English Version
This Site Is Available In English

چرخه یین و یانگ

چرخه یین و یانگ

در فلسفه کشورهای شرقی مفهومی وجود دارد بنام چرخه بین و یانگ که  علامت  آن را در فیلم‌ها و داستان‌های رزمی دیده‌اید (مطابق تصویر)، کل این دایره  جهان هستی را نشان می‌دهد. بخش سیاه (یین) مربوط به تاریکی‌ها و نیروهای منفی است و بخش سفید (یانگ) قسمت روشنایی‌ها و نیروهای مثبت است. در این چرخه، یین نماد جوانی، خامی و یانگ  به معنی پختگی، خرد و پیری (فرزانگی) است. مطابق شکل در داخل بخش سفیدرنگ یک نقطه سیاه و در بخش سیاه‌رنگ یک نقطه سفید وجود دارد.

 

 هر موجودیتی در جهان هستی (اعم از انسان و یا جامعه انسانی) از دو بخش تشکیل می‌شود 1- صور پنهان 2- صور آشکار که هرکدام از آن شامل قسمت‌های تاریک و روشن است؛ که نسبت آن‌ها همیشه یکسان نیست. این نسبت همانند شکل در حال تغییر بوده و کم‌وزیاد می‌شود. این دو بخش مدام در حال درگیری هستند. زمانی قسمت تاریکی غلبه می‌کند و گاهی روشنایی. این کشمکش و درگیری تاریکی و روشنایی در شخص باعث پدید آمدن حس‌ها و کشش‌ها شده نیروهایی را در درون شخص به وجود می‌آورد. در خانواده و جامعه هم از برهم‌کنش آن دو بخش نیرویی به وجود می‌آید که عامل حرکت و تغییرات است

زمانی که نیروی منفی (یین) رشد می‌کند و قوی می‌شود قسمت مثبت (یانگ) کوچک‌شده تا جایی که به نقطه‌ای کوچک تبدیل می‌شود ولی از بین نمی‌رود و زمانی که همه‌جا را سیاهی می‌گیرد بخش کوچکی از روشنایی باقی می‌ماند و اگر فرد بخواهد سیاهی را از بین ببرد اول باید روشنایی کوچک خودش را تقویت کند و بعد شروع به رشد کرده و آرام‌آرام سیاهی را به عقب هل داده تا این‌که تاریکی به نقطه‌ای کوچک تبدیل می‌شود اما آن‌هم از بین نمی‌رود.

ذره روشنایی که در دل تاریکی شروع به روشن شدن می‌کند حتماً باید ازنظر ماهیت و قدرت از تاریکی سر باشد تا این‌که تاریکی را به عقب هل دهد. نمونه آن در  ظهور  اسلام بود. روشنایی‌ای به اسم پیامبر اسلام در جزیره بدآب‌وهوا و در دوران اوج جاهلیت عربستان رشد کرده و نهایتاً تمام شبه‌جزیره عربستان را روشن می‌کند. این همان رشد یانگ در درون‌بین و رسیدن به مرحله‌ی بالاست؛ و دوباره در زمان معاویه نیروی یین شروع به رشد کرد و درنهایت واقعه عاشورا رخ داد.

 قانون یین و یانگ در سال‌های گذشته و هم‌اکنون نیز بسیار زیاد در جامعه بشری مطرح‌شده است؛ مانند جهشی که پس از قرون سیاه و تاریک وسطی در اروپا رخ داد و موجب پیشرفت نسل انسان‌ها گردید. اگر انسانی بخواهد روشنایی را تجربه کند باید حتماً از تاریکی عبور کند و آن را تجربه کند تا یانگ درونش روشن شود.

شخص مصرف‌کننده هم در تاریکی تخریب قرار دارد با قطع مواد و ترک، تاریکی را پس می‌زند مثل سقوط آزاد، اما بازهم تاریکی غلبه کرده و این کشمکش‌ها ادامه می‌یابد. بار دیگر که فرد می‌خواهد برگردد قدرت تاریکی بیشتر شده است مواد جدید شده و دوز بالاتر رفته است؛ اما زمانی که شخص شناختش به تاریکی کامل شد و راه درمان را یافت چرخه کامل شده و آرام‌آرام بر تاریکی غلبه می‌کند. عدم تعادل و آشوب موجود در آن فرد تاریکی است او نسبت به آن احساس بیزاری و نفرت می‌کند و می‌خواهد به آن تاریکی غلبه کند. خیلی وقت‌ها انسان از حس نفرت برای مبارزه با تاریکی استفاده می‌کند اما با این کار او نیروی خود را به تاریکی منقل می‌کند پس با ابزار تاریکی نمی‌توان به جنگ تاریکی رفت. مثل غیبت کردن کسی که به ما حسادت کرده است. آیا با نفرت می‌توان به جنگ اعتیاد رفت؟ انسان اگر بخواهد خوبی را جایگزین کند نمی‌تواند با سلاح تاریکی این کار را بکند.

