همیشه وقتی به یک زندگی سالم و نرمال فکر میکردم این زندگی را در ایندهای دور و با تلاشهای بسیار هم کمرنگ و دور از ذهن میدیدم، این یک رویای دست نیافتنی و دور از من و خانوادهام بود، این زندگی کیلومترها دور از مسافر من، کسی که ۲۰سال پیش با وجود تمام سختیها کنار هم بودیم و عاشقانه دوستش داشتم هر لحظه دورتر میشد.
همسر من باهر حرکت، هرکلمه، هر اشتباه کوچیک و بزرگ از من، خانواده و رویاهایم دورتر میشد، این اتفاق در زندگی ۲۰ سالمه ما آرامآرام اتفاق افتاد، آنقدر آرامم که خیلی طول کشید تا این فاصله زیاد بینمان را ببینم، دلیل احساس گناهی که در این سالها تجربه میکردم را هیچوقت کامل نمیدانستم، نمیدانستم بابت دیر فهمیدن این فاصله از خودم عصبانیم یا بابت اولین اشتباهش تمام این احساسات در سالهای زیادی شکل گرفت و همه اینها باعث رفتارها و واکنشهای متفاوت از دو سمت این رابطه شد و قطعاً در این ۱ ماه که وارد کنگره شدیم، نمیتوانیم تمام این فاصله ها را به یک باره از بین ببریم و به آن رویای دور برسیم، ولی الان آن رویا اگر چه دور ولی قابل دسترس شده است.
اگر این فاصله را چه سخت بگذرانیم اما به آن میرسیم، همسرم از ما دور ولی راهش به سمت من و خانوادهام است از ما دورتر نمیشود و ثابت ایستاده تا پلههای به سمت زندگیمان را پیدا کند.
کنگره مثل یک انقلاب یا تلنگر برای بیدار شدن از این کابوس بود، مثل یک نور ته یک جاده تاریک بود، کنگره افرادی که مثل ما در این جاده تاریک بودند را به ما نشان داد تا به ما ثابت کند فقط کافیه اطرافت را با تمام قلبت نگاه کنی تا نور را پیداکنی، خدا را شاکرم که داریم این شروع دوباره رو کنار هم تجربه میکنیم و هر روز امیدم به رسیدن به آرامش بیشتر و بیشتر میشود، از راهنمای خودم خانم لیلا خیلی متشکرم بابت راهنماییهایشان برای سفر در این راه نور امیدوارم در این راه هر کس که خواستار رهایی و درمان هست به مقصد برسد.
نویسنده: همسفر نگین رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون دهم)
رابط خبری: راهنما همسفر لیلا
ارسال: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر نیره (لژیون هفتم)
همسفران رودهن
- تعداد بازدید از این مطلب :
163