English Version
English

من با ترازو آشتی کرده‌ام

من با ترازو آشتی کرده‌ام

معمولاً داستان این‌طور شروع می‌شود:
از موقعی که یادم می‌آید درگیر چاقی بودم. من یک پسربچه توپول بودم که خوب و زیاد غذا می‌خورد و این در نگاه اول خیلی خوب به نظر می‌رسید. بچه‌ای که بدغذا نیست، آرزوی هر پدر و مادری است؛ اما...‌
اما زیاد و‌ خوب غذا خوردن با غذای خوب خوردن فرق دارد، چیزی که شاید خیلی از آدم‌ها نمی‌دانند و شاید می‌دانند و توجهی نمی‌کنند. آمار بالای چاقی و بیماری‌های مرتبط با وزن بالا، می‌توانند گواه خوبی بر این حرف باشد.
البته منظورم از غذای خوب خوردن این نیست که در هر وعده غذایی گوشت و کباب و غذای لوکس بخوریم. بیایید کمی بیشتر در این باره حرف بزنیم.
برگردیم به سبک زندگی من در گذشته. همیشه این جمله که «چاقی تو ژنتیکی هست»، باعث می‌شد دلیل اصلی اضافه وزنم ناشناخته بماند. بعدها که به دنبال یافتن راه صحیح کاهش وزن بودم و صدالبته که این روش را هم مثل بقیه چیزهای خوب، فقط در کنگره ۶۰ پیدا کردم، متوجه شدم اضافه وزن من ربطی به ژنتیک ندارد بلکه این چاقی همیشگی به دلیل سبک غذایی نادرستی است که همیشه با من بوده و به یک روش زندگی تبدیل شده است. من زیاد غذا می‌خوردم، اگر دقت کنید زیاد خوردن‌ وعده‌ها باعث می‌شود به مرور زمان حجم معده شما افزایش یابد.
برعکس این قضیه را می‌توانید در کم شدن حجم معده‌تان بعد از ماه رمضان به وضوح مشاهده کنید. من غذاهای چرب و پرکالری می‌خوردم البته که این غذاها خوشمزه بودند و وسوسه کننده، من علاوه بر وعده‌های اصلی و میان وعده‌ها، ریزه‌خواری فراوان داشتم. شکلات که پایه اصلی لحظاتم بود با این توجیه که شکلات که چاق نمی‌کند، یکی از تفریحات دلچسب من توقف در مقابل یخچال و تماشای خوراکی‌ها و انتخاب و خوردن بود البته با توجه به اینکه در آن لحظه گاهی اوقات هیچ میل و نیازی به خوردن نداشتم و این بیشتر از اینکه نیاز باشد واقعاً به یک عادت تبدیل شده بود، چه کسی نصف شب نیاز به خوردن لواشک دارد؟
من میوه را هم در حجم زیاد می‌خوردم. وقتی تشنه می‌شدم نوشابه انتخاب من بود. چیزی از آب و نوشابه وسط غذا نگویم بهتر است. فکر نکنم کسی در روز هشت تا بستنی بخورد. من مثل بچه‌ها مدام از مارکت خوراکی‌های شیرین و پرکالری می‌خریدم و حتی خوراکی‌های نیهان را هم می‌خوردم. صادقانه بگویید شما چند تا از این کارها را انجام می‌دهید؟
متأسفانه در بیشتر جمع‌های دورهمی این خوردن غیراصولی به یک امتیاز و شاید سرگرمی تبدیل شده بود. در قانون نانوشته ما کسی که کم و مناسب غذا می‌خورد مشکل داشت و هرکس که اضافه وزن نداشت به عبارت دیگر توپول نبود باید بیشتر غذا می‌خورد. این قانون مشوق من بود برای هر روز بیشتر چاق شدن.
