مکان امن چیز‌هایی دیدم و شنیدم که تریاک برایم به‌یک‌باره از درد به درمان مبدل شد. در کنگره فهمیدم من چقدر مورد لطف یزدانم بودم و این لطف را بی‌لطفی می‌دیدم. متوجه شدم؛ تریاک به‌مثابه کلاس اول دبستان است که من آن‌ را به‌خوبی در کنار مسافرم پاس کرده‌ام.

شیشه همیشه برایم یاد‌آور شفافیت و پاکی بوده که از این‌سو به‌راحتی زیبایی‌های آن‌سویش را می‌توان دید. چیزی فراتر از این در مورد شیشه نمی‌دانستم؛ اما در کنگره بود که یاد گرفتم، این شیشه‌ی پاک می‌تواند نام یکی از ناپاک‌ترین مواد مخدر هم باشد.
همان موادی که رهجوی شاد و سر‌‌زنده لژیون را به بیابان‌ها کشید تا توسط مسافرش تهدید به مرگ شود. همان موادی که رهجوی دیگری از لژیون را با عصایی زیر بغل و پایی پنهان در گچ در ذهنم تداعی می‌کند؛ چراکه مسافرش به خاطر مصرف شیشه او را از پله‌های طبقه دوم به پایین پرتاب کرده بود و بازهم در این ماجرا بوی مرگ و تهدید می‌آمد. همان موادی که رهجوی دیگر را می‌گوید: امنیت از خانه‌ی امنم رفته؛ چون مسافرم مدام گوشی به دست در حال فیلم‌برداری است و گمان می‌کند من مردی را در خانه پنهان کرده‌ام و با او رابطه‌ای پنهانی دارم. همان موادی که باعث گردیده تا مسافری درگوشی همسفر خود، شنود بگذارد برای این‌که خیال می‌کند همسفرش مدام در حال توطئه‌چینی علیه اوست.

از این قبیل داستان‌ها که شنیدن آن‌ها از تحمل شنوایی و گوش زمینی من خارج است، چه برسد به تجربه کردنشان، زندگی کردن و تحملشان. تازه آن موقع بود که فهمیدم دردی که من در کنار مصرف تریاک مسافرانم تحمل کردم واقعاً به‌مثابه‌ی پاس کردن کلاس اول دبستان بوده؛ ولی این همسفران بازندگی در کنار مصرف‌کننده‌ی شیشه آغاز نامه‌ای نوشتند بر پایان جهل، نا‌آگاهی و ندانستن‌هایی که شاید من اندر خم یک کوچه آن‌هم نباشم.

خدا را شکر می‌کنم که حالا اکثر این همسفران به همان طراوت و شادابی که باید یک انسان زمینی داشته باشد رسیده‌اند؛ زیرا در جمعیت احیای انسانی کنگره‌۶۰ با روش‌هایی که مهندس دل‌ها، آقای حسین دژاکام ارائه داده‌اند شیشه ترک‌خورده زندگی‌هایشان شکسته، فروریخته و از خورده شیشه‌های آن توانسته‌اند حصاری شیشه‌ای ولی پاک، مستحکم و امن برای خود‌شان بسازند تا در آن مأمن گزینند و در آرامش در حال بزرگ کردن بچه‌های خود باشند.

اکثر آن‌ها از نعمت بچه محروم بودند؛ ولی به‌محض درمانشان به خاطر تغییرات مثبتی که در سیستم‌های درونی‌شان رخ داد، زندگی روی خوش به آن‌ها نشان داد وزندگی‌های بی‌روحشان غرق در شادی و هیاهو شد. این عزیزان به خودشان می‌‌بالند که از این مسیر پر‌خطر به‌سلامت گذر کردند و کسی که دستشان را در این مسیر گرفت کسی نبود جزء، مهندس عشق و معمار زندگی‌ها یعنی؛ همان آقای مهندس حسین دژاکام عزیز.

نویسنده: ایجنت همسفر ژاله
عکاس: همسفر نصیبه رهجو راهنما همسفر شهلا (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر محدثه رهجو راهنما همسفر فاطمه (لژیون سوم) دبیر اول
همسفران نمایندگی امیر اراک

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .