هفته بسیار قشنگی است، این هفته را در رأس به آقای مهندس بنیان کنگره، خانم آنی بزرگ اولین همسفر و خانواده محترم آقای مهندس و همه همسفران عزیز تبریک عرض میکنم. یک تشکر ویژه هم از همه مسافران دارم که با انتخاب تاریکی اعتیاد و با فداکاری بزرگی که کردند مسیر رشد و حرکت را برای همسفرانشان مهیا نمودند. خداوند را شاکرم که به من اجازه داد با تمام تاریکیهای درونم، اشتباهاتم در جایگاه یک همسفر قرار بگیرم تا نور و دانش کنگره بر من بتابد و بتوانم آرام آرام از تاریکی به سمت روشنایی حرکت کنم.
حدود ۱۰ سال است که در کنگره حضور دارم، اوایل سفر احساس میکردم در حق من ظلم شده است؛ مسافر مصرف کرده، چرا من باید در جایگاه همسفر باشم و قدم بردارم. بنابراین منتظر بودم ۱۰ ماه سفر تمام شود تا به زندگی عادی خود بازگردم تا مبادا کسی مرا در کنگره ببیند و بشناسد و بفهمد همسرم مصرفکننده است؛ اما به مرور زمان فهمیدم من چقدر آسیب دیدهام و هیچ جایی به اندازه کنگره نمیتوانست نور بر من بتاباند.
حقیقتاً عاشق این بودم که راز خلقت را بفهمم و چه می دانستم جواب تمام سوالاتم را در یک زیرزمین در خیابان سهروردی جنوبی در جایگاه یک همسفر به عنوان یک بال پرواز، خواهم فهمید و روزی میرسد که من که لحظه شماری میکردم از کنگره بروم تا کسی مرا نشناسد، عاشق کنگره شوم و آموزش را رها نکنم.دیگر برایم مهم نیست کسی مرا بشناسد یا قضاوتم کند؛ زیرا من خویش خویشتنم را در کنگره یافتم.
در بد ورود، حتی پرواز کردن را بلد نبودم، نوشتن و سخنرانی برایم محال بود، اعتماد به نفس و عزت نفسم زیر صفر بود؛حتی نمیدانستم چقدر با رفتارهایم به مسافرم آسیب میزنم. خیال میکردم من بهترینم و همسرم مقصر تمام بدبختیهای ما است، گرچه همیشه در ظاهر رفتارم با او خوب بود، اما احساس درونیام با احساس بیرونیام خیلی فرق داشت، غافل از اینکه مسافرها حسهایشان بهواسطه مصرف، بسیار قوی است و متوجه میشوند که ظاهر و باطن ما یکی نیست.
در جلسات عمومی، خیلی آموزش گرفتم، مخصوصا جلساتی که خانم آنی بزرگ استاد جلسه بودند، همیشه نگاه پرمهرشان، عشق و محبت درونشان چراغ راه من بود. امیدوارم همیشه سلامت باشند که زندگی هزاران مادر و دختر، خواهر و همسر را نجات دادند، قدمی برداشتند اما گامشان نجاتبخش زندگیها بوده و خواهد بود.
همسفر باید برای مبارزه با تاریکی خودش به کنگره بیاید، ابتدا آرام آرام آموزش میبیند تا خودش را آنگونه که هست در آيينه ببیند، بعد ذرهذره حرکتهایش آغاز میشود تا گرههای درونیاش را باز کند و بتواند اندکی پرواز کند. زمانیکه یک همسفر آموزشپذیر شد و توانست بدون چون و چرا فرمانهای راهنما را اجرا کند، از قیاس و خشم عبور کرد تا به خودش برسد؛ تازه بال پرواز میشود و میتواند در رهایی یک مسافر نقطهای روشن باشد تا عشق را در سینه یخزده یک مسافر احياء کند و مسافر از سرمای ۶۰ درجه زیر صفر حرکتش را شروع کند.
این مسیر هم سهل است هم سخت؛ سخت است چون تغییر دردناک است و برای رسیدن به نور، باید خیلی از صفات را در درون خود قربانی کنیم، سهل است چون در این مسیر، استادی مانند آقای مهندس، استاد امین، پیشکسوتان و راهنمایان همراه و همگام ما هستتد و ما را از گذرگاههای سخت عبور میدهند.به امید آنکه همه همسفران طعم شیرین رهایی خود و مسافرانشان را بچشند و رهایی در کنگره مستدام و ابدی باشد.
نویسنده: راهنما همسفر مونا (لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر نرگس نگهبان سایت
همسفران نمایندگی یوسُف تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
69