در وادی اول آموزش گرفتیم که با تفکر ساختارها، آغاز میگردد و بدون تفکر آن چه که است رو به زوال میرود. با نگاه عاقل اندر سفیه به اندیشه و تفکر خود وادی اول را به پایان رساندم و من در تفکرات خود، انسانی بودم که همیشه قبل از انجام کارها تفکر میکردم. زمانی که به وادی دوم رسیدم متوجه شدم که تیتر وادی این است که هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر به هیچ فکر کنیم.
همچنان انگشت اشارهام روی مسافرم بود و خود را قربانی زندگی میدانستم و اگر در درون خود به دنبال دلیلی برای ادامه زندگی بودم فقط به فرزندم میرسیدم؛ زیرا تنها دلیل ادامه زندگی و حیات من شده بود. خود را در تاریکی و سیاهی اعتیاد مسافرم شناور میدیدم. در وادی دوم آمده است که هیچ موجودی از کوچکترین تا بزرگترین آنها بیهوده آفریده نشدهاند؛ اما من همچنان برای حال دیگران سفر میکردم برای حال دیگران، خود را قربانی میکردم و میخواستم در کنار آنها به آرامش برسم در حالی که نمیدانستم کجای این قصه قرار گرفتهام.
در این نقطه از تفسیر وادی دوم به خودم رسیدم. به درون و بیرون خود نگاه کردم. در درون من دختر بچهای ناتوان و ضعيف بود که خود را به حصار دیوار قفسی میزد که اطراف آن پیچیده بودم و در بیرون زنی با ظاهری قوی ساخته بودم که مبادا احساس پوچی بر من غلبه کند. پیامهای کنگره۶۰ یکی یکی از جلوی چشمانم رد میشدند و من هر روز سردرگمتر از قبل که باز باید قربانی باشم؛ اما این بار متفاوت بود. با هر سؤال من، مردی قوی از جنس الماس پشت من فریاد سر میداد که هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر به هیچ فکر کنیم.
مسافرم در آستانه رهایی قرار داشت؛ اما درون من غوغا بود و باید اندک انرژی باقیماندهام را جمع میکردم تا در سیاهی و تاریکی درون خود پنهان شوم. با زمزمه این وادی برای بار آخر دل را به دریا زدم و از خواستههای دیگران گذشتم و به درون خود سفر کردم. حصارها را کشیدم و خود را رها کردم و آماده سفر به سمت نور و روشنایی شدم و وارد لژیون ویلیام شدم تا بتوانم در طول زندگی به آرامش برسم و این بار وادیها را برای خود سفر کنم.
نویسنده: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر هانیه (لژیون سوم)
ویرایش: همسفر سپیده رهجوی راهنما همسفر فاطیما (لژیون هشتم)
ارسال: همسفر فرشته، راهنما همسفر فاطیما (لژیون هشتم)
همسفران نمایندگی گیلان
- تعداد بازدید از این مطلب :
84