جلسه هشتم از دور هشتم کارگاههای آموزشی خصوصی نمایندگی تاکستان با استادی راهنما مسافر رسول، نگهبانی مسافر عمار و دبیری مسافر حمید با دستور جلسه "وادی دوم و تاثیر آن بر روی من" روز سهشنبه 4 اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
سخنان استاد:
از نگهبان جلسه تشکر میکنم که استادی جلسه را به من واگذار کردند تا خدمت کنم.
دستور جلسه در مورد وادی دوم و تأثیر آن بر روی من است که میگوید هیچ مخلوقی جهت بیهودگی پای در این هستی نمیگذارد، هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. من امروز میخواهم مشارکتم را بهصورت دلی انجام بدهم. از راهنمایم آقا عطا تشکر میکنم، امروز دقیقاً هشت سال است که وارد کنگره شدم، این در حالی است که روز اول در اوج ناامیدی در حدی که به کارتنخوابی رسیده بودم. دستور جلسه این را میگوید که وادی دوم چه تأثیری روی من گذاشته است، من هشت سال پیش وقتی وارد کنگره شدم، وضعیت خیلی بدی داشتم و دوستانی که قبلاً من را میشناختند اطلاع دارند. در اوج ناامیدی وارد کنگره شده و هیچ امیدی نه خود و نه اطرافیانم نسبت به من نداشتند. اگر ما سیدیهای آقای مهندس را گوش بدهیم و کتاب۶۰ درجه را مطالعه نماییم، آقای مهندس در اکثر سیدیها میفرمایند که من خودم در سن پنجاهسالگی شروع به درمان کردم. من جزء آدمهایی بودم که در دوران مصرف تا انتهای خط رفتم و دوباره برگشتم. در مدت ۳ سال که لژیون دارم، کسی وارد نشده که به حال خرابی من باشد. در کنگره کار ما امید دادن به یکدیگر است، آقای مهندس در سیدیهایشان میگویند که تا میتوانید به مردم خدمت کنید و اگر نمیتوانید پس به آنها عشق بورزید و اگر باز نمیتوانید، امید بدهید زیرا اگر امید را از انسانها بگیرند، دیگر چیزی وجود ندارد.
در اول وادی دوم اشاره میکند که بسیار خوشحالیم که به جنگ نرم خود ادامه میدهیم. هر انسانی در زندگیاش با مشکلات دستوپنجه نرم میکند، اگر یک نفر که سفر اولی است در اوایل سفرش بگویی که شما نمیتوانی سفر کنی و حال شما خراب است، مطمئن باشید که نمیتواند سفر کند، چون امید او از بین میرود. کار راهنما در کنگره امید دادن به رهجو است، اگر میبینید که یک نفر بعد از رهایی به جایگاه میآید تا مشارکت کند، به این دلیل است که دیگران نیز متوجه بشوند که آنها هم میتوانند سفرکرده و به رهایی برسند. یک رهجو اگر بخواهد به درمان برسد، قطعاً میتواند به این خواسته دست پیدا کند، اگر بگوید من مصرفم هروئین است و درمانم سخت است یا بگوید من مصرفم شیشه است و شیشه درمانش سخت است، نمیتواند به رهایی برسد.
من همیشه نسبت به کارهایم ناامید بودم، الآن نمیخواهم بگویم که خیلی عالی شدم ولی حدود پنجاه نفر از اطرافیانم بهواسطه اینکه من خوب شدم، آنها هم درمان را شروع کردند. این میتواند یک پیام امید باشد برای هر رهجو که با درست سفر کردن و درست زندگی کردن، یک نفر را امیدوار نگه دارد. چیزی که این وادی برای ما ترسیم کرده این است که جهان را متفکری بزرگ خلق کرده است و برای هر شخصی معنا و مفهوم خاص خودش را در نظر گرفته است. هستی و کائنات کار خود را انجام میدهند و برای هر چیزی یا مخلوقی فلسفهای دارند. در کتاب، کرم خاکی را مثال میزند که ما نمیدانیم خداوند چرا این کرم خاکی را خلق کرده و به هدف آفرینش آن پی نبردیم، حیوانات هیچوقت به اوج ناامیدی نمیرسند!؟ اما تنها چیزی که باعث میشود ناامیدی در انسانها به وجود بیاید، رفتن به سمت ضد ارزشها است. انسان هرچقدر بخواهد به سمت ضد ارزشها برود ناامیدتر و هرچقدر به سمت ارزشها بیاید امیدوارتر میشود.
مرزبان کشیک: مسافر آرش
تایپ: مسافر مصطفی لژیون نهم
تنظیم: همسفر پیمان
نمایندگی ایران
- تعداد بازدید از این مطلب :
163