این کشمکش‌ها بین یین و یانگ ادامه دارد تا فرد درمان بشود و ساختار قبلی منهدم شود یعنی همان ساختار معیوب؛ و یک ساختار جدید به وجود آید که با قبلی متفاوت است. یین وقتی مغلوب می‌شود که درمان اتفاق بیفتد، درمانی برگشت‌ناپذیر و این مسئله در این صورت حل می‌شود.

تفکرات اشتباه مثل ساختمان مخروبه است موقع که چرخه کامل بشود و ساختمان مخروبه از بین برود و ساختمان جدید پدید آید انسان توانسته از مسئله عبور کند.

تاریکی قدرتش را از خود انسان می‌گیرد یعنی افکار و اندیشه‌های منفی قدرتشان را از انسان می‌گیرند. ساختارهای منفی درون من از من انرژی گرفته و بزرگ‌شده‌اند و اجازه نمی‌دهند من به سمت روشنایی بیایم چون نفعشان در این است که من در خواب باشم، با پول، وسوسه، پیشنهاد، ترس، تهدید و... من را به سمت خود جذب می‌کنند. حالا می‌خواهم با آن‌ها مبارزه کنم اما باخشم و نفرت نمی‌شود این‌ها ابزارهای تاریکی هستند. حتی اگر موفق شوم در پایان شکست‌خورده‌ام. انسان برای برنده شدن باید در بازی شرکت کند اما در بعضی بازی‌ها شرط برنده شدن شرکت نکردن در آن بازی است، کافی است در بازی نفرت و کینه شرکت نکنیم. اگر من افکار یا حس بدی دارم مهم نیست، اگر این‌ها در درون من باشد به‌خودی‌خود طبیعی است زمانی کار خراب می‌شود که من در راستای این حس حرکت کنم، گاهی اوقات نیروهای شیطانی از راه سرزنش کردن خود به ما حقه می‌زنند؛ اما من نباید خودم را سرزنش کنم فقط کافی است در جهت آن حس منفی حرکت نکنم. اگر در جهت حس منفی حرکت کنم وارد بازی تاریکی شده‌ام اما با عمل نکردن و پیروی نکردن از وسوسه‌های شیطانی، آن حس قدرتش را از دست می‌دهد و محو می‌شود.

همین‌ها در اعتیاد هم هست. فرد در درمان می‌گوید وسوسه دارم. ما اصلاً در اعتیاد وسوسه نداریم و این نیاز است! مثل کسی که کم خوابیده و نیاز به خواب دارد و مرتب جلوی خوابیدن خود را می‌گیرد اما باز خواب به سراغش می‌آید و این نیاز مرتب قوی می‌شود. کسی هم که موادش را یک‌دفعه قطع می‌کند باگذشت زمان نیازش بیشتر می‌شود (به علت ازکارافتادن دستگاه‌های تولید  مواد شبه افیونی بدنش) و نیاز بدنش برای مواد بیشترمی شود؛ اما اگر فرد به‌اندازه کافی خوابیده باشد و صبح احساس کند که خواب می‌چسبد این وسوسه است و اگر بیدار شود از بین می‌رود. نیاز و وسوسه باهم فرق دارند نیاز باگذشت زمان قوی‌تر می‌شود اما وسوسه باگذشت زمان از بین می‌رود.

زمان حضور در تاریکی به خود فرد بستگی دارد و به سطح دانایی شخص و این‌که در چه جایگاهی قرار دارد. اگر دانایی در من کم باشد وقتی‌که در تاریکی هستم تا این‌که روشنایی در من شروع به قوت کند زمان بیشتری می‌برد. اگر انسان آگاهی بیشتری یابد این زمان کمتر می‌شود و تخریب‌های کمتری در او رخ می‌دهد.

این‌که یک فرد وارد اعتیاد می‌شود و کارش درنهایت به کلاه‌برداری، قتل و ... هم می‌افتد اما یکی به چند دروغ بسنده می‌کند و بیشتر جلو نمی‌رود علتش درجه تکامل و آگاهی آن فرد است.

 نویسنده: حمید تاج

لژیون: آقای علی نورعلی

نمایندگی سعادت آباد

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .