جلسه دهم از دور هفتم کارگاههای آموزشی عمومی نمایندگی تاکستان، کنگره۶۰، با استادی ایجنت راهنما مسافر بهرام، نگهبانی مسافر ولی و دبیری مسافر شهاب با دستور جلسه "وادی دوم و تاثیر آن بر روی من" پنجشنبه 6 اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
سخنان استاد:
به دبیر و نگهبان خدا قوت میگویم. خدا را هزاران هزار بار شکر میکنم که امروز در کنگره لیاقت حضور پیدا کردم تا در کنگره 60 حاضر و خدمتگزار باشم. در ابتدا هفته راهنما را در رأس به اولین راهنمای کنگره 60 جناب آقای مهندس و همچنین به راهنمایان مسافر و همسفران محترم تبریک میگویم. امیدوارم هفته بعد برای این عزیزان جشن خوبی برگزار کنیم، زیرا که این عزیزان بدون دستمزد و بدون چشمداشت و با مشغلههایی که دارند به این مکان میآیند.
در مورد دستور جلسه کوتاه صحبت میکنم. من وادیها را خیلی دوست دارم زیرا که مثل علامتهای راهنمایی و رانندگی هستند در اتوبان که مثلاً 10 کیلومتر مانده برسی به شهر، هرکدام از این وادیها اسم یک شهر هستند. وادی اول میگوید با تفکر ساختارها آغاز میشود، بدون تفکر آنچه هست روبهزوال میرود. به نظر من یک کنگرهای باید این سرفصلها را حفظ باشد، مثل این است که وقتی نام شهر را بداند، میتواند داخل شهر نیز برود.
همه ما که اینجا نشستهایم، بهترین تفکری که کردیم این بود که وارد کنگره شدیم. من خودم بهترین فکری که کردم و درست بوده، این هست که وارد کنگره 60 شدهام. وادی دوم در مورد امید هست. اکثر افراد مصرفکننده که وارد کنگره60 میشوند و وقتی یک لباس خوبی میپوشند، یک سرووضع خوبی پیدا میکنند، یک چهره خوبی پیدا میکنند، با خود میگویند که این چهکاری بود من کردم و من چه آدم بدبختی هستم، پنجاه سالم هست و دیگر از من گذشته است، نه اصلاً اینطوری نیست. وادی دوم دقیقاً این را دارد به من میگوید، چون آقای مهندس گفت من برای بیست سال آینده برنامه دارم، خود آقای مهندس از پنجاهسالگی شروع کردند. سال 75 وقتی آقای مهندس شروع کردند به درمان خود، پنجاه سالشان بود والان که هشتاد سال دارند، میگویند که من برای بیست سال دیگر برنامه دارم، پس من امید را باید از آقای مهندس یاد بگیرم.
اگر سرفصل این وادیها را بدانیم، واقعاً زندگی راحت میشود. بهمحض اینکه از وادی امید رد بشویم، میگوید باید بدانید، این تنها وادی است که باید دارد یعنی وادی سوم. خیلی جالب است بهمحض اینکه شخص وارد کنگره60 میشوی، در او یک تلاطمی ایجاد میشود که من مصرفکننده بودم. به هر دلیلی هرکسی مصرفکننده شده است یا ناخودآگاه گرفتارشده یا رفیقی ناباب، دوست، نادانی، جهل و یا هر چیزی دیگری، بههرحال در این دام افتاده است و کنگره 60 با آغوش باز از طرف استقبال میکند و سریع با وادی دوم آشنایش میکند که هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد و هیچکدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.
حتی این میز، حتی این صندلی، حتی این میکروفون بیدلیل نیامده است. اگر میکروفون نبود، صدای من به شما نمیرسید و برای یک کاری خلقشده است، پس منِ بهرام برای یکچیزی خلق شدم، حتی اگر سفرم خراب بشود هم اصلاً اشکالی ندارد، زیرا انسان جایزالخطا است و دوباره کمر همت میبندد و سفر میکند، مهم خواسته است. در وادی سوم میگوید باید کار خودت را خود انجام بدهی، کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من. تمام این مثالها را آقای مهندس برای ما میگویند که بدانیم کار خودمان را باید خودمان انجام بدهیم. بهرام باید به فکر خودش باشد، هیچکس برای من فکر نمیکند حتی مهمترین اعضای خانوادهام. من باید به فکر خودم باشم که آیا میتوانم این کار را انجام بدهم یا خیر. من وادیها را خیلی دوست دارم و همیشه راهنمایم آقا سجاد در لژیون آنها را با ما خیلی کار میکردند.
قسمت دوم جلسه، تولد یک سال رهایی مسافر مجید
آقا مجید پسر خوبی است. وقتی روز اول وارد کنگره شد وضعیت خوبی نداشت، البته همه ما در روز اول همینگونه بودیم. روزی که من وارد کنگره شدم از خود یک عکسی گرفتم و همیشه آن را نگاه میکنم با این کار یاد داستانی از آقای مهندس میافتم که میگویند ایاز گذشته خود را گم نکرد و من نیز اگر دروغ نباشد در ماه دو یا سه بار آن عکس روز اول را نگاه میکنم. مجید به همراه حمید بود که هر دو باهم وارد کنگره شده و باهم نیز به رهایی رفتیم. در کنگره همه انسانها خوب و انتخابشده هستند، به نظر من هر کس که در اینجا نشسته است برگزیده است. این صندلیها شکلشان پلاستیکی است ولی در اصل جنس آنها از طلا است و واقعاً بر روی این صندلیها نشستن لیاقت میخواهد که همه ما آن را داریم به همین دلیل باید قدر این مکان را بدانیم.
