جلسه ششم از دوره چهارم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی ارم، با استادی راهنمای محترم مسافرجواد، نگهبانی مسافر محمدعلی و دبیری مسافر احسان با دستور جلسه: درکنگره 60 چگونه قدردانی می کنیم؟ در روز پنجشنبه بیست و هفتم آذر ماه 1404 ساعت 17 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
.jpg)
سلام دوستان جواد هستم یک مسافر
خدا را شکر میکنم که این توفیق امروز نصیب من شد تا بتوانم در خدمت شما عزیزان باشم. تشکر میکنم از ایجنت محترم، احمد آقا، گروه مرزبانی و همه خدمتگزارانی که در کنگره ۶۰ خدمت میکنند. همچنین از آقای مهندس، خانواده محترم ایشان و اساتید گرامی، و همه کسانی که در سراسر ایران در کنگره ۶۰ خدمت میکنند، سپاسگزارم، برای اینکه یک مسافر، یک تازهوارد، با هر حالی که وارد کنگره میشود، به حال خوب برسد، به درمان برسد و به آغوش خانوادهاش بازگردد.
یک جمله از استاد سردار است که میفرمایند: ما شاکر خداوند و خدمتگزاران و نگهبانانی هستیم که وصلها را انجام میدهند.
داشتم فکر میکردم وقتی آقای مهندس خودشان را بهعنوان نگهبان کنگره معرفی میکنند، به این دلیل است که خداوند این قدرت را به ایشان داده تا وصلها را انجام دهند، وصل میان خانوادههایی که جدایی افتاده، میان پدر و پسری که دوری و فاصله بینشان ایجاد شده، میان مادر و فرزندی که تفرقه به وجود آمده است. دوباره به واسطه کنگره ۶۰، به واسطه درمان و به واسطه آموزشهایی که در کنگره ۶۰ وجود دارد، این پیوندها برقرار میشود و این موضوع در هستی بسیار قابل ستایش و شایسته سپاسگزاری است.
سپاسگزار خداوند هستم که این توفیق نصیب من شده است، در میان شاید بیش از یک میلیارد مصرفکنندهای که در سراسر جهان امروز از بیماری اعتیاد رنج میبرند، من این شانس را پیدا کردم که در کنگره ۶۰ و تحت آموزشهای آقای مهندس باشم، این مکان را پیدا کنم و گوشم به کلام حق آشنا شود و چشمم بتواند زیباییها را ببیند.
در کلامالله آمده است که اگر مصیبتی به شما برسد، چه کسی غیر از خداوند میتواند آن را از شما بردارد؟ همه ما شاهد بودیم که مدتی پیش هوا چقدر آلوده بود و حتی جرأت نمیکردیم از خانه بیرون بیاییم، اما باز هم به واسطه لطف خداوند شرایط تغییر کرد. خداوند میفرماید به واسطه اعمالشان بر گوشها و چشمهایشان مهر میزنند تا نتوانند حقایق را بفهمند، اما امروز گوش ما به این کلام آشنا شده است و این فقط لطف خداوند و رحمت اوست و بابتش باید قدردان باشیم.
داشتم فکر میکردم که با سفر کردن من، همهچیز در حال حرکت و سفر است. خدا را شکر که روز اولی که وارد کنگره شدم، خدا را شکری که به زبان آوردم با خدا را شکری که امروز میگویم کاملاً متفاوت است. آن روز فقط به این فکر میکردیم که روزی مواد مصرف نکنیم و حالمان خوب باشد، اما امروز به چیزهای دیگری فکر میکنیم. امروز به این فکر میکنیم که بتوانیم کاری بکنیم، خدمتی انجام دهیم تا یک نفر دیگر هم از این آرامشی که ما به دست آوردهایم بهرهمند شود.
در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی میکنیم سؤالی است که باید همیشه از خودم بپرسم. داشتم فکر میکردم که در هر جایگاهی که قرار میگیرم، نوع قدردانی متفاوت میشود. مدتی پیش حدود دو ماه قبل یک رهجو پیش من آمد، جوانی حدود بیستوسه یا بیستوچهار ساله که تازه از کمپ بیرون آمده بود. بیقراری شدیدی داشت. خانوادهاش او را نزد روانپزشک برده بودند و برایش پنج شش نوع قرص اعصاب تجویز شده بود، اما خودش بهصورت خودسرانه بیست تا سی قرص مصرف میکرد. پدرش که حدود هفتادوسه سال سن داشت، او را به شعبه میآورد، وقتی به چهره پدر نگاه میکردی کاملاً مستأصل بودنش را میدیدی، چه کنم چه کنم، در چهرهاش موج میزد. از یک طرف فرزندش جلوی چشمش ذرهذره آب میشد و از طرف دیگر هیچ کاری از دستش برنمیآمد، همه راهها را هم امتحان کرده بود.
به کنگره آمدند و من به او گفتم: همه ما که اینجا آمدیم، در چنین شرایطی آمدیم، فقط کمی صبر کنید، یواشیواش بهتر میشود. به لطف خدا قرصهایش تیپر شد و در نهایت به صفر رسید. دوز دارو که بالا رفت و حالش بهتر شد، مدتی بعد پدرش به شعبه آمد و چشمهایش میخندید و از من تشکر میکرد. میگفت، من یک ماه است طعم زندگی را احساس میکنم.
اولین چیزی که به او گفتم این بود که باید از آقای مهندس تشکر کنید. واقعاً خوشحال شده بود. آن خوشحالی که در چهره آن پدر بود، برای من بزرگترین معنا را داشت. فکر میکنم اگر حتی ذرهای در این خوشحالی سهیم باشم، بار خودم را بستهام.
در کلامالله آمده است که اگر نفسی را احیا کنید، گویی همه انسانها را احیا کردهاید. این فرصت در کنگره برای من مهیاست. کلیپی از آقای مهندس منتشر شده بود که میفرمودند: از روز الست تا به امروز، چنین شرایطی برای بشر فراهم نبوده است که بتواند به این شکل خدمت کند. آقای زرکش هم میفرمودند: اگر این شال را از ما بگیرند و اجازه خدمت نداشته باشیم، چه کاری میتوانیم بکنیم؟ آیا برویم یک جعبه واکس برداریم و در مترو واکس بزنیم یا بنشینیم و درباره جهانبینی صحبت کنیم؟ اما این فرصت در کنگره مهیاست، به واسطه آقای مهندس و آموزشها.
امیدوارم بتوانم بهره کافی را از این اتفاق ببرم. قدردانی کردن، در وهله اول باید در زبان من باشد، یعنی آن کاری را که برای من انجام شده، به زبان بیاورم. بعد باید در قلبم باشد، اما مهمترین بخش این است که در عمل آن را ثابت کنم. خیلی راحت است، زمانی که از من خواسته میشود خدمتی انجام دهم، آنجا خودم متوجه میشوم که آیا آدم قدردانی هستم یا نه؟ اگر به من بگویند مثلاً نگهبان نظم باش یا خدمتی را انجام بده، اگر واقعاً قدردان باشم با اشتیاق انجامش میدهم.
امیدوارم در مسیری که با آموزشهای آقای مهندس در حال حرکت هستیم، بتوانیم این موضوع را در خودمان احیا کنیم. به نظر من، قدردانی بلیت ورود به وادی چهاردهم است. ما وادی دهم را داشتیم که میگوید در هر نقطهای که قرار داری مهم نیست، اگر حست تغییر کند صفتت تغییر میکند و میتوانی حرکت کنی. بعد هفته بنیان و آغاز را داشتیم و سپس دستور جلسه چگونه قدردانی میکنیم آمد و بعد حرکت به سمت وادی چهاردهم.
آقای مهندس میفرمایند: تا وادی دهم دامنه کوه است و از آنجا به بعد مخصوص کسانی است که میخواهند به قله عشق برسند، به وادی چهاردهم وادی بخشش. و دروازه ورود به آن قدردانی است. اگر من قدردان آن چیزی باشم که دیگران در اختیارم قرار میدهند، راهنماها و آقای مهندس و همه کسانی که به من خدمت میکنند، میتوانم وارد وادی چهاردهم و وادی بخشش شوم. امیدوارم به اندازهای که حرف میزنم، بتوانم عمل هم بکنم.
ازاینکه به صحبت های من گوش دادید سپاسگزارم وممنونم.

عکس: مرزبان خبری
تایپ: مسافر فخرالدین
بارگزاری: مسافر علی
- تعداد بازدید از این مطلب :
95