English Version
English

عشق و محبت بهانه‌ای برای آغازی دیگر

عشق و محبت بهانه‌ای برای آغازی دیگر

مسافر من با هفده سال تخریب شیره و تریاک وارد کنگره شدند، دوازده ماه و سیزده روز سفر کردند، با کمک و راهنمایی کمک راهنما مسافر سید علی حسینی و کمک راهنما همسفر نسیم داودی، با روش ابداعی جناب مهندس حسین دژاکام، روش DST به همراه داروی OT و اکنون به شکر خدا هفت سال و هفت ماه و چند روز است که از تاریکی اعتیاد آزاد و رها هستیم.

در ابتدا مسافر من از طریق یکی از دوستان با کنگره آشنا شدند در کنگره درمان را شروع کردند اما من تا یک سال با ایشان همراه نبودم و به کنگره نیامدم، روز رهایی، مسافرم درخواست کردند که امروز برای رهایی من را همراهی کن و من قبول کردم، با ایشان برای گرفتن رهایی به تهران رفتیم، در آکادمی باخانم داودی و رهجو های ایشان آشنا شدم و با اطلاعاتی که خانم داودی در مورد کنگره  به من دادند نقطه تفکری در من ایجاد شد، به کنگره آمدم سفر خود را شروع کردم اما سفری با شوق و اشتیاق و لذت مضاعف که برایم بسیار مفید و مؤثر بود.

به مناسبت تجلیل از کمک راهنما همسفر افسانه مصاحبه‌ای با ایشان ترتیب دادیم که تقدیم نگاه شما می‌کنیم.

 

 

 

 

آیا مراسم تجلیل به معنای جداشدن از کنگره است؟ این مراسم چه حسی را برای شما ایجاد می‌کند؟

به نظر من هر شخصی زمانی که در چهار سال خدمت هر هفته در لژیون با رهجوهای خود صحبت کند، از آنها آموزش بگیرد و همچنین در کنار دیگران و پیشکسوتان که در کنگره ۶۰ حضور دارند، قرار بگیرد و آموزش کسب کند، به‌هرحال شرایط جدایی سخت می‌شود، من یک ماه است که از زمان تجلیل مطلع شدم، چند روزی است که برای این موضوع بغض دارم و ناراحت هستم، ولی با آموزش‌هایی که از کنگره گرفتم؛ تجلیل به معنای پایان نیست و به این معنا نیست که دیگر هیچ کاری نمی‌توانید انجام دهید، ما یاد گرفتیم که پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است و این می‌تواند برای من شروعِ خوب دیگری باشد و می‌توانم جایگاه‌های دیگری را تجربه کنم و باور من این است.

 

 

مهم‌ترین عاملی که در این چهار سال یاری گر شما در اداره لژیون و خدمت صادقانه در کنگره بود، چه چیزی است؟

به نظر من هر کمک‌راهنمایی زمانی که چهار سال خدمت را قبول می‌کند، قطعاً در پس این خدمت او عشق و محبت است و من فکر می‌کنم که اگر پشتوانه شخصی عشق و علاقه نباشد، در بین راه کم می‌آورد و ما داشته‌ایم بسیاری از افراد را که کمک‌راهنمایی قبول شدند و آن عشق و علاقه را نداشتند و فقط گرفتن شال کمک‌راهنمایی برای آنها مهم بود و نتوانستند این مسئولیت را بر عهده بگیرند، به گفته استاد امین؛ کمک راهنما در قبال رهجو‌هایش مسئول است و باید جوابگوی سؤال‌های آنها باشد، به نظر من مهم‌ترین عامل در اداره لژیون عشق و علاقه است که می‌تواند یک کمک‌راهنما را یاری کند که مسیری طولانی را طی کند، در لژیون خود حضور پیدا کند و به رهجوهای خود آموزش بدهد و از آنها نیز آموزش بگیرد.