آقا مجید واقعاً خدمتگزار است و از همان ابتدا مرتب بوده و سیدیهایش را مینوشت. بعضی از رهجوها، راهنما را اصلاً اذیت نمیکنند و مجید از این دسته افراد بود. من رهجوهای خدمتگزار را دوست داشته و احترام خاصی برایشان قائل هستم، زیرا میدانم که حرف راهنمایش را گوش میدهد و این مهم است که منِ راهنما از خود یک یادگار در این مکان بگذارم که وقتی ازاینجا رفتم بدانم که رهجو در حال خدمت کردن است، من رهجوی آقا سجاد بودم که ایشان در هیدج هستند و من در تاکستان خدمت میکنم و افتخار این کار برای راهنما است، زیرا ایشان زحمت کشیدند تا من خدمتگزار باشم. مجید واقعاً خدمتگزار است و در حال حاضر در قسمت OT فعالیت میکند. رهجوهایی که خوب هستند اگر خطایی هم کنند من از یادم میبرم و مجید از آن دست رهجوها است. امیدوارم شال راهنمایی را دریافت کند و مطمئن هستم که سعی خود را میکند. امیدوارم که در کنار همسفرش در کنگره حضورداشته و خدمتگزار باشند.
سخنان مسافر مجید
سلام دوستان مجید هستم یک مسافر
هفته راهنما را به بنیان کنگره ۶۰ آقای مهندس دژاکام و همینطور بهتمامی راهنمایان تبریک عرض میکنم. از جناب مهندس تقدیر و تشکر میکنم که همچنین بستری فراهم نمودند تا من و افرادی مانند من به درمان برسیم. از راهنمای محترم خود آقا بهرام سپاسگزارم، زیرا ایشان برای من بسیار زحمت کشیدند. یادم است که در اوایل سفرم سرماخورده و مریض شدم، وقت به راهنمایم گفتم که اجازه است تا من داروی سرماخوردگی بخورم، ایشان گفتند که داروی OT که مصرف میکنی دارای ۲۵ نوع آلکالوئید است و یک مسکن کامل است. من برای راهنمای خود بسیار احترام قائل هستم. بابت خدمتی که در قسمت OT دارم، وقتی ایشان با من تماس میگیرند، همیشه به احترامشان ایستاده صحبت میکنم.
دوستان من یک روزی باحال خراب وارد کنگره ۶۰ شدم و واقعاً حس بدی داشتم. در زمان مصرف مواد، همسفر خود را بسیار اذیت کردم زیرا آدمی عصبانی بودم. زمانهایی که نمیتوانستم مواد مصرف کنم، اعضای خانوادهام با من حتی حرف هم نمیتوانستند بزنند و هیچ خواستهای از من نمیتوانستند داشته باشند. خدا را شکر میکنم که وارد کنگره شدم. راهنمایم آقا بهرام یک شعری را همیشه میخوانند که میگویند؛ صدبار بدی کردی دیدی ثمرش را، خوبی چه بدی داشت که یکبار نکردی. این شعر ملکه ذهن من است و با خود میگویم، من که تابهحال برای کسی خوبی نکردم، مواد با من کاری کرده بود که فقط خود را میدیدم. کنگره ۶۰ به من آرامش داد و از این بابت خداوند را شاکر هستم.
چند وقت پیش در حال رانندگی بودم که یک ماشین دیگر به من برخورد کرد و آیینه ماشینم شکست. بااینکه او مقصر بود شروع کرد به توهین کردن به من، ولی چیزی نگفتم و از ایشان معذرتخواهی کرده سوار ماشین شدم. بعد از ۲۰۰ متر حرکت کردن، دوباره آن ماشین ایستاد و پیاده شد و از من عذرخواهی کرد. منظورم از تعریف این بود که شخص وقتی وارد کنگره ۶۰ میشود، تفکراتش و بهطورکلی زندگیاش تغییر میکند.
خیلی ممنون که به حرفهای من گوش کردید.
سخنان همسفر مرضیه
سلام دوستان مرضیه هستم یک همسفر
هفته راهنما را بهتمامی راهنمایان همسفر و مسافر تبریک میگویم. از آقای مهندس تشکر میکنم که چنین بستری را فراهم کردند تا مسافر من به درمان برسد، از راهنمای مسافرم آقا بهرام سپاسگزارم که زحمات زیادی را برای مسافر من کشیدند تا به رهایی برسد.
سخنان همسفر امیرمحمد
سلام دوستان امیر محمد هستم یک همسفر
از آقای مهندس تقدیر و تشکر میکنم که چنین بستر را فراهم کردند و همینطور از راهنمای پدرم آقا بهرام خیلی تشکر میکنم که ایشان را به حال خوش و رهایی رساندند.
مرزبان کشیک: مسافر کمال
تایپ: مسافر مصطفی لژیون پنجم
عکس: مسافر مصطفی لژیون نهم
تنظیم: همسفر پیمان
نمایندگی ایران
- تعداد بازدید از این مطلب :
396