به نام خالق هستی
میدانیم که همه وادیها برگرفته از قوانین هستند و قادرند که ما را از ظلمت خارج و به طرف نور و روشناییها هدایت کنند، به شرطی که آنها را خوب یاد بگیریم و به اجرا درآوریم.
وادی یازدهم دو بخش دارد؛ در بخش اول دوباره اهمیت اختیار و مسئولیت را به من یادآور میشود که در وادی چهارم به طور مفصل به آن پرداخته شده است. در آن وادی یاد گرفتم که من اختیار دارم که به صراط مستقیم بروم، یا اینکه از ضدارزشها پیروی کنم و اینکه در نهایت هر راهی را که انتخاب کردم، خودم مسئول عواقب آن هستم و نمیتوانم دیگران را مسئول کارهای خودم بدانم.
من اگر امروز دچار یک تاریکی هستم و مشکلی دارم، بهطور یقین یک دفعه به وجود نیامده است بلکه به علت بیتوجهی و سهلانگاری خودم، ذره ذره شکل گرفته و به تدریج بزرگ شده است. زیرا که در دل هر روشنایی نقطهای سیاه به نام تاریکی وجود دارد که اگر به آن میدان داده شود، رشد میکند، در غیراینصورت قادر به رشد کردن نیست. برای مثال مصرفکننده در ابتدا که شروع به مصرف میکند میزان مصرفش خیلی خیلی کمتر از میزان آن در هنگام ورود به کنگره است و چه بسا هیچکدام از آنها اصلا فکر نمیکردند که روزی تا این حد، وابسته به این مواد بشوند و در تاریکیها فرو روند.
به علت قدرت اختیاری که به انسان داده شده، اهریمن فقط با القاء، الهامات منفی، تحریف و مخدوش کردن قوانین الهی میتواند او را فریب دهد تا کارهای ضد ارزشی بکند. من در این وادی یاد میگیرم که مادیات در زندگی هر شخص، لازم و ضروری است به شرطی که من بر مادیات سوار باشم نه مادیات بر من و چنانچه مادیات بر من سوار باشد، به خواست اهریمن عمل کردهام. من یاد میگیرم که در زندگیام، تعادل را رعایت کنم و از افراط و تفریط دوری کنم و نگذارم که خمر، افکار، اندیشه، عقل و شخصیت من را بپوشاند، زیرا در این صورت است که میتوانم اهریمن را شکست بدهم و از ضد ارزشها دوری کنم.
این وادی به من یاد میدهد که وجود نیروهای تخریبی و انسانهای پلید و اهریمنی در هستی به عنوان نیروی مکمل، لازم و ضروری است؛ تا بتوانم به درجهای از فهم برسم و با استفاده از عقلم به جایگاهی برسم که بدانم کدام کار درست و کدام کار غلط است و عمل سالم را انجام دهم. من یاد گرفتم که برای خروج از تاریکیها باید به قوانین و فرامین الهی احترام بگذارم و آنها را اجرا کنم زیرا که اجرای آن قوانین شرایطی را بوجود میآورد تا در بهترین حالت به زندگی کردن ادامه دهم.
اما بخش دوم وادی «چشمههای جوشان و رودهای خروشان به بحر و اقیانوس میرسند»، که تمثیلی از وضعیت ما انسانها است. من اگرمثل چشمه جوشان و مثل رود خروشان باشم میتوانم به هدف تعیین شدهام برسم و البته پیش شرطش این است که وادیهای قبلی را به خوبی آموخته و به انجام رسانده، یا در حال انجام آن باشم که به تلاش و کوشش خودم بستگی دارد.
وادی دهم میگوید؛ «صفت گذشته در انسان صادق نیست» و برای تغییر صفت گذشته تنها یک راه وجود دارد، تزکیه و پالایش، تا این کار را نکنم نمیتوانم خودم را تغییر دهم، پس باید تلاش کنم و زحمت بکشم تا به آرامی این تغییر در من صورت گیرد.
همانطور که برای چشمه جوشان باید منابع آب ذخیره شده در دل زمین وجود داشته باشد، انسانها هم باید منابع اطلاعاتی صحیح در مسیر رسیدن به دانایی داشته باشند. برای جوشیدن آب چشمه، لازم است که اختلاف ارتفاع یا اختلاف پتانسیل منابع آبی با دهانه خروجی چشمه وجود داشته باشد، در انسان هم اختلاف پتانسیل برای کسب انرژی لازم است. من یاد گرفتم که اگر بتوانم از نظر بیرونی و درونی جایگاه خودم را به طرف ارزشها تغییر دهم و صعود کنم در من انرژی ایجاد میشود که مقدار این انرژی بستگی به جایگاهی دارد که بدست میآورم و اینکه این امر باید ادامهدار باشد و متوقف نشود.
یاد گرفتم که با آموزش گرفتن و خدمت کردن در کنگره میتوانم این انرژی را کسب کنم. همچنین باید مواظب و آگاه باشم که اگر این تغییر جایگاه به طرف ارزشها باشد باعث صعود من و برعکس اگر به طرف ضد ارزشها باشد باعث تخریب من میشود؛ زیرا این تغییر جایگاه با تخریب دیگران و یا خراب کردن حال دیگران و یا سرقت و خوردن حق دیگران بدست آمده است.
اینکه همه ما با تفکر و بدون تفکر مانند چشمه عمل میکنیم؛ اما چه نوع چشمهای باشیم به مراتب و خواستههای نفس ما بستگی دارد. بعضی از ما انسانها مانند چشمهای خشک و خنثی هستیم که بود و نبود ما هیچ اثری بر دیگران ندارد. اگر اینگونه باشیم هرچه دریافت میکنیم در عوضش هیچ گونه پرداختی نداریم و همه چیز را برای خودمان میخواهیم و گویی تبدیل به شورهزار یا کویر میشویم که هیچگونه روییدنی در آن نمیروید. بعضی از ما مانند آب زلال هستیم که همه از او برخوردارمی شوند. مثل کسانی که هرچه دریافت نمودهاند، همیشه در حال بازپرداخت آن هستند و همیشه سرشار از انرژی و شادی هستند. بعضی از ما هم مثل چشمه گندیده و باتلاقی هستیم، مثل کسانی که مردم را آزار میدهند، در نهایت هیچکس چشم دیدن ما را ندارد.
اما برای تبدیل شدن به رود؛ اگر چشمه جوشش لازم را نداشته باشد نمیتواند مسافتهای طولانی را طی کند تا به دریا و اقیانوس برسد و پس از طی مسافتی به یک باتلاق منتهی میشود. انسان هم باید مرتب با دریافت دانش و آگاهی و پیروی از قوانین، منابع ذخیره شده خود را زیاد و با حرکت ها و جهشهای لازم ایجاد انرژی نماید تا مثل چشمه جوشش لازم را داشته باشد تا در نهایت مثل رود جاری شود.
باید بدانیم که مسیر زندگی انسان هم مانند رود خروشان ناهموار است، پس باید بهسان رود باشیم که با تلاش از درهها و کوهها عبور میکند و تمامی سنگها و قلوهسنگها را کنار یا دور میزند. در نهایت، با این تمثیل یاد گرفتم که جسم ما مانند چشمه ثابت است اما اندیشه و روح و روان ما بهسان رود خروشان، دائماً در حرکت و پرواز است.
حالا میدانم که با خواست و تفکر سالم و حرکتهای سالم من، حتی اگر چشمه وجودیم خالی یا نیمه پر باشد، با حس سالم، عقل سالم و عشق سالم عاقبت پر خواهد شد و به مسیر خود ادامه خواهد داد و باعث خواهد شد که من زندگی کردن را محترم بشمارم. یاد گرفتم که از زندگی یکنواخت و تکراری دوری کنم و سعی کنم که از خودم تولید و اثری بهجا بگذارم و همیشه دانایی خود را بالا ببرم تا با ایجاد جهش انرژی لازم را کسب کنم. در پایان، امیدوارم که بتوانم آموختههای خود را در زندگیام به مرحله اجرا درآورم.
نویسنده و رابط خبری: همسفر سیمین رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون چهارم)
ویرایش و ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر الهام دبیر سایت
همسفران نمایندگی یوسف تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
21