
جلسه دوم از دوره سی و هشتم سری کارگاههای آموزشی، عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی شیخبهایی اصفهان با استادی راهنما مسافر آرش، نگهبانی مسافر ابوالفضل و دبیری مسافر محسن با دستور جلسه «وادی دوم و تاثیر آن روی من و سومین سال رهایی مسافر عباس» پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار نمود.
-
خلاصه سخنان استاد:
-
سلام دوستان آرش هستم یک مسافر
-
امیدوارم که کنار هم جلسه پرباری داشته باشیم و از آموزشهای شما عزیزان بهرهمند شوم. خدا را هزاران بار شکر که دوباره توانستم این جایگاه را لمس کنم و در کنار شما باشم. دستور جلسه امروز وادی دوم است.
-
بعد از القائات هر آنچه که به ذهنم میرسد را مینویسم تا بتوانم صحبت کنم. وادی اول میگوید : «با تفکر ساختارها آغاز میشود و بدون تفکر، آنچه هست رو به زوال است». این مطالب و آموزشها به قدری زیبا هستند که ما به تدریج ارتقاء پیدا میکنیم و حالمان روز به روز بهتر میشود؛ اما باید با قواعد بازی نیز آشنا شویم. چقدر این بازی زندگی و درمان زیباست. معجزاتی که واقعاً در حال دیدن آنها هستیم. ما گاهی فراموش میکنیم که باید شاکر خداوند باشیم که در مکانی قرار گرفتهایم که با تمام این موانع ما را آشنا میکند. یکی از مسائلی که همیشه ما را دچار مشکل میکند و باعث میشود از ادامه راه باز بایستیم، ناامیدی است.
-
در وادی دوم به زیبایی اشاره میشود که «هیچ مخلوقی برای بیهودگی قدم به حیات نمینهد. هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم». این موضوع را باید موشکافانه بررسی کنیم. آیا ما واقعاً درک کردهایم که هیچ مخلوقی برای بیهودگی پا به حیات نگذاشته است؟
-
این داستان به این معنا است که آقای مهندس به زیباترین شکل از مثالهای مختلف استفاده میکند و در سیدیهای مختلف به آن اشاره کرده است. یکی از سیدیهای مهمی که در وادی دوم به ما کمک میکند، سیدی ناامیدی از استاد امین است. این سیدی بهطور موشکافانه وادی دوم را برای ما باز میکند.
-
ناامیدی زمانی رخ میدهد که انسان تفکر و حرکت نکند و در مرحلهای قرار بگیرد که آموزش نگرفته باشد. به عنوان مثال من الان به این گوشی نگاه میکنم، اگر بلد نباشم از آن استفاده کنم دچار ناامیدی میشوم و ممکن است آن را کنار بگذارم؛ اما اگر یاد بگیرم که چگونه از آن استفاده کنم، متوجه میشوم که این گوشی چقدر راحت است و چه کارهای زیادی میتواند انجام دهد.
-
در همین گوشی مطالب خوب و بد وجود دارد، نوع نگاه و تفکری که ما داریم بسیار مهم است.
-
هدف از درمان چیست؟ حال خوب به دست آوردن. در وادی اول با تفکر شروع به درمان خودم میکنم. من زمانی که میخواهم از دام اعتیاد رها شوم، همه مسیرها برایم باز میشود و تمام القائات انجام میشود. محال است تصمیم به انجام کاری بگیری و انجام نشود، وادی دوم به زیبایی به ما میگوید هیچ موجودی جهت بیهودگی در جهان نیست و تو به راحتی درمان میشوی.
-
آقای مهندس میگویند: «هیچ موجودی بیخود و بیجهت خلق نشده است، چه برسد به انسان که اشرف مخلوقات است و دارای تفکر و آموزشپذیری است». کار نیروهای منفی این است که اعتیاد ما را بارها و سالها تکرار میکند. هر روز بلند میشوی و سراغ مواد و نیروی منفی میگردی و هیچ زمانی به تو اجازه نمیدهد رشد کنی و رها شوی؛ اما در حقیقت برایت کاری ندارد. داستان این است که ما امید را یاد میگیریم و زمانی که فهمیدیم چه ابزارهایی در درون ما خلق شده است، زمانی که داشتن امید را تجربه کنیم؛ پس میتوانیم در مورد جریان اعتیاد هم به درمان برسیم و در این راه نباید ناامید شویم. وقتی انسان به یک کرم نگاه میکند موجودی کوچک و ضعیف را میبیند؛ ولی با نگاه کردن در باطن زندگی آن، میبینیم همین کرم کوچک در جهان هستی چقدر مفید است. کدام یک از پیامبران در کشورهای خارجی و در آسایش به دنیا آمدهاند؟ هیچ کدام. تمام پیامبران ما در رنج و سختی بودهاند که به مقام پیامبری رسیدهاند. پس اگر تو در رنج و سختی بودی، تاریکیها را تجربه کردی، این نیست که شما انسان ضعیفی بودهای بلکه خداوند در وجود شما قدرت خروج از تاریکیها را هم نهاده است، فقط تفکر لازم میباشد. شما باید از این زاویه به رنجها و سختیهایی که کشیدهای نگاه کنید. تلاش برای خروج از تاریکی و رسیدن به نور و آرامش است.
-
الان کنگره چند نفر را نجات داده است و جناب مهندس چقدر نفس مرده را زنده کردند چه مسافر و چه همسفر؛ پس نباید این موضوع را دست کم گرفت. ناامید نباشید، ناامیدی فقط در جهل است. زمانی که با قدرتهای وجودی خودتان آشنا شوید، خیلی راحت میتوانید از این موضوع خارج و به این باور برسید که شما هم میتوانید یکییکی این وادیها را پشت سر بگذارید و به وادی چهاردهم برسید.
