"به نام قدرت مطلق الله"
سلام دوستان اکبر هستم یک مسافر عضو لژیون سردار، چند وقت پیش در لژیون سردار نشسته بودم یاد داستانی قدیمی افتادم؛ داستان از این بود که یک نفر در روستا به مشکل مالی برمیخورد و پیش یکی از بزرگان روستا می رود و مشکلش را عنوان می کند، بزرگ روستا به او می گوید از زیر فرش که مقداری پول هست را بردار و برو مشکلت را حل کن، آن شخص پول را بر میدارد و با تشکر بیرون می رود.
بعد از مدتی دوباره به مشکل میخورد و دوباره نزد بزرگ روستا می رود و میگوید من به مشکل خوردم وآن بزرگوار دوباره میگوید برو از زیر فرش مقداری پول بردار، آن شخص دوباره میرود از زیر فرش پول را برمیدارد و تشکر میکند و میرود، دوباره بعد از مدتی برای بار سوم باز به مشکل برمیخورد و پیش بزرگ روستا می رود و میگوید که به مشکل خورده و پول لازم دارد و باز هم آن بزرگ میگوید برو از زیر همان فرش پول بردار.
آن شخص میرود و زیر فرش هیچ پولی نمیبیند ، رو به آن بزرگ میکند و میگوید زیر فرش هیچ پولی نیست .آن بزرگ میگوید وقتی دوبار آمدی نزد من و از من پول گرفتی آن را برنگرداندی و سر جایش نگذاشتی، چگونه توقع داری دوباره پولی وجود داشته باشد تا بتوانی از آن برداری و مشکلت را حل کنی .داشتم به این داستان فکر میکردم و به خودم ربطش دادم ، بدین گونه که من وقتی در تاریکی ها غرق بودم و حالم بد بود و از همه جا بریده بودم و قصد داشتم برای بار دوم خودکشی کنم.
به یاد دارم چقدر از خدا کمک خواستم و چقدر زار میزدم که کمکم کند و راهی نشانم بدهد تا اینکه خدا اجازه داد تا دوباره به کنگره بیایم تا درمان بشوم و به رهایی از مواد و سیگار و اضافه وزن برسم.با خودم گفتم آن داستان عین واقعیت زندگی من است .
من از خدا راه خواستم و او نشانم داد اما من باید بازپرداخت چیزی که در کنگره بدست آوردم را بدهم. بازپرداخت رهایی از مواد . بازپرداخت رهایی از سیگار . بازپرداخت رهایی از اضافه وزن. اگر بازپرداخت چیزهایی که خداوند به واسطه کنگره به من داده را برنگردانم اصلا چگونه می توانم دوباره از او چیزی بخواهم .سال گذشته دنور شدم . امسال هم خودم دنور شدم هم همسفرم دنور شد .خدارا شکر میکنم که این اجازه و این فرصت را به ما داده تا به خودمان خدمت کنیم.
تنظیم: مسافر رضا از لژیون چهاردهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
123