عشق و محبت است که راهنما را دلگرم می‌کند که به مسئولیت خود ادامه دهد.

 


اگر بنا به درخواست خودتان بخواهید مجدداً لژیون تان را بنا کنید، مبنای کارتان را بر چه اصولی قرار می‌دهید، آیا اشتباهی در این دوره داشته‌اید که برایتان تجربه‌ای باشد که تکرار نکنید؟

ما روزی که شال گرفتیم، آقای مهندس فرمودند: فکر نکنید که الان شما استاد هستید، شما تازه چهار سال بعد استاد می‌شوید و این صحبت را من به‌عین لمس کردم و اتفاقاً چند وقت پیش به این موضوع فکر می‌کردم که؛ افسانه اگر قرار باشد چهارسال دیگر در هرکدام از شعبه‌ها در اصفهان یا بیرون اصفهان، هر کجایی که قسمت و نصیبت شد، چه‌کارهایی انجام می‌دهی که قبلاً در انجام آن موفق و راضی نبودی و می‌خواهی برای چهارسال بعد اصلاحش کنی؟ من این بار مقداری سخت‌گیرانه‌تر عمل می‌کنم، احساس می‌کنم به خاطر این‌که از شهر دیگری آمدم و خلق‌و‌خوی که من در شهر خودم داشتم با خلق‌و‌خوی که بچه‌های اصفهان داشتند، جور نبود و اینکه من در حال‌وروز و شرایطی بزرگ شدم که صمیمیت بیش‌ازحد بود و من تصور می‌کردم که بچه‌های اصفهان نیز به همین صورت هستند، البته چیزی غیرازاین نبود و من نمی‌گویم که آنها عشق و محبت ندارند و نتوانستم با آنها ارتباط برقرار کنم؛ اتفاقاً بسیار خوب توانستم خلق‌و‌خوی‌ خودم را با خلق‌و‌خوی آنها وفق دهم، ولی من در این چهارسال سخت‌گیرانه عمل نکردم و پا‌به‌پای آنها راه آمدم، مثلاً اگر گفتند خانم افسانه من بچه دارم و نمی‌توانم به لژیون برسم، می‌گفتم اشکال ندارد، ولی گفتم اگر قرار شد چهارسال بعدی خدمت کنم، این کار را انجام نمی‌دهم و سعی می‌کنم مقداری در رفتارم تجدیدنظر می‌کنم. من در این چهارسال سعی کردم با حرمت و قوانین و در چهارچوب کنگره قدم بردارم و تلاش کردم هیچ موقع در حاشیه نباشم، فقط دوست دارم در رفتارم آن شخصیت راهنما و جذبه پدرانه را حفظ کنم و یک مقداری سخت‌گیرانه  عمل کنم که بهتر جواب بگیرم.

 


از تأثیر کنگره بر کیفیت زندگی خود بگویید، آیا این آموزش‌ها توانست دیدگاه و جهان‌بینی شما را نسبت به حل مشکلات تغییر دهد، بیشترین تغییری که در خود مشاهده می‌کنید چه چیزی است؟

صددرصد باعث تغییر در من شده است، زیرا من افسانه‌ای بودم که منیت بسیاری داشت و خود را در سطح بالا می‌دیدم، اگر منیت نداشتم تلاش می‌کردم که پابه‌پای مسافر خود به کنگره بیایم و آموزش‌ها را دریافت کنم، ولی من آنقدر ماندم که یک سال از سفر او تمام شد، مرتب برای من می گفتند که آموزش‌ها به چه صورت است تا من تازه زمان رهایی همسفر حقیقی او شدم.

شخصیت دیگری که داشتم؛ من بسیار زودرنج و حساس بودم و همه باید در مقابل من بااحتیاط رفتار می‌کردند و الان که خودم را نگاه می‌کنم، متوجه تغییرات خود می‌شوم، حمل بر منیت نیست که از خودم تعریف می‌کنم، انسان باید تغییراتی که در زندگی‌اش ایجاد می‌شود را ببیند و لذت ببرد که توانسته از جایگاهی به جایگاه دیگر تغییر کند.

نکته بعدی این‌که آموزش‌ها به‌اندازه‌ای برای من تأثیرگذار بود که دیگر هنگام روبه‌رو شدن با مشکلات شانه خالی نمی‌کنم و گره‌هایی که قبلاً خودم با چنگ و دندان باز می‌کردم را الان سعی می‌کنم با دست بازکنم و مسئولیت آنها را قبول می‌کنم و می‌پذیرم که مشکل، مشکل من است و باید آن را حل کنم، درصورتی‌که قبل از این به مسافر خود می‌گفتم که این مشکلات را شما به وجود آوردید و شما باید حل کنید، ولی الان سعی می‌کنم کنارش باشم و باهم آنها را حل کنیم.

 


دخترتان نیز مثل خود شما توان حل مسائل را پیدا کردند و این آموزش‌ها برای او نیز به همین صورت بود؟


زمانی که ثنا سه ساله بود من کمک‌راهنمایی قبول شدم و به دلیل این‌که خانواده‌ام کنارم نبودند، من همیشه ثنا را تنها می‌گذاشتم و به خداوند می‌گفتم که من کسی را ندارم و ثنا را به تو می‌سپارم و از سه‌سالگی تا الان آن‌قدر خودکفا بار آمده است که من به وجودش افتخار می‌کنم، زمانی که ما اسم کنگره را می‌آوریم خوشبختانه علاقه نشان می‌دهد و دوست دارد که آموزش‌ها را بگیرد و زمانی که مشکلی پیش بیاید، نکاتی از بین سی‌دی‌ها که ما می‌نویسیم، به ما یادآوری می‌کند که من و مسافرم به هم نگاه می‌کنیم و می‌خندیم و خوشحال از این مسئله که او می‌تواند نکته‌ای را به ما یادآوری کند.

من چند وقت پیش تصمیم جدی برای ادامه خدمت نداشتم و فکر می‌کنم متوجه شدید که بعضی اوقات حقه‌هایی سراغ آدم می‌آید که دیگران را برای ادامه و انجام ندادن کارهای خود بهانه کنیم، گفتم که من چهارسال بعدی را می‌خواهم ادامه ندهم و به دخترم برسم، گفت: مامان خواهش می‌کنم این کار را  نکنید و اگر واقعاً به کنگره علاقه دارید، بروید و من به وجودش افتخار می‌کنم که در سن یازده‌سالگی به این میزان دانایی رسیده است و  با آموزش‌هایی که من و مسافرم توانستیم ذره‌ای از آنها را در زندگی خود کاربردی کنیم، او نیز تحت تأثیر قرارگرفته است.

 


برگزاری مراسم تجلیل شما مصادف شده با دستور جلسه از فرمانبرداری تا فرماندهی که از دستور جلسات قدیمی و مهم کنگره 60 است، به نظر شما علت این هم‌زمان شدن در چیست؟

