قبل از ورودم به کنگره، همیشه فکر میکردم زندگی من عادی و بدون خطا است و در مسیر درستی قدم برمیدارم؛ حتی لحظهای به این فکر نمیکردم که در زندگی روزمره چهقدر کارهای ضدارزشی انجام میدهم. با اینکه ظاهر زندگی من آرام بود؛ اما در عمق وجود من همیشه احساس پوچی و ناامیدی وجود داشت. با خود میگفتم هر روز باید کارهای تکراری را انجام بدهیم. انگار فقط آمدیم بخوریم، بخوابیم، کار کنیم و در نهایت هم بمیریم. تصور من این بود که پایان همهچیز، مرگ و نیستی است.
روزی که متوجه شدم مسافر من دچار اعتیاد شده، دنیا برایم به پایان رسید. با حسی از ناامیدی و پوچی، وارد کنگره شدم. آن زمان فکر میکردم فقط من هستم که چنین مشکلاتی دارم و هیچ فرد دیگری رنج مرا درک نمیکند؛ اما با ورودم به کنگره و آموزشهایی که از راهنمای عزیزم که همچون فرشته نجاتی برایم بود دریافت کردم، فهمیدم که نه تنها من، بلکه هیچ موجودی در این هستی بیهوده خلق نشدهاست. نگاهم به زندگی و طبیعت تغییر کرد. زیباییهایی را دیدم که قبلاً نمیدیدم. امسال که به سفر رفتم، دیدن دریا، کوه و بیابان برایم بسیار لذتبخش بود. همهچیز با نظمی شگفتانگیز در کنار هم قرار گرفته بود.
کمکم یاد گرفتم باید از حس خود استفاده کنم. بهنظرمن، حس مهمترین چیزی است که متأسفانه در هیچ مدرسه و دانشگاهی به ما آموزش داده نمیشود. در این مکان یاد گرفتم که باید ضدارزشهای خود را به کارهای ارزشی تبدیل کنم، ایمانم را تقویت کنم، خود را تزکیه و پالایش کنم و در مسیر صراط مستقیم قدم بردارم. آموختم که برای رسیدن به عشق باید تجربه کرد؛ باید از تاریکی عبور کرد تا به روشنایی رسید. پشت سر گذاشتن سختیها و رسیدن به آرامش، لذتی وصفناپذیر دارد. یاد گرفتم که هرچه بیشتر تلاش کنم، تجربه کسب کنم و دانایی خود را افزایش دهم، حل مشکلات برای من آسانتر خواهد شد. مرگ، پایان نیست بلکه آغازی برای مرحلهای دیگر از زندگی است. پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است. از جناب مهندس دژاکام و خانواده گرامی ایشان بهخاطر خلق این بستر عشق، محبت و آگاهی صمیمانه سپاسگزارم.
تایپ: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر آذر(لژیون چهارم)
ویراستار: همسفر آزاده رهجوی راهنما همسفر مرضیه( لژیون اول) دبیر سایت
ارسال: همسفر زهرا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی چرمهین
- تعداد بازدید از این مطلب :
58