مسافری داشتم که در روزهای پایانی سفر، کار و سفر درمانی او خراب شد و باهم در گِل ماندیم. انگیزه و حالی برای ادامه، آمدن و حضور در کنگره نداشتم و گوشی موبایلم حال خراب مرا فهمید و از کار افتاد، چند وقتی ارتباطم با کنگره قطعشده بود. گوشی که درست شد و به دستم رسید، خودم انرژی برای پیگیری مطالب کنگره نداشتم و انگار هنوز در گِل مانده بودم و منتظر یک معجزهای بودم که حالم را بهتر کند. بیانگیزه کانال نمایندگی را باز کردم اولین پیام را که خواندم نوشته و مطلب خودم بود که روی سایت مرکزی کنگره رفته بود مطلب را خواندم. باورم نمیشد با خودم میگفتم این حرفهای من است؟ چه شعارهای زیبایی؟ پس عملکرد من کجا رفته است؟ یک حس عجیبی تمام وجودم را فراگرفت.
هرچند من از جلسات مدتی دورافتاده بودم ولی پیام آن به من بیشتر میرسید. کمک راهنمایم به من گفتند صحبتهای چهارشنبه جناب مهندس را گوش کنید و من برخلاف میلم گوش کردم و استاد بزرگوار ما با صدای پدرانه و مهربانشان انگار مرا مورد خطاب خود قرار داده بودند که در بین صحبتهایشان گفتند اگر مسافرت سفرش را خراب کرده و به کنگره نمیآید اشکالی ندارد شما به جلسات بیا و راه را بدون او ادامه بده تا او هم دوباره بیاید.
نمیدانم چرا ولی کائنات مرا به جلسات صدا میزدند و من خود را به نشنیدن آن پیامها میزدم، دلم تنهایی میخواست و نیاز داشتم که پیدا شوم گمشدهام باید خودم را پیدا کنم. با خودم فکر کردم اگر اینجا نباشم و نیایم پس کجا بروم؟ اگر تنها روزنهای برای آمدن روزهای خوب هم باشد با آمدن در کنگره اتفاق میافتد و با ترک جلسات آن کورسوی امید هم از بین خواهد رفت و ما با ماشین پیکان قرمز به قعر دره اعتیاد سقوط خواهیم کرد.
درست است که مسافرم نمیآید و فرمان از دست کمک راهنمای مسافرم خارجشده و به او دسترسی ندارد؛ ولی کمک راهنمای خودم توانایی این را دارد که از سقوط ما جلوگیری کند. با نیامدن من به کنگره راه آمدن به جلسات برای همیشه به تاریخ خواهد پیوست و ممکن است دیگر هیچوقت گذرمان به کنگره نیفتد؛ ولی ادامه دادن و خسته نشدن شاید تنها راه نجات مسافرم وزندگیام باشد.
رو به روی آینه ایستادهام و به خودم میگویم:
-اکرم عزیزم! بانوی روزهای سخت زندگی، به آن بالا نگاه کن، به کلمه مقدس الله نگاه کن دستبهدست کمک راهنما و دوستان هم لژیونیات بده و دوباره حرکت کن، نترس و آرام باش، در وادی اول بمان و خوب تفکر کن و بعد عمل کن. این بار از راه جدیدی دوباره شروع خواهم کرد با آموزشهای کنگره کاخ ویرانشدهی آرزوهایم را خواهم ساخت.
نویسنده: همسفر اکرم لژیون هشتم
نمایندگی: همسفران شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
1921