جلسه هشتم از دوره سوم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی چرمهین به استادی دنور همسفر شیرین، نگهبانی دنور راهنما همسفر آذر و دبیری راهنما همسفر هاجر با دستور جلسه «وادی دوم» روز دوشنبه ۸ اردیبهشتماه ساعت ۱۴:۳۰ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:
امروز اینجا هستیم تا ببینیم وادی دوم چه پیامی برای ما دارد و من چگونه میتوانم یاد بگیرم اینجا که نشستم، چهطور از وادی دوم به بخشندگی برسم؛ زیرا بیشتر در جلسات لژیون سردار، من باید این درس را فرا بگیرم، اینکه از دستور جلسه پلی برای رسیدن به بخشندگی بسازم. در کارگاهها ممکن است درس دیگری بگیرم؛ اما در لژیون سردار، همیشه سخن از بخشندگی است. من میخواهم به خود و به بخشندگی برسم؛ زیرا بخشندگی، یکی از صفات بزرگ خداوند است. خداوند همیشه زمانی از خود میگوید، از بخشندگی میگوید. این نشان از عظمت آن دارد. بیشک، رسیدن به بخشندگی کار آسانی نیست. انسان اگر بخواهد تنها به این مقام برسد، اغلب نمیتواند؛ زیرا در عمل ناتوان است. هرچند ممکن است در دل بخواهد.
کمک بزرگی که به ما شده، لطف آقای مهندس و اساتید ایشان، بهویژه استاد سردار است. آنها این کوه عظیمِ بخشندگی را که یک نفر نمیتوانست تکان دهد، به تکهسنگهایی کوچک تبدیل کردند که اکنون ما میتوانیم با همت برداریم. از گامهای بسیار کوچک شروع شد؛ ابتدا از سبد، مبلغ پنج تومان، مبلغ شش تومان، دنور و پهلوان میشویم تا به مقام نشان بینشانی برسیم. همه اینها کمک میکند تا بتوانیم ابتدا خود را ببخشیم و بعد دیگران را و این بخشش، گامی بزرگ در مسیر صعود انسانی است. وادی دوم به من میگوید: ای انسان، تو بیدلیل به این جهان نیامدی و بودن هر فرد دلیلی دارد. هیچ فردی جای دیگری را نمیگیرد و هیچ فرد هم نمیتواند جای من را بگیرد. کارهایی که مربوط به من است، فقط من میتوانم انجام بدهم و دیگری نمیتواند.
در هستی، برای هر شخص یک زمین بازی وجود دارد. رسالت من به عنوان یک همسفر، در زمین بازیِ اعتیاد تعریف شدهاست. همانجایی که میتواند من را به صعود و پیشرفت برساند، اگر نگاه درستی داشته باشم وگرنه ممکن است همان زمین باعث سقوط من شود، اگر خود را بازنده و فریبخورده ببینم. در همین زمین بازی است که لژیون سردار به ما یاد میدهد پول، علم و ثروت خود را تبدیل به محبت کنیم؛ زیرا هر پول و علمی جنسی دارد، ممکن است علمی بهدست آورم؛ اما از جنس کفر باشد؛ زیرا حاضر نیستم آن را ببخشم یا پولی از جنس رشوه و دزدی داشته باشم. زمانی انفاق و بخشش وارد زندگی ما شود، آن پول و علم تبدیل به محبت شده و آن زمان است که مال ما میشود و این گامی بهسوی وادی چهاردهم است.
بلیط ورود هرکدام از ما به کنگره، بلیط ورود به جهنم بوده است؛ زیرا خود ما یا یکی از عزیزان ما در اعتیاد بودیم که سیاهترین تاریکی است. همانطور که آقای امین در سیدی عبور میفرمایند: «شرط رسیدن به طبقه سوم بهشت، عبور از طبقه سوم جهنم است». ما اکنون در طبقه سوم جهنم هستیم، اگر بتوانیم آن را درست مدیریت کنیم به بهشت خواهیم رفت و اگر نتوانیم، طبقه سوم جهنم برای ما طبقه چهارم میشود و شرایط سختتر خواهد شد. اکنون در دره قرار داریم؛ همانگونه که استاد امین میفرمایند: «برای رسیدن به قله بعدی، ابتدا باید به دره فرود آییم». تمام ابزارها از جمله علم، صندلی، آموزش و راهنما به ما داده شدهاست که استفاده از آنها دیگر به انتخاب خود ما بستگی دارد.