-
اما دستور جلسه دوم:
-
سومین سال رهایی مسافر عباس
-
در سفر اول ایشان رهجوی حسن آقا بودنند و برای سفر دوم وارد لژیون بنده شدنند. از همان روزهای اول در حال خدمت بودنند و به واسطه همین خدمتها انرژی بالایی دریافت میکردند. هر خدمتی که به ایشان محول میشد با روی گشاده انجام میدادند و باعث ماندگاریشان در کنگره شد. رهجوی بسیار مودب و متینی هستند و نکته بارز ایشان چشم گفتن است. الان هم در حال حاظر مرزبان پارک شهدای شهرداری هستند و بعد از گذشت سه سال هنوز در حال خدمت نمودن هستند. نکته مهم اینجاست که عباس متوجه شد حال خوب را چگونه بدست آورد و در این مدت مداوم در حال خدمت بودنند. خیلی برای خودشان و مادر عزیزشان خوشحال هستم و امیدوارم که در این مسیر ماندگار باشند.

-
سلام دوستان عباس هستم مسافر
-
آرزو:
-
هر فرد کنگرهای یک همسفر و همراه داشته باشد.
-
پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری ایست.
-
زمانی که در شهرستان زندگی میکردم تخریب بسیار بالایی داشتم. در آن زمان قرص ترامادول مصرف میکردم و گاهی مواقع این قرص را تیپر کرده و با آن ترک مینمودم؛ ولی چون آگاهی لازم را نداشتم بعد از مدتی دوباره شروع به مصرف میکردم. یکی از اقوام من حدود پانزده سال پیش به من گفت که در دانشگاه اصفهان شربت تریاک درست شده است و مشکل قانونی هم ندارد و با آن شربت میتوانی مواد را ترک کنید. این مطلب در ذهن من بود تا زمانی که به واسطه مصرف مواد در شغلم به مشکل برخورد کردم و ورشکست شدم. با یکی از دوستانم به اصفهان آمدم مغازهای اجاره کرده و مشغول کار شدیم ولی همچنان مصرف مواد داشتم و بسیار با مشتریان برخورد بدی میکردم. طرز برخوردم با خانواده هم درست نبود و پدر و مادرم از این موضوع بسیار ناراحت بودنند. در آن زمان پدرم بسیار مشتاق بود که درمان شوم ولی از دنیا رفت و نتوانست این روزها را ببیند.
-
کنگره ۶۰ واقعاً معجزه میکند. من در زمان مصرف یک کلمه نمیتوانستم، صحبت کنم. همیشه با مشتریان رفتار بدی داشتم، وقتی نشئه بودم از مغازه خارج میشدم برای مصرف سیگار و وقتی خمار بودم، میخواستم داخل مغازه مواد مصرف کنم. مادرم وقتی حال خراب من را میدید دعایم میکرد و به واسطه دعای مادرم إذن ورودم به کنگره صادر شد. من در زمان مصرفم سالی چند بار ترک میکردم و این ترکها بسیار سخت و طاقت فرسا بود. کسانی که مرتب مواد مصرف میکنند حال بهتری دارند ولی ترکهای متوالی انسان را فرسوده میکند.
-
تا اینکه با کنگره آشنا شدم. وقتی به عنوان تازهوارد خودم را معرفی کردم یک تشویقِ محکم در سالن شد و همان باعث شد که در کنگره بمانم. حسن آقا را به عنوان راهنما انتخاب کردم. با این محیط آشنا نبودم به حسن آقا یا به بچههای کنگره ناخواسته میگفتم: مگر مدرسه آمدهام که سیدی بنویسم؟ نمیدانستم که سیدی نوشتن چه از طرف آقای مهندس و چه از طرف راهنما برای حالِ خوبِ خود من است.
-
زمانی که شروع به نوشتن سیدی کردم، فکر کنم در وادی دوم بودم که آقای مهندس گفتند: «شما خیلی هنر داری، باغچه خودت را بیل بزن». آن مثال برای من این بود که آقا شما خیلی هنر داری زندگی خودت را درست کن چه کار داری به وضعیت جامعه و دیگران و این جمله خیلی روی من تأثیر گذاشت.
-
راهنمایم واقعاً مثل یک پدرِ دلسوز من را به جلو هل داد و به من گفت که باید خدمت کنم، از جارو کردن تا صندلی جمع کردن و دستشویی شستن. اوایل کار خندهداری به نظرم میآمد؛ ولی وقتی دوباره انجام دادم واقعاً دیدم انرژی خاصی دارد. همانجا بود که کمی کنگره ۶۰ را درک کردم و خدا واقعاً به من رحم کرد که ماندگار شدم.
-
در آخر از آقای مهندس عزیز و خانواده محترمشان تشکر و قدردانی میکنم و از راهنمای سفر اولم آقا حسن و راهنمای سفر دوم آقا آرش تشکر میکنم.
-
تایپ: مسافر محمد (لژیون۸)، مسافر علی (لژیون۱۰)، مسافر مجتبی(لژیون۲۳)، مسافر محمد (لژیون۲۰)، مسافر اسماعیل (لژیون۲۱)
-
ویراستار: مسافر مهدی (لژیون۱۶)، مسافر حسین (لژیون۲۳)، مسافر امیر (لژیون۱۰)
-
عکاس: مسافر نیما (لژیون۵)
-
سیستم صوتی و دیتا: همسفر کسری، مسافر محمد (لژیون۱۹)
-
مرزبان خبری: مسافر میلاد (لژیون۱۹)
-
تهیه و ارسال: مسافر حمزه
- تعداد بازدید از این مطلب :
934