البته نباید فکر کنید که من از مشکلات و محدودیت‌هایی که اضافه‌وزن برایم ایجاد کرده بود و قرار بود در آینده ایجاد کند اطلاعی نداشتم و در یک لحظه متحول شدم. من با بیماری قلبی که در نتیجه چاقی ایجاد می‌شود به خوبی آشنا بودم. من با مرگ زود هنگام، من با خستگی و نا کارآمدی در جوانی و از کارافتادگی زودهنگام در پیری آشنا بودم اما هنوز وقت بیدار شدن نرسیده بود...
من بیشتر اوقات در پیدا کردن لباس دلخواهم دچار مشکل می‌شدم. نه اینکه برای توپول ها لباسی وجود ندارد بلکه آن چیزی که دوست داشتم بپوشم برای سایز من موجود نبود. همیشه کارها برایم کندتر پیش می‌رفت. پاهایم درد می‌کرد و زودتر از حد تصور خسته می‌شدم. این خسته شدن باعث می‌شد بسیاری از ظرفیت‌های من نابود شود. خیلی از کارها را که می‌خواستم و حتی استعدادش را نیز داشتم نمی‌توانستم انجام دهم. مجبور شدم ورزش حرفه‌ای‌ام را کنار بگذارم و برای ادامه رشته هنریم انرژی نداشته باشم. این اتفاقات اصلاً غیر عادی نیست. تصور کنید من با اسکلت بندی یک انسان هشتاد کیلویی وزن ۱۴۰ کیلو را جابه جا می‌کردم.
یک روز پزشکی به من گفت افراد لاغر هرگز به سی نوع بیماری که ممکن است من دچارش شوم دچار نمی‌شوند. کمر درد مهمان همیشگی لحظات من بود. خطر بیماری کبدی در کمینم بود و من حتی میل نداشتم روی ترازو بایستم چون خبر خوشی برایم نداشت!
البته همه این‌ها تجربه مشترک بسیاری از افرادی هست که اضافه وزن دارند. ولی مثل بسیاری از بیماری‌ها افراد دچار این بیماری هم مدت‌ها دچار انکار می‌شوند.‌ هم خود چاقی را انکار می‌کنند و هم دلایل ایجادش را. مثل همان دلیلی که در ابتدا بیان کردم. چاقی ما ژنتیکی است، من که چاق نیستم کمی توپول هستم. چاقی من عصبی است. من آب هم بخورم چاق می‌شوم. رژیم گرفتم چاق‌تر شدم و ده‌ها جمله مشابه...
بعد از مرحله انکار یا فرد با این قضیه کنار می‌آید و با وجود همه خطرات و محدودیت‌ها با اضافه وزن خود به زندگی‌اش ادامه می‌دهد و یا به فکر می‌افتد. در ابتدا باید دلیل این بیماری و عامل ایجاد کننده و تشدید کننده آن شناسایی شود و سپس راه حل پیدا شود.
البته راه حل علمی و منطقی نه رژیم یک خرما در روز...
من با مشکلم روبرو شدم و قبول کردم که اضافه وزن دارم، عامل ایجادش خودم و سبک زندگی اشتباهم است. قبول کرم که چاقی من را محدود می‌کند و در آینده نزدیک با مشکلات و بیماری‌های جدی‌تر روبرو خواهم شد. پس به فکر حل مشکل افتادم.‌ مثل همیشه کنگره ۶۰ و معجزه تفکر و راه‌حل‌های اصولی کنگره به کمکم آمد. من سی‌دی‌های اضافه وزن و ساختمان جسم را بررسی کردم. دانستم که نخوردن راه مناسب برای کاهش وزن نیست. من باید به اندازه و اصولی تغذیه کنم. نباید وعده‌های غذایی را حذف بکنم. بلکه باید در هر وعده غذایی غذاهای سالم بخورم و زیاده روی نکنم.
ریزه خواری‌های غیر لازم و مضر را حذف کنم. شیرینی جات و نوشابه‌های قندی را تا حدود زیاد حذف کنم و به جای آن از میوه و سالادهای متنوع استفاده کنم. تایم مصرف هر وعده را به درستی تنظیم کنم و به آن پایبند باشم؛ یعنی هر وعده را در ساعت مشخص آن مصرف کنم. ورزش را از حد سبک شروع کنم و ورزش را به بخشی از برنامه روزانه‌ام تبدیل کنم.
مهم‌ترین قدم برای شروع این مسیر تقویت نفسم بود. چون بیشتر مواقع من بدون نیاز و فقط به خاطر خواسته نفسم غذا می‌خوردم. من با روزه گرفتن این مسیر را شروع کردم. چند وقت که گذشت حس و حال زیبایی که هر روز صبح داشتم و این حال خوب و انرژی که هر روز هم بیشتر می‌شد، انگیزه من را برای ادامه مسیر بیشتر می‌کرد. بعد از مدتی روزه گرفتن و تثبیت، زندگی جدید من با سبک جدید آغاز شد. من اکنون در این شرایط زندگی می‌کنم.
صبح‌ها را با خوردن دو عدد تخم مرغ شروع می‌کنم. یک پیاده‌روی سبک شروع خوبی برای یک روز پر انرژی است. من در وعده‌های اصلی، پیش از غذای اصلی حتماً یک ظرف سالاد سبزیجات مصرف می‌کنم. دی سپ چاشنی خوبی برای سالادم است. نوشابه قندی و گازدار نمی‌خورم. چایی‌هایم را با شکلات‌های پر کالری نمی‌خورم. به جای خوردن یک سنگک در یک وعده! از غذاهای کم حجم استفاده می‌کنم. من به‌اندازه‌ای قوی شده‌ام که در یک تولد پر از کیک و شیرینی هم شیرینی نمی‌خورم. البته نه با عذاب بلکه با میل و رغبت قلبی. من در میان وعده‌هایم میوه یا سبزیجات می‌خورم. احساس می‌کنم انرژی‌ام چند برابر شده است. می‌توانم مسیرهای بیشتری را به جای ماشین با پای پیاده بروم. من وقت بیشتر و انرژی بیشتری را با فرشته کوچکم نیهان سپری می‌کنم. من مهارتم را در کارهای فنی کشف کرده‌ام، کارهایی که قبلاً حتی سراغشان هم نمی‌رفتم. درد پاهایم و کمرم خیلی کمتر شده است. شب‌ها راحت‌تر می‌خوابم و به گفته اخبار رسیده کمتر خروپف می‌کنم. روزم با کسالت شروع نمی‌شود و انرژی من در نیمه روز تمام نمی‌شود. پوستم اصلاً خراب نشده و احساس شادابی بیشتری در پوستم می‌کنم. خبر خوش... من با ترازو آشتی کرده‌ام. هر روز خودم را وزن می‌کنم و اعداد صفحه ترازو به من می‌گویند که راهم درست است.
اما این تازه شروع مسیر من است. هنوز راه زیادی پیش رو دارم. من هر روز چیزهای بیشتری یاد می‌گیرم و حالم بیشتر خوب می‌شود. من یاد گرفته‌ام که فقط زیاد خوردن دلیل چاقی نیست. چاقی محصول یک سبک زندگی اشتباه است و برآیند غذای نامناسب، زمان تغذیه اشتباه، ورزش نکردن، خواب نامناسب، کالری بیش از حد و عدم مصرف این کالری است. من تلاش می‌کنم ویژگی چاق بودن را از زندگی‌ام حذف کنم و با وزنی نرمال و صدالبته با جسمی سالم و روحیه‌ای شاد به زندگی‌ام ادامه دهم. همه وابستگی‌های افراطی زندگی را تلخ می‌کنند حتی وابستگی به غذا و من رهایی از بند این‌ وابستگی را هر روز جشن می‌گیرم. بیشتر از همه این‌ها چیزی که حالم را بهتر می‌کند به اشتراک گذاشتن تجربه‌ام با دیگران است. من خواستم و توانستم پس شما هم می‌توانید.‌ تلاش من هنوز ادامه دارد...
خدمتگزار سایت: همسفر مهران

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .