English Version
This Site Is Available In English

قضاوت و غیبت ریشه‌اش جهالت و نادانی است

قضاوت و غیبت ریشه‌اش جهالت و نادانی است

جلسه دوازدهم از دوره دوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی بندرعباس به استادی همسفر زهرا، نگهبانی همسفر رقیه و دبیری همسفر آزیتا با دستور جلسه «قضاوت و جهالت» روز دوشنبه ۱۶ تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خدا را شکر می‌کنم که امروز هم زیر سقف کنگره حضور دارم. از نگهبان جلسه تشکر می‌کنم که فرصت خدمت را به من داده‌اند. از آقای مهندس و خانواده محترمشان بسیار سپاسگزارم که این بستر را برای ما مهیا کردند.

دستور جلسه این هفته «قضاوت و جهالت» است. آقای مهندس در روز چهارشنبه تعریف کردند که روزی چاقویی را در باغ گم کرده‌اند. بعد از چند روز یکی از کارگرها را می‌بینند که شبیه همان چاقو در دستش است. به او گفتند: فکر کنم این چاقوی من است؛ ولی آن شخص جواب داد: این چاقو برای خودم است.

بعد از یک سال آقای مهندس آن چاقوی گمشده را در یک ظرف D.sap پیدا کردند. ایشان می‌گویند: «من که استاد شما هستم و این همه تدریس می‌کنم، آنجا قضاوت کرده‌ام.» به نظر من این مسئله یکی از سخت‌ترین درس‌ها است و ما در کنگره هستیم تا مسیر درست را انتخاب کنیم.

خانم شانی حرف قشنگی زدند و گفتند: «می‌خواهم یک کلید کلی به شما بدهم و آن موضوع این است که کار درست را انتخاب کنید، بهایش هر چه می‌خواهد باشد.» غیبت کردن خیلی شیرین است؛ ولی می‌توان جلوی آن را گرفت.

ما می‌گوییم قضاوت و غیبت ریشه‌اش جهالت و نادانی است؛ اگر هر ثانیه من در آگاهی باشم، دیگر قضاوت نمی‌کنم. من خودم، انتخاباتم، این جایی که الآن هستم را کاملاً می‌پذیرم، هر کاری که تا حالا کرده‌ام درست بوده است؛ اگر من این مسیر را انتخاب نکرده بودم، الآن اینجا در کنگره نبودم.

ما یاد گرفته‌ایم که نیمه خالی لیوان را ببینیم؛ ولی نیمه پر آن را نمی‌بینیم که در کنار این سختی‌ها چه‌قدر رشد کرده‌ایم. ما حتی خداوند را قضاوت می‌کنیم. چرا من اینجا به دنیا آمده‌ام؟ آن عزیزم را چرا از من گرفته‌ای؟ چرا و چراهایی از این قبیل که همه ما در ذهنمان و صحبت‌هایمان با خالقمان داریم؛ اما در کنگره به ما گوشزد می‌کنند که تو خودت انتخاب کرده‌ای.

آقای مهندس می‌گویند: «مشکلات نعمت و رحمت هستند، مصیبت نیستند.» کنگره به ما می‌گوید: «شما از زمان الست بوده‌اید و تا ابد هستید.» فکر می‌کردیم زندگی این است که به دنیا آمده‌ایم که بخوریم، بخوابیم، ازدواج کنیم، بچه بیاوریم و تمام شود و بعد هم یا جهنمی یا بهشتی هستیم.

همه ما اینجا آمده‌ایم که یاد بگیریم، آگاه شویم و بدانیم که زندگی، خیلی بزرگتر از این‌ حرف‌ها است؛ بزرگتر از مقام و ثروت‌اندوزی است. خانم شانی گفتند: «برای کار دیگری آمده‌اید. وقتش است که نیروی خود را پس بگیرید و کار دیگری انجام دهید. آموزش‌هایتان را تکمیل کنید.» تک‌تک شما اتفاقی اینجا نیستید.

مرزبانان کشیک: همسفر معصومه و مسافر امیر
تایپیست: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
عکاس: همسفر نجمه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر رقیه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بندرعباس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .