English Version
English

حس خوب رهایی

حس خوب رهایی

سلامی به زیبایی فصل بهار
نمی‌دانم چگونه شروع کنم و از کجا بنویسم، از سفر به اعماق درون ۶۰ درجه زیر صفر یا عبور از گذرگاه‌های پرپیچ، خم و خطرناک یا از لذت سفر اول. واقعاً وقتی گفته می‌شود سفر اول جز عمر محاسبه نمیگردد، سخن درستی است. از روزی که به کنگره آمدم جز عشق ندیدم، عشقی که مسافران سفر دوم، راهنمایان، مرزبانان و تمام خدمتگزاران کنگره به یک تازه‌وارد ابراز می‌کنند، فرم لباس سفید و هم‌شکل، نظم و انضباط که همگی در بدو ورود باعث شد به عظمت و بزرگی مکان و سیستمی پی ببرم که پای در آن گذاشته‌ام.

سفرم را آغاز کردم! چقدر زیباست وادی هشتم که با حرکت راه نمایان می‌شود، آری من حرکت کرده بودم و اکنون در جلسات شرکت می‌کردم و با حرکت من هر چه بیشتر حس ناامیدی که بهترین و مهم‌ترین حقه نفس است روزبه‌روز ضعیف‌تر می‌شد و به همان نسبت ایمانم به کنگره بیشتر و بیشتر. دوست داشتم در سفر اول بیشتر لذت ببرم و کنار گود نباشم، پس از طریق وادی یک تا شش تفکر کردم و دانستم که قواعد بازی را باید یاد بگیرم، مطمئناً کسی که خود وارد بازی شود بیشتر از افرادی که تشویق می‌کنند لذت می‌برد. دیگر دوست داشتم و کنجکاو بودم بیشتر بدانم، اطلاعاتی که در سایت کنگره به دست آوردم در سفرم کمک بسیاری کرد و باعث شد برای سؤالات پی‌درپی نفسم همیشه حاضرجواب باشم، چون فقط با دانایی است که می‌توان خواسته‌های نامعقول نفس را پاسخ داد یا عقل را در قالب فرمانده دوباره استوار نمود. حس‌های منفی همیشه و در همه‌جا باعث به‌اشتباه انداختن عقل می‌شوند. این وادی‌ها و نوشتن سی‌دی بود که در سفر اول فرماندهی جسم و عقل را به من هدیه نمود که به قول آقای مهندس ما با نوشتن سی‌دی نفسمان را تربیت می‌کنیم و با آن به فرماندهی عقل و با خوردن داروی OT به روش DST به فرماندهی جسم نیز می‌رسیم. تمام‌مسیر و تمام خواسته‌های من را آقای مهندس در سفر اول بسیار درست و حکیمانه در نظر گرفته بودند و کافی بود فقط پای‌دررکاب و گوش‌به‌فرمان باشم تا بتوانم درمان اعتیادی که جهان برایش جوابی ندارد را در کنگره خیلی راحت درمان کنم. در طول سفر اول همیشه روز رهایی و دیدن آقای مهندس را در ذهن مرور می‌کردم. در کتاب ۶۰ درجه خواندم که درد فراق لذت وصال را زیاد می‌کند، بالاخره گذر از گذرگاه‌های سخت با ماشین فرسوده جسم به پایان خط می‌رسید و در این سفر قوای جسمی، روح و روانم بازسازی‌شده بود و من در خط پایان بودم.
روز رهایی برای هر مسافری که تمام پروتکل‌های کنگره را رعایت کرده و به درمانی که مدنظر کنگره رسیده است، مزه و حال خاص خودش را دارد به‌طوری‌که وقتی گل رهایی را از دستان پرمهر آقای مهندس گرفتم ناخودآگاه وادی چهاردهم در ذهنم متبلور شد که آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهیست.

آری من رها شدم با سیستم بی‌عیب و نقص و تولید کافی مواد شبه افیونی توسط مغز و دیگر نیازی به مصرف مخدرهای بیرونی ندارم، این رهایی را مدیون آقای مهندس و سیستم بی‌نظیر کنگره۶۰ میدانم و از ایشان بابت تمام زحماتی که کشیده‌اند قدردان و سپاسگزارم، از خداوند متعال می‌خواهم که همیشه در مسیر کنگره گام بردارم.

نگارنده: مسافر مصطفی لژیون نهم
تنظیم: همسفر پیمان
نمایندگی ایران

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .