جلسه یازدهم از دوره چهل و دوم جلسات آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی خمین با استادی مسافر حسن و نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر علیرضا با دستور جلسه " وادی دوم و تأثیر آن روی من " در روز یکشنبه ۷ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ شروع به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حسن هستم یک مسافر؛
خداوند بزرگ را سپاسگزارم به خاطر این جایگاه، از نگهبان لژیون سردار، نگهبان و دبیر جلسه تشکر میکنم. جا دارد در ابتدا افتتاح نمایندگی سالار خمین را تبریک بگویم. من دو بار پر و خالی شدن این سالن را دیدم، یک بار بچههای الیگودرز رفتند به شعبه الیگودرز و بار دوم شعبه جدید خمین، بابت این موضوع خیلی خوشحالم. امروز میبینم مسیر، مسیر درستی است و به عینه دیدم پر شده است از کسانی که دردمند بودند و راهی به جایی نداشتند. یک روزی مثل من با یأس، ناامیدی، وحشت، اضطراب و ورشکستگی وارد اینجا شدند. من روزی برای نکشیدن مواد چه کارهایی بود که انجام ندادم و نشد. تنها جایی که به من جواب داد کنگره ۶۰ بود. چند روز پیش رفتیم شعبه خودمان که ساخته بودیم و چقدر احساس تعلق کردم. وقتی که نگاه کردم به تمام بچههایی که کار کردند، بخشیدن از وقتشان، پولشان، از زندگیشان، من فقط زیبایی را دیدم و به خودم بالیدم. مصداق همین دستور جلسه، مصداق لژیون سردار، همه آن بخشش بود. اگر ما امروز اینجا نبودیم آموزش نمیدیدیم و درس گذشت و بخشش را یاد نمیگرفتیم امکان نداشت اینجا دو بار پر و خالی شود. چه جایی بهتر از اینجا که میبخشیم. با خودم فکر میکنم که در گذشته چقدر بخشیدم و چه کارهایی کردم که دیده شوم و دیدم هیچ ارزشی ندارم و در آخر دیدم به کسی که بخشیدم دشمنم شد. ولی امروز آمدم در لژیون سردار و معنی و مفهوم بخشیدن را یاد گرفتم. چه چیزی را بخشیدم؟ پولم را در راستای کمک به انسانها. تو خوبی کن و در دجله انداز ... یک روزی خودم را ناامید دیدم و با خودم گفتم اینجا هم تیر آخر ببینم چه اتفاقی قرار است بیفتد. تمام وجودم پر از ناامیدی بود. وقتی امید را از انسان بگیری چیز دیگری برای از دست دادن ندارد، و من امیدم را از دست داده بودم. ولی وقتی که آمدیم و بخشیدیم مثلِ مثال آقای مهندس" بومرنگ "دادیم و برگشت به خودمان یکی دادیم و صد تا گرفتیم. حالمان خوب شد، حال خوب بها دارد. این را اینجا بگویم که اینجا اینطور نیست که بیایی ۱۰ الی ۱۱ ماه از تمام امکانات استفاده کنی بعد بگویی خداحافظ، نه اینجا اینطور نیست. سیستم هوشمند است. یک روزی ناامید و در تنگناهای زندگی و گذرگاهها گیر کردم و نمیدانستم چه باید کرد و بارها و بارها قصد این را داشتم خودم را از بین ببرم ولی جرأت آن را نداشتم ولی، پا گذاشتم در قطعهای از بهشت. به گفته آقای مهندس جنگی درون ماست" جنگ نرم" جنگ ارزشها و ضد ارزشها، امروز من باید اینجا تفکرم را تغییر دهم. وادی اول، فوندانسیون تمام وادیهاست. باید ثابت قدم و استوار بیایی و تسلیم باشی و گوش به فرمان باشی، زحمت بکشی و در کنار این زحمات و دادههایی که به تو داده میشود، حتماً باید پرداخت کنی. خدا را شکر خیلی خوشحالم، خدایا هزاران بار شکر بابت بزرگی مانند آقای مهندس بابت روش درست دی اس تی، چه نعمت بزرگیست که ما بعدها متوجه خواهیم شد این مرد بزرگ چه کاری انجام داد. اگر ما امروز آموزش ببینیم قطعاً به ما الهام میشود.
سپاسگزار شما هستم که به من گوش دادید.
نویسنده و ویراستار: مسافر حمید عکس، تنظیم و بارگزاری: مسافر حجت
- تعداد بازدید از این مطلب :
283