همانطور که استاد سردار میگوید: «از اقیانوس رد شدی و حتی آب هم بهدست و پای تو نریخت». اینکه بتوانی یک زندگی را مدیریت کنی که در آن یک مصرفکننده مواد حضور دارد و مواد یعنی تهِ بدبختیها کار سادهای نیست؛ اما ما توانستیم از آن عبور کنیم. همه ما انسانهایی بودیم که در حسرت شنیدن یک دوستت دارم زندگی میکردیم؛ اما با وجود سختیها ماندیم، میتوانستیم طلاق بگیریم یا شکایت کنیم؛ اما ماندن و ساختن را انتخاب کردیم. اکنون همه ما در درهای هستیم و قرار است به قله بعدی برویم. گاهی انسان در همان دره میایستد و برای خود درهای تازه میسازد یا حتی چاهی در دل آن دره میکَنَد و تهِ چاه میرود، چگونه؟ با آمدن به کنگره راه صعود را یاد گرفتم؛ اما گاهی بهجای حرکت، وارد بازیهای ذهنی میشوم و با تمام هوش و حواس، متوجه نمیشوم که اینجا چه گنجی در انتظار من است. بهجای تمرکز بر خود، به تجسس در زندگی دیگران میپردازم، کارهایی انجام میدهم که ربطی به من ندارد؛ اما اگر بخواهم از این دره به سمت قله بعدی بروم، ابزار آن را به من داده و بهترین ابزار بخشش است.
بخشش؛ یعنی اگر لقمه نانی دارم که فقط خودم را سیر میکند و میدانم همسایه من گرسنه است، نیمی از آن را به او بدهم و خود گرسنه بمانم؛ اما او هم نیمه سیر شود. بخشش؛ یعنی در این شرایط سخت که همه با دشواری زندگی خود را اداره میکنیم از بخشی خواستههای معقول بگذریم تا در این بازیِ انسان بودن سهمی داشته باشیم. اینها است که ما را به قله میرساند. ما به سرزمین اعتیاد تبعید شدیم؛ اما باید حواس ما باشد که در تبعید، دوباره تبعید نشویم.
بهترین چیزیکه کنگره به من داد، این است که بتوانم در لژیون سردار، درسهایی بیاموزم که من را به طبقات بالاتر بهشت برساند. ای انسان، اگر درست بازی کنی، در همین زمین میتوانی مالک برترین صفات خداوند شوی؛ بنابراین خود را دستکم نگیر و ارزش خود را بدان. اگر امروز اینجا، در این سالن و روی این صندلی نشستی، جای تو همینجا است. قرار است مأموریتهایی انجام دهی؛ حتی اگر از این بعد هم بروی، در بعد دیگر وظایف تازه بر دوش تو خواهد بود، این را راهنماها خوب میدانند که شال من صور ظاهر است و در پس آن، صور پنهان و داستانی دیگر قرار دارد.
کنگره وسعتی دارد که در تصور ما نمیگنجد. دریچههای فراوانی دارد که یکییکی باز میشوند. ده سال پیش اگر شخصی از درمان سرطان یا چاقی در کنگره میگفت، شاید باور نمیکردیم؛ اما اینها همان درهایی هستند که بهمرور گشوده میشوند. هنوز هم درهای زیادی مانده که باید باز شوند؛ بنابراین چه خوب است که زیبا بازی کنیم. من ایمان دارم که از عظمت و وسعت کنگره، تنها ذرهای را فهمیده و بسیاری از آن را هنوز ندیده و درک نکردم؛ اما آمدیم که قشنگ بازی کنیم، آمدیم که اگر از اینجا رفتیم در جای دیگر هم کنگرهای بمانیم نه اینکه فقط بگوییم من کنگره را دوست دارم بلکه کاری کنیم که کنگره ما را بخواهد. زمانیکه ما را خواست، این خدمت تمام نمیشود، خدمت دیگری به ما واگذار خواهد شد و نمیگذارد از این در بیرون برویم.
الهی که برای همه ما چنین باشد و فهم واقعی بخشش برای ما حاصل شود تا درک کنیم چه نعمت بزرگی به ما داده شدهاست. بسیاری هستند که میخواهند خدمت کنند؛ اما نمیتوانند و میخواهند ببخشند؛ اما بخشش آنها پذیرفته نمیشود. بسیاری بارها میآیند زندگی میکنند؛ اما نمیدانند بخشش یعنی چه. فکر میکنند بخشش یعنی لباس کهنه را به دیگری دادن؛ اما ما فهمیدیم. شکر خدا که فهم و ایمان آن را یافتیم و کلیدها را به ما دادند. از این به بعد، دیگر دست خود ما است که چگونه بازی کنیم. الهی که همه ما بهترین خود را بگذاریم.


تایپ: همسفر آیدا (عضو لژیون سردار)
ویراستار: همسفر آزاده(عضو لژیون سردار)
عکاس: همسفر سمانه(عضو لژیون سردار)
ارسال: همسفر زهرا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی چرمهین
- تعداد بازدید از این مطلب :
128