نهمین جلسه از دوره پنجاه و ششم کارگاههای آموزشی عمومیکنگره ۶۰ نمايندگی پروين اعتصامی اراک، با استادی راهنما مسافر جواد، نگهبانی مسافر ولیاله و دبیری مسافر جلال با دستور جلسه «وادی دوم و تاثیر آن روی من » پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد. در ادامه تولد اولین سال مسافر بهمن رهجوی راهنما مسافر جواد با شور فراوان برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان جواد هستم یک مسافر؛ خدا را بابت تجربه دوباره این جایگاه شکر میکنم، از آقای مهندس وخانواده محترمشان سپاسگزارم. از راهنمای خوبم آقا رضا قدمی تشکر میکنم وخدا را شکر میکنم که ایشان را در سر راه من قرار داد که راه درست را تجربه کنم.دستور جلسه امروز وادی دوم وتاثیر آن روی من و همین طور در ادامه تولد یک سال رهایی مسافر بهمن عزیز را جشن میگیریم.
وادی دوم وادی امید است؛ من روزی که رهاشدم دستور جلسه همین بود و امروز هم این وادی است و نقطه آغاز وپایان یکیست. برای من خیلی قشنگ است فکر میکنم خیلی موضوع زیبایی هست که در وادی دوم خیلی اتفاقات برای من افتاده است. وادی دوم از امید میگوید؛ هیچ مخلوقی جهت بیهودگی پا به جهان نمینهد، هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. تیتر وادی دوم خودش یک کتاب است. خیلی وقتها من به خودم گفتم که اصلأ برای چه چیزی به دنیا آمدم؟ شعری که آقای مهندس استفاده میکنند در سیدی هاشان این است؛روزها فکر من این است همه شب سخنم، که چرا غافل از احوال دل خویش تنم.
باید به خودمان نگاه کنیم آیا ما بی جهت آفریده شدیم؟ زمانی که ما وارد کنگره۶۰ شدیم وادی اول را کار کردیم و با تفکر آشنا شدیم، ناخودآگاه یکسری افکار وارد ذهن من شدند، من کسی که بهترین دوران زندگیش در اعتیاد سپری شد آمدم نشستم با خودم فکر کردم که خیلی چیزها را از دست دادم خیلی ها هستند هم سن و سال من که خیلی از من جلوتر هستند. خیلی فرصت ها را از بین بردم، خیلی چیزها از دست دادم این در تفکر ناخودآگاه سراغ من میآید.
اما بلافاصله وادی دوم می آید وجلویش را میگیرد به موضوع هایی که فکر میکنم شاید مرا به سمت ناامیدی هدايت کند. اما وادی دوم این اجازه را نمیدهد، وادی دوم میآید و مرا از این منجلاب بیرون میکشد وکمکم میکند که تو حق نداری نا امید شوی، نا امیدی یک زندان نامرئی است که ما اسیرش میشویم و غرق میشویم اما این وادی به من کمک کرد تا از آن بیرون بیایم و خیلی موضوع ها در این وادی به من کمک میکند.
امیدوارم بتوانم پیام وادی را آن طور که شایسته است برسانم چون امروز پرونده این وادی بسته میشود، در این وادی یک دوراهی را برای انسان مشخص میکند؛ دوراهی که در قرآن میگوید: شما بر سر یک دوراهی هدايت میشوید این وادی به من یاد داد که اگر زندگی تو امروز دست خوش اتفاقاتی است که شاید برای تو خوشایند نباشد. این انتخاب خودت بوده اینجا به تو فرصت میدهد و به تو دوباره یک راه دیگر را مشخص میکند.
برای من مشخص میکند که از این راهی که آمدم برگردم ودوباره مسیر روشنایی ها را در کنگره۶۰ در لژیون ها یاد بگیرم که در ادامه در آیه بعد هست که چه چیز تورا دانا کرد؟ تو چه میدانی گذرگاه سخت دنیا چیست؟ چه کسی بیرون از کنگره۶۰ میداند؟ یک مشکل کوچکی که دارند غرق دراین مشکل هستند که چطور از این منجلاب بیرون بیایند. ما مشکلی را پشت سر گذاشتیم به نام اعتیاد آقای مهندس میفرماید: ما وقتی از اعتیاد عبور کردیم انگار از یک رودخانه خیلی بزرگ پریدیم، بقیه مشکلات مثل جوب خیلی کوچک است به راحتی میتوانیم از آنها بگذریم، این همان امیدواری است که ما یاد میگیریم واز آن دنیای تاریک وتیره بیرون میآییم.
بحث جنگ نرمی که در دوجلسه قبل صحبت کردیم؛ این جنگ نرم کجاست؟ تا حالا فکر کردیم راجع به این موضوع که جنگ نرم چیست؟ اصلأ ما در چند وادی اول هنوز هیچ کاری انجام ندادیم، این جنگ نرم جنگ افکار واندیشه است، راهنمایم به من راهکاری یاد داده که فکر میکنم آدم ها نه تنها در کنگره۶۰ بلکه در جاهای دیگر هم هنوز به این موضوع دست پیدا نکردند. خیلی وقتها بچهها صحبت میکنند که این اتفاق این جنگ نرم این درگیری ذهنی چطوری از این خارج شویم؟ من راهکاری که راهنمای خودم داده را میگویم انجام بده، استفاده از نوشتن، سوگند به قلم وآنچه مینویسد؛ کنگره۶۰ این قلم را دست من داد، این دفتر را دست من داد اگر این دست من نباشد من با آتش به جنگ آتش میروم که در ذهن من است.