به نظر خودم دلیل این هم‌زمانی در فرمانبردار بودن خودِ من در طول سفرم هست، اتفاقاً امروز در لژیون مجازی گفتم که؛ هر چیزی که خانم داودی می‌گفتند، من چیزی به‌غیراز چَشم نمی‌گفتم البته این خصلت را از خانم داودی فراگرفتم زیرا همسفرانی با حس و حال خراب وزندگی‌های خراب وارد کنگره شدیم و بعد سرویس مجانی به ما داده شد، پس دلیلی برای چشم نگفتن نداشتیم. استاد امین در سی‌دی از فرمانبرداری تا فرماندهی فرمودند؛ اگر به جایگاهی رسیدیم، حق نداریم، کمک راهنمایان را قضاوت کنیم که ایشان این موضوعی یا آن مطلب را اشتباه گفتند یا قضاوت کنم یا انتقادی از ایشان داشته باشیم. هیچ زمان خودم را در جایگاهی ندیدم که بخواهم کسی را قضاوت کنم یا زیر سؤال ببرم، همیشه سعی کردم فرمانبردار باشم زیرا قدرت را بسیار دوست دارم و برای رسیدن به این جایگاه باید فرمان‌برداری خوبی باشم در مرحله اول، هرکسی اسم فرماندهی را می‌شنود؛ ارتش و نظام به ذهن او می‌آید که این فرماندهی در حقیقت صور آشکار و صور پنهان هم دارد؛ اگر من نتوانم فرمانبرداری را انجام دهم حتی نمی‌توانم فرماندهی وجود خود را در دست بگیرم یا فرمانده جزئی از زندگی خود شوم یا در جامعه یا هرجایی که من در حال انجام خدمت هستم، فرمانده خوبی باشم، سعی کردم فرمانبرداری را اجرا کنم که خوشبختانه این دستور جلسه هم رزق و روزی من شد.

 

 

اگر اجازه بدهید کمی وارد حریم خصوصی زندگی‌تان شویم، توجه به این‌که شما اهل اصفهان نیستید و اینجا ازدواج کردید، بودن در کنگره چقدر توانست در رفع دلتنگی شما برای خانواده و دوری از آنها مؤثر باشد؟

بله بودن در کنگره بسیار در این امر مؤثر بود. ابتدا از مسافرم تشکر می‌کنم به دلیل اینکه بند پای من برای آمدن به کنگره نشد زیرا با توجه به رهجویانی که دارم؛ تعدادی از آن‌ها اجازه ورود به کنگره و آموزش گرفتن را ندارند زیرا مسافر آن‌ها مانع‌شان می‌شوند اما مسافر من اجازه خدمت در هر جای دنیا را دادند و من را حمایت کردند.

قبل از ورود به کنگره؛ قادر به برقراری ارتباط با دیگران و اهل صحبت کردن نبودم اما کنگره باعث بالا رفتن روابط عمومی من با دوستان در کنگره و خارج از کنگره شد، کنگره برای من همیشه آموزش داشت تا بتوانم روابط عمومی خود را بالا ببرم. برای رفع دلتنگی، کنگره به من عشق و محبت داد که همیشه به خانم داودی می‌گفتم؛ کنگره مثل خانواده من است، مادرم می‌گفتند اکنون‌که تعطیلات است و ثنا مدرسه نمی‌رود، می‌توانی پیش ما بیایی ولی این کار را انجام نمی‌دهی، چرا؟ البته خانواده در جریان کنگره آمدن من هستند، از خانم داودی اجازه می‌گرفتم که برای دیدن خانواده بروم بعد از هفت یا هشت ماه، مرخصی می‌گرفتم. برخی افراد برای شانه خالی کردن از آموزش‌ها و توجیه کردن غیبت‌ها، بهانه‌های مختلف می‌آورند؛ من هم مسائل مختلفی را تجربه کردم اما کنگره برایم در اولویت بود، زمانی که در جایگاه رهجو بودم، اتفاق بسیار بدی برای برادرم رخ داد که با اجازه خانم داودی به دیدن او در شهر خود رفتم، اگرنه لژیون و کنگره را همیشه ترجیح دادم. کنگره با عشق و محبت، من را در جای خود محکم نگه داشت، اکثر اوقات به مادرم می‌گویم؛ دلم برایتان بسیار تنگ می‌شود اما بچه‌ها واجب‌تر هستند و به من نیاز دارند، بااینکه می‌توانم یک ماه مرخصی بگیرم اما این جایگاه و حس و حال آموزش گرفتن از رهجو مهم‌تر است، با کنگره و دوستان انس گرفتم البته فرد بی‌محبتی هم نیستم که خانواده را به‌طورکلی کنار بگذارم، سعی کردم به هر دو طرف به‌اندازه محبت کنم.

 

 

ویژگی بارز شما زمانی که رهجو بودید چه بود؟ کدام از صفات  خود را در رهجویان خود مشاهده کردید و بیشتر از همه در شما نقطه تفکر ایجاد کرد؟

 

یک ویژگی فرمانبردار بودن است؛ بعضی رهجوها هستند باجان و دل چَشم می‌گویند و همان سخن کمک راهنما را اجرا می‌کنند ولی برخی چشم می‌گویند و کار خود را انجام می‌دهند البته یک ضرب‌المثل هست که؛ اگر می‌خواهید فردی را قضاوت کنید باید در جایگاه او قرار بگیرید، من در خانه وزندگی او نیستم که این هفته چَشم می‌گوید و هفته بعد که موعد انجام کار است، چه اتفاقی برای وی رخ‌داده و نتوانسته حضورداشته باشد. متأسفانه من یک قضاوتی برای رهجویان خود کردم؛ درصورتی‌که یک هفته به تجلیل مانده بود، دوشنبه هفته پیش، از لژیون ۱۴ نفرِ فقط دو نفر حضور داشتند و من با ناراحتی از کنگره خارج شدم، اما با خود فکر کردم که شاید مشکلی برای بچه‌ها پیش‌آمده، ابتدا قضاوت کردم ولی سریع خود را کنترل کردم که احتمالاً اتفاقی رخ‌داده و بعد با پیام‌هایی که از آن‌ها دریافت کردم، این موضوع ثابت شد؛ یکی کرونا گرفته بود، یکی بیمار بود، دیگری اقوامش فوت کرده بودند و همه اتفاقات دست‌به‌دست هم داده بودند که ۱۲ نفر در لژیون حضور پیدا نکنند. در مصاحبه‌ایی از خانم شانی خواندم؛ اگر این مسائل در کمک راهنما تأثیر گذارد، نشانه کم بودن ایمان او هست و یادآوری این صحبت برای من جالب بود و به خود گفتم؛ این مسائل نباید باعث ناراحتی تو شود زیرا اتفاق در کمین است، فرد از خانه بیرون می‌آید احتمال هست که برای وی اتفاقی بیفتد و منِ کمک راهنما اجازه ندارم، او را قضاوت کنم.

ویژگی بعدی؛ اجرا کردن حرمت و قوانین هست؛ برخی از آن‌ها حرمت را بسیار رعایت می‌کنند؛ رابطه خانوادگی بیرون از کنگره، رابطه مالی برقرار کردن و دیگر قوانین را کاملاً رعایت می‌کنند که این باعث خوشحالی من است.

 

 

مهم‌ترین آموزشی که یک کمک راهنما می‌تواند در رهجوی خود نهادینه کند تا رهجوی او تبدیل به رهجوی کنگره شود چیست؟

اگر کمک راهنما بتواند حرمت و قوانین کنگره ۶۰ را به رهجو درست آموزش دهد، این شخص یک رهجوی صدیق برای کنگره می‌شود و خود حرکت می‌کند و نیازی به فشار کمک راهنما ندارد، البته به شرطی که رهجو خواستار باشد، رهجویی که وارد لژیون می‌شود، اگر  تشنه آموزش باشد، آن‌ها را دریافت می‌کند ولی اگر علاقه‌ای به آموزش نداشته و با فشار مسافر به کنگره آمده باشد، حرکت نمی‌کند. همیشه فکر می‌کنم شاید اگر بازور مسافرم به کنگره آمده بودم، رهجوی تنبلی بودم که مسئولیت‌های خود را انجام نمی‌دادم، اما من را به حال خود گذاشت، هر بار که سی‌دی گوش می‌کرد یا می‌نوشت، آموزش‌های کنگره را دریافت می‌کردم ولی به کنگره نمی‌آمدم، آن‌قدر من را به حال خود گذاشت تا تصمیم‌گیرنده خودم باشم، این تصمیم هم یک سال طول کشید و آن زمان رهایی مسافرم بود.

