برای عوض کردن زندگیمان، برای تغییر دادن خودمان هیچگاه دیر نیست؛ هر چند سال که داشته باشیم، هر گونه که زندگی کرده باشیم، هر اتفاقی که از سر گذرانده باشیم، باز هم نو شدن ممکن است.
ای عاشق مطلق! از تو یاری میطلبم، کمکم کنی تا دروازه وادی عشق را بتوانم بگشایم و واردش شوم؛ از تو هدایت میطلبم که از عشق به قلبم نوری بتابانی.
پس از ورودم به کنگره همه چیز برایم نامفهوم بود، تاریکی و ظلمت اعتیاد، تمام وجودم را فرا گرفته بود،
از همه جا و همه چیز ناامید بودم، چرا که سی سال تخریب مسافرم، من را منهدم کرده بود و بار سنگین زندگی روی دوش من بود.
برای اولین بار به جلسه رفتم، اوایل از جلسه خوشم نیامد و دوست داشتم هر چه زودتر آنجا را ترک کنم، آخر جلسه موقع دعا وقتی دست در دست هم گذاشتیم و دعا را خواندیم، نمیدانم چه معجزهایی رخ داد و حس و حال خوبی وجودم را پر کرد؛ احساس سبک بودن، پرواز در آسمان، خالی از هر غم و غصه.
روزشماری کردم برای جلسه بعد، خدا را شاکرم که مسیر کنگره در زندگی من پیدا شد و چه زیبا آقای مهندس اسم همسفر را روی من گذاشت؛ همسفر یعنی در طول سفر کنار کسی باشم که تمام فراز نشیبهای جاده زندگی را با هم طی کنیم؛ خوب، بد، غم، شادی، کم و یا زیاد را باهم بگذرانیم.
خدا را سپاس برای این حال خوب، برای رهایی، برای عشق ورزیدن، برای دوست داشتن، برای آموزشهای کنگره، برای حال خوب مسافرم، برای خانوداه، برای حال خوب فرزندانم.
هر سقوطی، پایان کار نیست، زندگی درد قشنگیست که جریان دارد؛ همیشه سختترین مسیرها به زیباترین مقصدها میرسند؛ هیچ مسیری خالی از لطف نیست؛ زندگی را باید صبورانه زیست؛ شکر، شکر، شکر.
نویسنده: همسفر فروغ رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دهم)
عکاس: همسفر نگار رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون هفتم)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی اروند آبادان
- تعداد بازدید از این مطلب :
97