هیچ وقت نمیتوانم کنار بگذارم مگر بیایم شروع کنم به نوشتن، مشکلات را روی کاغذ بیاورم و یکسری مشکلات که اضافه است روی آنهاخط بکشم. من این را یاد گرفتم و همیشه دارم از این استفاده میکنم آقا رضا قدمی هیشه میگفت: باید یک قلم وکاغذ دستت باشد ابزار ما مسافرها همین است نوشتن؛ چرا انقدر سی دی نوشتن برای ما مهم است؟ چون بتوانیم در لحظه زندگی کنیم بیرون به این کار میگویند مدیتیشن که ما خیلی راحت داریم انجام میدهیم. امیدوارم بدانیم کجا قدم گذاشتیم، امیداورم از آموزش های ناب کنگره۶۰ استفاده کنیم و بتوانیم از مشکلات بیرون بیاییم.
یکسری درس ها در دبیرستان آمده اند به نام پودمان، درس ها این شکلی شده یعنی شما اگر یک پودمان را قبول نشدی مشکلی نیست، پودمان بعدی و بعدا آن را جبران میکنید.به نظر من وادی ها اینطوری هستند یعنی شما میتوانی وارد وادی سوم یا چهارم شوی اما هنوز بخشی از ناامیدی همراهت باشد این طبیعی است اینطور نیست که شما بگویید من دادم چند سال به کنگره میآیم و دیگر نا امید نیستم. گاهی نا امیدی میآید باید برگردی وادی دوم پاسش کنی، باید برگردی وادی دوم و حواست باشد یک بخشی اینجاداخل زندگی بدهکاری بیاوری و از این استفاده کنیم. امیداورم در زندگی از وادی دوم به نفع مطلوب استفاده کنیم.

اعلام سفر مسافر بهمن:
آنتی ایکس: تریاک روش درمان: دی اس تی داروی درمان: شربت اوتی مدت سفر: ده ماه و پنج روز به راهنمایی آقا جواد
آرزوی مسافر بهمن:
آرزوی من این است با تمام دوستانم که هم مصرف بودم و درگیر اعتیاد هستند راهشان به کنگره باز شود و درمان شوند.
سخنان مسافر بهمن:
سلام دوستان بهمن هستم یک مسافر؛ من اگر بخواهم از تجربه خود بگویم اکثر ما این تجربه را داشتهایم.من خودم شخصا بیست سال درگیر اعتیاد بودم با مواد و با سیگار بیست و پنج سال درگیر بودم. اولین خوشحالیم درمان سیگار بود؛ چون اصلا فکر نمیکردم سیگار را درمان کنم درمان اعتیاد مواد من را آنقدر خوشحال نکرده بود.همسر من نمیدانست که من اعتیاد داشتم و همیشه فکر میکرد فقط برای درمان سیگار به کنگره میروم.
من در این بیست سال خیلی زحمت کشیدم و سعی کردم برای درمان اعتیاد خودم. همه آن تلاشم به درهای بسته ختم شد.من تا به حال کمپ ترک اعتیاد را تجربه نکردم و هیچ کس مرا اجبار برای درمان اعتیاد نکرده بود.شاید ده ها مرتبه اقدام های مختلف برای درمانم را انجام دادم.شاید دو الی سه سال از مواد دور بودهام، بعداز دو الی سه سال دوباره به مواد رو میآوردم.
تا این چند سال گذشته فکر میکردم که تا آخر عمر باید گرفتاد مواد باشم و هرگز فکر نمیکردم که با کنگره آشنا شوم و زمانی که وارد کنگر شدم فکرش را نمیکردم که ادامه دار شود.من یک آرزوی دیگری را میخواستم گفته باشم که خواسته ام این است که راهنما شوم وبتوانم کمک کنم به کسانی که از این در وارد شعبه میشوند که یک آرزوی قلبی من میباشد.
به نظر من آدمی که سالم است هزارتا مشکل دارد، زمانی که اعتیاد داشتم فقط مشکل من اعتیاد بود،چونمشکلهای دیگر را اصلا نمیدیدم.شخصی که تن درست باشد همیشه امید دارد و کسی که امید دارد همه چیز دارد.خداروشکر ما اینجا به همه چیز داریم میرسیم. به قول جناب مهندس: ذره ذره و پله پله باید باشد من در وهله اول از خداوند خودم سپاس گذاری میکنم که این مسیر را سر راه من قرار داد، از جناب مهندس وخانواده محترمشان تشکر و قدردانی میکنم و در آخر از آقا جواد عزیز راهنمای محترم تشکر فراوان را دارم.

تایپ و تنظیم: مسافر ابراهیم و مسافر مهدی
- تعداد بازدید از این مطلب :
694