اگر رهجو علاقه داشته و خواستار باشد قطعاً صحبت‌های کمک راهنما برای او جذاب می‌شود و آن‌ها را دریافت می‌کند و رهجوی خوبی برای کنگره می‌شود. باید به رهجو خدمت کردن را آموزش داد، من بارها به رهجوها گفتم که دوست دارم زمانی که وارد  کنگره می‌شوم شما را در حال خدمت ببینم، آن‌ها می‌گفتند؛ ما برای خدمت می‌رویم ولی نصیب ما نمی‌شود، خدمت دبیری و نشریات شلوغ است و قرعه‌کشی می‌کنند، اما بااین‌حال به آن‌ها می‌گفتم هر زمان روزی شما شود، جایگاه شمارا پیدا می‌کند، هیچ زمان در این چهار سال به خود اجازه نمی‌دادم که به مرزبانان یا ایجنت بگویم به رهجوی من خدمت دهید به اعتقاد من؛ اگر رهجو خود برای خدمت تلاش کند، می‌تواند ماندگار شود، اگر با اجبار کمک راهنما برای خدمت تلاش کند قطعاً خسته می‌شود، من این مسئولیت را به عهده خود رهجوها گذاشتم که اگر دوست دارند و عشق کنگره در آن‌ها هست برای خدمت گرفتن تلاش کنند افرادی را می‌شناسم که بعد از جلسات تازه واردین برای خدمت مهمانداری تلاش می‌کنند امان از اینکه رهجو عاشق خدمت باشد، این‌گونه افراد رهجوهای صدیق کنگره می‌شوند.

 


زیباترین خاطره‌ای که در این مدت تجربه کردید چه اتفاقی بود و کمی از حس و حال خود برایمان تعریف کنید؟

 

 بهترین تجربه‌ی من از نقطه آغازین ورود من به کنگره، رهایی مسافرم و بازگشت آرامش به زندگی من بود.
در زندگی ما امکانات (مادی، تفریحی، مسافرت و...) همیشه فراهم بوده است اما یک خلأ حس می‌شد و یک‌چیزی حال من را به هم می‌ریخت.
همیشه با خود می‌گفتم چرا حال من در بین این‌همه امکانات خوش نیست؟! 
درکنگره به دست آوردن آرامش برای من بهترین دستاورد بود و در کنار این آرامش، عضویت در لژیون سردار، ۱۴ جلسه دبیری  که ۷ جلسه در کنار آقای محمدی و ۷ جلسه در کنار خانم مژگان گذراندم و این‌ها همه بهترین آموزش‌ها برای من بود.
در حال حاضر به معنای واقعی آرامش را لمس کرده‌ام، شاید درگذشته فقط در لفظ می‌شنیدم، اگر یک چایی را با آرامش در کنار همسرت بخوری بسیار باارزش‌تر از هر امکانات مالی است و من در حال حاضر چنین آرامشی را لمس کرده‌ام و خدا را شکر که آرامش به خانه ما بازگشت.

 

 

با توجه به آموزش‌ها و تجربه چهارساله خود، یک کمک راهنما تا چه اندازه می‌تواند درحرکت یک رهجو و خدمتش در کنگره مؤثر باشد؟

 یک کمک راهنما در رأس باید آموزش‌هایی را که فراگرفته است در زندگی خود جامه عمل بپوشاند و بعد آن‌ها را به رهجو انتقال دهد تا کلام او اسلحه حق باشد، همان‌طور که می‌دانیم زمانی که کلام از حلقوم حق بیرون آید، بر دل رهجو می‌نشیند و کلام اگر از دروغ نشات گرفته باشد بر دل یک رهجو نمی‌نشیند.

 

 

ما یک سؤال مشترک از همه کمک راهنمایان که تجلیل می‌شوند می‌پرسیم، این‌که اگر خانم افسانه بخواهد به خودش نمره بدهد بابت عملکرد چندساله خود در کنگره چه نمره‌ای خواهد داد، چرا؟

اگر مقداری در لژیون سخت‌گیرانه‌تر رفتار می‌کردم؛ می‌توانستم به خود نمره بیست بدهم زیرا اگر این‌گونه بود عملکرد من بهتر بود.

در اوایل تشکیل لژیون، همیشه ترس از دست دادن رهجوهایم را داشتم و با خود فکر می‌کردم اگر به میل آن‌ها رفتار نکنم، ‌آن‌ها را از دست ‌می‌دهم و لژیون من خالی می‌شود، برای همین سخت‌گیری‌های من نسبت به آن‌ها کم بود و هرچه از آموزش داشتم را در اختیار آن‌ها قرار می‌دادم درصورتی‌که اشتباه می‌کردم.

صادقانه بگویم من سخت‌گیری نکردم و حتی با رهجوهایی که بیش‌ازحد غیبت داشتند برخورد نمی‌کردم و برای همین به خودم نمره کامل نمی‌دهم. 

انشالله بتوانم در چهار سال بعدی و تشکیل لژیون جدید این نقص را در خود اصلاح کنم.

 


 ازنظر خودتان چه چیزی باعث شد، حضور در کنگره نصیب و روزی شما شود که همراه با مسافرتان بسیار خوب حرکت کنید و همیشه عاشقانه خدمت انجام دهید؟

 فکر می‌کنم انسان بخشنده‌ای باشم و از بدی‌های دیگران راحت عبور می‌کنم و از آن‌ها کینه به دل راه نمی‌دهم.
حتی قبل از آموزش‌های کنگره هم از دیگران کینه زیادی به دل نمی‌گرفتم و در ادامه با آموزش‌های کنگره این اخلاق مثبت درونم پررنگ‌تر شد.
همیشه فکر می‌کنم آدم مهربان و دلسوز هستم و از بدی‌های دیگران بسیار سریع عبور می‌کنم و دوباره سعی بر برقراری ارتباط با آن‌ها دارم.
آقای امین می‌فرمایند: محبت در زمین هرکسی خانه نمی‌سازد و شاید بستر من حاصلخیز بود که محبت درونم ریشه کرد و فکر می‌کنم برای همین محبت و بخشش باشد که شاید مورد لطف خدا قرار گرفتم و راه کنگره برایم باز شد.

 

کلام آخر شمارا می‌شنویم... 

جویندگان دانش بسیار از لذت و شادی و شعف بهره می‌برند، چنانچه درک مطالب هستی را داشته باشند.

هنگامی‌که شما با خود در هماهنگی به سر می‌برید، هماهنگی با دیگران برای شما بسیار ساده خواهد بود، زیرا دیگران چیزی نیستند مگر انعکاس خود شما، اما درنهایت هرچقدر در این اقیانوس علم کنگره شنا کنید بازهم کافی نیست، زیرا شرایط لازم برای مسرور بودن انسان را فراهم می‌کند قبل از آنکه بتوانیم شادی و شفقت حقیقی را تجربه کنیم لازم است آرامش را به دست آوریم، آرامش واقعی را ما در کنگره به‌قدری غنی و زیبا دریافت می‌کنیم که انسان با شروع و پایانش به نقطه‌های دیگر وصل می‌شود و خطی را تشکیل می‌دهد که گویا نقطه‌ها را به هم وصل می‌نماید و این نیز پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است، انشاالله برای من هم آغاز دیگری شروع می‌شود.

 

با تشکر از شما که وقت خود را در اختیار سایت قراردادید.

 

 

تایپ: همسفر فاطمه لژیون ۱۲، همسفر سمیه لژیون ۲۴، همسفر نفیسه لژیون ۱۹

ویرایش همسفر مهدیه لژیون ۲۱

ارسال: همسفر خدیجه لژیون ۲۱

همسفران نمایندگی سلمان فارسی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .