English Version
This Site Is Available In English

من رسالتی در هستی دارم

من رسالتی در هستی دارم

زمانی‌که متّوجه شدم فرزندم مصرف‌کننده مواد مخدر شده است؛ حتی تصورش نیز برایم غیر قابل باور بود؛ ولی‌ با گذشت زمان و پیشرفت بیماری اعتیاد پذیرفتم که در این منجلاب گرفتار شده است و باید در پی درمان او باشیم، رفتارهای مشکوکی که از خود نشان می‌داد، احساس می‌کردم واقعاً دیگر یک مصرف‌کننده تمام عیار شده است. آن زمان من اطلاعات چندانی در مورد بیماری اعتیاد نداشتم و نسبت به مصرف‌کنندگان مواد مخدر خشم و نفرت داشتم؛ ولی بعد از این موضوع بود که متوجه شدم از چیزی که می‌ترسیدم بر سرم آمده است، گویی دنیا بر سرم آوار شده بود.

آن زمان برای درمان مسافرم از بند مواد به تمام مراکزی که در این حیطه فعالیت داشتند، مراجعه کردیم و هر کاری از دستم‌ بر می‌آمد انجام دادم؛ ولی فایده‌ای نداشت و روزبه‌روز اوضاع مسافرم وخیم‌تر می‌شد، در آن دوران حشیش مصرف می‌کرد، تلاش‌های زیادی کردم که ادامه ندهد ولی نشد که نشد. بعد از گذشت مدتی یک روز دخترم شماره تلفنی را به من داد و من در اولین فرصت تماس گرفته و مشکل خود را در میان گذاشتم، ایشان آدرس شعبه‌ کنگره ۶۰، در تبریز را به من دادند و تأکید کردند که خودتان نیز باید در این مکان آموزش ببینید؛ بعد از ۲ روز جستجو متوجه شدم که شعبه کنگره نزدیک به منزل ما بوده و من با این‌که بار‌ها از جلوی در کنگره رد می‌شدم؛ ولی نمی‌دانستم که این مکان جایی است که درمان اعتیاد در آن به صورت رایگان انجام می‌گرفت.

هفته آخر بهمن ماه سال ۹۷ بود که وارد کنگره۶۰، شدم بعد از ۳ جلسه مهمان و مشاوره تازه‌واردین، وارد لژیون شدم. اوایل ورودم به کنگره، محیط برایم خیلی متفاوت و گنگ بود و چیزی متوجه نمی‌شدم‌، صحبّت‌ها و سلام گفتن‌های تکراری مرا آزار می‌داد؛ ولی کم‌کم به خود آمدم، با سخنان شیرین و آموزش‌های آموزنده‌ راهنمای خود، کنگره را باورکردم. رفته‌رفته با دیدن رهایی‌های متعدد در شعبه و با شرکت مداوم در جلسات و نوشتن سی‌دی‌ها باورم به کنگره صد چندان شد و از آموزش‌های این مکان مقدس بهره‌مند شدم. باگوش کردن و نوشتن سی‌دی‌ها جواب مشکلاتم را پیدا کردم و نکته‌های جالبی را یاد گرفتم‌، این آموزش‌های ناب در روند بهبود حال من بسیار تأثیرگذار بود و حال من روز‌به‌روز بهتر می‌شد.

مسافرم با دیدن حال خوب من به کنگره آمد و سفرش را شروع کرد؛ ولی متأسفانه بعد از ۱ ماه با بهانه‌تراشی و دلایلی که برای خودش داشت، کنگره را ترک کرد و سفرش را نیمه‌کاره رها کرد؛ ولی من به سفر خود ادامه دادم و بعد از اتمام ۴ سال و نوشتن ۴۰ سی‌دی برای رهایی، حضور آقای مهندس رفته و گل رهایی را از دستان پر مهر آقای مهندس دریافت کردم. لحظه رهایی اشک از چشمانم جاری شد، آقای مهندس از من پرسیدند چرا گریه می‌کنید؟ گفتم: من حدود ۵ سال است که به کنگره می‌آیم؛ ولی مسافرم هیچ رغبتی به سفر کردن و رهایی از بند مواد مخدر را ندارد، آقای مهندس با نگاهی عارفانه نظری به من کردند و فرمودند: به خودت فشار نیاور‌، به فکر خودت باش، مسافرت هم روزی می‌آید؛ هنوز وقتش نرسیده، مراقب حال خودت باش! بعد از آن لحظه من به آرامش عجیبی دست یافتم، به باور و یقینی رسیدم که او روزی خواهد آمد.

از آن روز به بعد متوجه شدم که من تنها به خاطر مسافرم به کنگره نیامده‌ام؛ بلکه خودم نیز رسالتی دارم، سال‌های سال در افکار منفی خود غوطه‌ور بودم و با کمی دقت به این نتیجه رسیدم که در صور پنهان خود به عنوان مسافر اعمال، افکار و اندیشه‌ خود وارد کنگره شدم. با تفکرات مثبت سفر خود را ادامه دادم و با اجرایی و کاربردی کردن آموزش‌های ناب کنگره توانستم به حرکت خود ادامه دهم تا به دانایی مؤثر دست یابم و بتوانم شهر وجودی خود را آباد کنم.

نویسنده: همسفر ربابه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفتم)
رابط خبری لژیون هفتم: همسفر آیلار رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفتم)
ویراستاری و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صائب تبریزی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .