دوازدهمین جلسه از دوره چهارم، سری کارگاههای آموزشی لژیون سردار باشگاه تیراندازی با کمان کنگره ۶۰، با استادی دیده بان محترم مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر حنیف و دبیری مسافر ابراهیم، با دستور جلسه «نقش خدمت مالی در دستاوردهای علمی کنگره» روز یکشنبه ۲7 اسفند ماه ۱۴۰۲ ساعت 17 در محل باشگاه آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر، در ابتدا ماه رمضان را به همه تبریک میگویم. انسان گاهی باید چند دوره زندگی کند تا متوجه شود که زندگی این نیست که فکر میکند؛ ما وارد کنگره شدیم و در کنگره هیچ چیزی اجباری نیست؛ چون باید اول بفهمی و اگر متوجه نشوی، فقط ادا میشود چون برای خودت نیست. در کنگره همینطور که پیش میروی و آموزش میگیری به فهم خیلی چیزها میرسی، فهمیدن اینکه چرا باید روزه بگیری، وقتی به طور خصوصی با آقای مهندس صحبت میکنی و سوال میکنی، تشویق میکند برای روزه و نماز؛ ولی کمی که جلو میروی و فهم مطلب برای تو باز میشود متوجه میشوی که چقدر انجام آن حیاتی است، نماز چقدر مهم است، زمانش مهم است، میبینی چقدر میتوانی بهرهمند شوی و چه اتفاقی برای تو میافتد، در کنگره میآییم و آموزش میگیریم و خیلی مهم است که کسی که به ما آموزش میدهند چه کسی باشند، کسی باشد که آدم حسابی باشد و شما بتوانی از هر نظر به او اعتماد کنی؛ وقتی بخواهی ببینی چنین کسی است یا خیر، باید ببینی چه چیزی دارد، چقدر دارد؛ وقتی به آقای مهندس نگاه میکنی میبینی همه چیز دارد، هم جایگاه، هم مال، جایگاه اجتماعی، علمی و آدم خوشحال میشود که چنین کسی را انتخاب کند و بگوید من شاگرد او هستم. انگار کنگره یک مسیر چیده شده است؛ وقتی میگوییم کنگره یعنی آقای مهندس و بالعکس، به قول استاد امین کنگره یک مسیری را چیده است که ماهیت سفر اول با سفر دوم خیلی فرق میکند، سفر اولی سرویس دریافت میکند ولی سفر دومی سرویس میدهد و بابت سرویسی که میدهد دریافت میکند، این مسیری که آقای مهندس چیده و من و شما که از سفر اول عبور میکنیم و وارد این بازی میشویم، وارد این تغییرات میشوی احساس میکنی، میفهمی و قدرتش را پیدا میکنی، خدمت کردن قدرت میخواهد و فهم آدمها این قدرت را به انسان میدهد، یک راهنما وقتی که زمان میگذارد و سیدی مینویسد، باید بهتر از رهجو سیدی را بفهمد، یا یک مرزبان که زمان میگذارد تا قوانین را درست انجام بدهد، به فهم که برسی دیگر ادا نمیشود، پس همه ما در کنگره یک چیزهایی را میفهمیم و نسبت به فهم خودمان عکسالعمل نشان میدهیم. این مسیری که آقای مهندس طراحی کردند و من بهعنوان رهجوی کنگره که حرکت میکنم، میفهمم، قدم برمیدارم و انجام میدهم، بعد حرکت بعدی و حرکت بعدی و این نماز و روزه جزء آن است.
لژیون سردار که آقای مهندس طراحی کردند و اسم آن را انتخاب کردند و بچههای کنگره را تشویق میکنند به اینکه که خدمت مالی انجام بدهید؛ وقتی که نمیفهمم میگویم کنگره یا آقای مهندس پول میخواهد؛ وقتی میفهمم قضیه خیلی متفاوت میشود و فهم هم کمکم صورت میگیرد؛ وقتی با شش تومان بازی میکنی، بعد با پنجاه میلیون بازی میکنی، بعد پانصد میلیون تومان بازی میکنی و امروز آقای مهندس در نشان بینشانی یعنی یک میلیارد به بالا صحبت میکنند که تقریبا ده نفر تا الان در این بازی شرکت کردند و آقای مهندس گفتند نشانی در بینشانی یعنی حتی تو را نمیآورند بالا که نشان بدهند. من پیش آقای مهندس بودم ناصر پیش آقای مهندس آمد و چک خودش را به آقای مهندس داد و آقای مهندس گفتند برو دیگر کاری ندارم یعنی حتی ناصر را بغل هم نکرد؛ چون بینشان است یعنی تو به یک فهم و دانشی باید برسی که این اتفاق بیفتد و آنجا است که آن اتفاق میافتد، آنجا است که این فشار اتفاق میافتد و کانالها باز میشود و تو آنچه از یاد بردی را به یاد میآوری! آدمها باید از ترسشان بگذرند، یک جایی من یک فقیر را میبینم و کمک میکنم و حساب کتابش یک چیز است، یک جا میخواهم یک پنجم از مالم را بدهم، در همه اینها من دیگران را مهمان میکنم ولی یک جایی میشود و یک بستری بهوجود میآید که من علیرضا میتوانم پای یک سفرهای بنشینم، یک عملی انجام میدهم که مهمان سفره بخشش میشوم، مهمان وادی چهاردهم میشوم، این قضیهاش خیلی متفاوت است و مهمان شدن در سفره انفاق و بخشش یک چیز واجب است؛ یعنی من احساس میکنم وقتی از وادی بخشش رد میشوی تازه احساس میکنی چه چیزی شروع میشود؛ یعنی وقتی شروع میکند، تازه کلید خورده میشود، تازه مجوز پیدا میکنی که تغییرات ایجاد کند، همه آدمها مجوز تغییر ندارند، همه ما اینجا نشستیم و الان من نیم قرن از سنم میگذرد و دوست دارم این کار را نکنم ولی نمیتوانم، دوست دارم بکنم ولی نمیتوانم و انگار یکی دیگر باید این اجازه را بدهد، خواست و تمنای دل هست؛ ولی مجوز نیست و من در این چند سالی که بین بچههایی هستم که این بازی را انجام میدهند، این را کاملاً احساس کردهام. اول اینکه ما باید توان و قدرتی پیدا کنیم؛ بخشش و انفاق مثل یک شمشیر دو لبه است که هم خودمان و هم خوابمان، هم آشکار و هم پنهانمان را اجازه میدهد که ما اصلاحش کنیم، آدمها وقتی میخواهند یک چیزی را اصلاح کنند نباید مزاحم داشته باشند، باید جن درونشان آرام بگیرد، زمانی که ما وارد وادی چهاردهم میشویم و بخشش و انفاق را تجربه میکنیم آن هم حد دارد و آن موقع است که به او اجازه نمیدهند که از جهات مختلف انسان را تحت فشار بگذارد. من این درسها را از آقای مهندس یاد گرفتم، تجربیاتی است که بین بچههای کنگره کسب کردم، بعد نگاه میکنی میبینی چقدر سرعت زیاد میشود و چقدر خواستها، از آرزو و امید بودن درمیآید و دستیافتنی و برای تو میشود، چقدر سختیها دیگر سخت نیست و این را ما در کنگره آموزش میبینیم.
اگر از زمان و زر نگذریم، اگر از ثروتمان نگذریم، همه انسانها یک ماوایی دارند، شاید خیلی از انسانها در ماوایشان نیستند، آنجایی که باید باشند نیستند؛ وقتی زمان را میبخشی و تقسیم میکنی با خودت، بعد از آن مجوز پیدا میکنی که آنجایی که به تو نیاز دارند، آنجایی که برای تو است باشی، میتوانی در کنگره آموزش بدهی و آموزش بگیری، آن موقع دیگر کلام تو کلام است و قضیه خیلی متفاوت میشود و این تفکر آقای مهندس دژاکام ما را به این سمت و سو میبرد. کمی در مورد دستورجلسه هم صحبت کنم اینکه همه ما در دیاستی هستیم، مسافر و همسفر مرزبان بودیم، سالها راهنما بودیم، در دیاستی بودیم ولی در قضیه دیاودی ما نیستیم، علم برای آقای مهندس است، علم کنگره کاملاً برای آقای مهندس است در دیاستی هم ما فقط کمک میکنیم ولی در دیاودی که آقای مهندس راجعبه سرطان صحبت میکنند، ما در هیچ قسمت آن دخیل نیستیم؛ یعنی اضلاع آن کاملاً برای آقای مهندس است، فقط آقای مهندس یک جا میگویند کسانی که خدمت مالی انجام میدهند مرا در این کار یاری میدهند، آدم بیخرد میگوید که من پول بدهم و اسم شخص دیگری روی مقاله باشد! یک بار هم راجعبه آن در لژیون سردار صحبت کردیم که آیا واقعاً آقای مهندس به پول پهلوان ها نیاز دارند؟ دستورجلسه این است که نقش من در علمی که امروز در کنگره است چیست؛ آیا آقای مهندس به پول من نیاز دارند؟ یکی در دانشگاه شریف رتبه پنجم و دهم میآورد و هزار دانشگاه به او دعوتنامه میفرستند، بعد چنین آدمی اصلا با دیاودی کار ندارم، اگر با دیاستی جلو برود روی سر دنیا قرار دارد، پول که چه عرض کنم؛ پس نیاز به این قضیه ندارد ولی ما نیاز داریم؛ ما نیاز به پدر و مادر داریم، نیاز به قوم داریم، خداوند دائماً اقوام را تقسیم میکند، ما قوم داریم و باید اثبات کنیم، باید ثابت کنیم و حتماً باید یاری کنیم و نه به کم؛ به زیاد باید یاری کنیم که یک اتفاقی برای ما بیفتد، آن اتفاق میافتد؛ اگر من بهعنوان دیدهبان لژیون سردار آنجا ننشینم هزار نفر دیگر میتوانند آنجا بنشینند و زیباتر از من صحبت کنند، در عمل و در تفکر و اندیشه، ما باید حفاظت کنیم. آقای مهندس به «دی» دژاکام یا «دی» دیاستی یا «دی» دیاودی نیاز ندارند، این پرگار برای اینکه عدد را درست نشان بدهد، باید یک مرکز داشته باشد. آقای مهندس به دانشگاه کمبریج روش درمان را گفتند ولی این «دی»، برای اینکه جاودان بماند و مسیر را اشتباه نرود، باید رفرنس دژاکام را داشته باشد، ما باید به این «دی» کمک کنیم تا پایدار باشد وگرنه هرکسی یک خطکش برمیدارد و میخواهد که اندازه بگیرد و داستان دیاستی و داستان کنگره خراب میشود وگرنه آقای مهندس نیازی به پول ندارند هرچند بازی همیشه دوطرفه است، شما وقتی به ساختمان نگاه میکنی، این ساختمان را صدوهشتاد هزار نفر ساختند و یک زور صدوهشتاد هزار نفری باید بیاید و این را خراب کند و یک قوم این تفکر را جلو میبرند و به درستی هم انجام میدهند و تشویق میکند که آرام باشید، درگیر نشوید، در خانواده، محل کار، در جامعه و کمک هم کنید و فضولی هم نکنید و دائماً آقای مهندس ما را به آرامش تشویق میکنند و آنچنان هم ما با یکدیگر غریبه نیستیم، برای همین حرف همدیگر را میفهمیم و قضیه پول است، شما میگویی آدم بامحبتی است ولی این محبت باید خودش را یکجا نشان دهد؛ تو اگر نبخشی عاشق چی هستی؟ داری حسین کرد شبستری تعریف میکنی؟!
باید بدهی و از بهترین چیزهایت رد شوی که بگویند این آدم بخشنده است، لباس کهنه را کیسه کنی و بدهی که آدم بخشندهای نیستی! خندهدار است، از آن چیزی که به تو روزی داده شده و از آن استفاده میکنی، باید آن را قسمت کنی. باید نماز را به پا داری و باید به غیب ایمان داشته باشی، باید در خواب، در خاک و هم در ذهن زندگی کنی، باید بیایند به سراغت در ذهنت که قضیه بعد از مرگ متفاوت بشود. تا زمانی که ما در خاک قدم میگذاریم، باید درست حرکت کنیم و این نیز نیازمند آن است که اجازه داشته باشیم و من فکر میکنم کسانی که خدمت میکنند این اجازه را دارند، من میبینم تغییرات در کسانی که زمان و زرشان را با دیگران تقسیم میکنند قضیهشان متفاوت است و این اندازه دارد، آقای مهندس در لژیون سردار اندازه را آوردند، شش تومن، پنجاه تومن، پانصد تومان و یک میلیارد به بالا و میگویند قبل اینکه حساب تو را برسند خودت حسابت را رسیدگی کن و بهترین موقعیت است که ما به حسابمان رسیدگی کنیم؛ حالا اینگونه هم نیست که کسی که روز گلریزان یک میلیون تومان میدهد بگوید ما اصلاً اندازهای نیستیم؛ ما باید هنر داشته باشیم اندازه خودمان را مشخص کنیم که من در این بازی با چه اندازهای بازی کنم و بازی در کنگره خطرناک است، یک سفر اولی وقتی سفرش را درست انجام نمیدهد دچار طوفان و بحران میشود، باید خیلی لطف خداوند شامل حالش شود که به قایق برگردد و بازی لژیون سردار هم اینگونه است؛ وقتی جدی بازی میکنی و به بازی میآیی و میگویی من نیز هستم، این جدی است، همه چیز جدی است، ماشین و هواپیما جدی است، شلاق جدی است و درد دارد، وقتی تعهد میکنی در سفر دوم باید بدانی جای تو کجا است و نمیتوانی دست را بلند کنی و بگویی پنجاه میلیون تومان و بعد یادت برود، حالا یک درصد اندکی سازت کوک نمیشود و مهم نیست، بعضیها هر کاری میکنند این اتفاق نمیافتد؛ ولی هفته گلریزان آقای مهندس میگویند که بفهمید و بازی کنید و زوری نیست و کسی کاری ندارد. من خودم تعهدی پرداخت میکنم ولی حتماً به تعهدم عمل میکنم و کافی است که بخواهی، تو محیا نمیکنی و همه چیز را او محیا میکند، ما با بدیها و خوبیها آن وسط گیر کردیم. ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید.
تایپ و عکس: مسافر حمید
تنظیم و ارسال: مسافر ابراهیم ( مرزبان خبری باشگاه )
- تعداد بازدید از این مطلب :
2034