English Version
This Site Is Available In English

قدر دانی: فرا تر از انجام وظیفه

قدر دانی: فرا تر از انجام وظیفه

پنجمین جلسه از دور پنجاه‌‍‍‌وسوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی شفا مشهد با استادی راهنمای محترم مسافر فرهاد، نگهبانی مسافر احمد و دبیری موقت مسافر مجید با دستور جلسه «درکنگره ۶۰ چگونه قدردانی کنیم؟»  روز پنج‌شنبه۲۷ آذرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار نمود

 

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان. فرهاد هستم، مسافر.
شاد و شاکرم از اینکه در جمع پرمحبتِ اعضای نمایندگی شفا حضور دارم. از نگهبان جلسه، دبیر، ایجنت عزیز و گروه مرزبانی نیز کمال تشکر را دارم که اجازه دادند امروز در این جایگاه حاضر شوم و بتوانم در حد توانم، هم به خودم خدمت کنم و هم اگر سخنی می‌گویم، تا حدی از الطاف کنگره‌ی شصت پاسداری و شکرگزاری کرده باشم.

دستورجلسه‌ی امروز از دو قسمت تشکیل شده است. قسمت اول، دستورجلسه‌ی هفتگی است با موضوع «در کنگره‌ی شصت چگونه قدردانی می‌کنیم؟» و قسمت دوم، به مناسبت تولد راهنمای محترم، آقای محسن فرشچیان پهلوان، راهنمای عزیز نمایندگی شفا است که درباره‌ی ایشان نیز چند کلمه صحبت خواهیم کرد.

اما قبل از پرداختن به دستورجلسه، باید بگویم که هفته‌ی گذشته، "بنیان" گذشت. به تک‌تک اعضای کنگره‌ی شصت، تمام سفراولی‌ها، تازه‌واردین، سفر دومی‌ها و خدمتگزاران تبریک می‌گویم. چرا؟ زیرا اگر این بنیان نبود، هیچ‌یک از ما نمی‌توانستیم کار بزرگی را رقم بزنیم که امروز دنیا، به‌قولِ معروف، انگشت به دهان از تعجب مانده و با پدیده‌ای مواجه شده که عقبه‌ای بسیار بزرگ دارد. تبریک می‌گویم که ما جزو این مجموعه، جزو این بنیان هستیم و در این مسیر داریم "طی طریق" می‌کنیم.

تبریک دیگری هم به گروه موسیقی نمایندگی‌های خراسان دارم که دیروز برای عرض ادب خدمت مهندس رسیدند و کار بسیار زیبایی ارائه کردند که فکر می‌کنم اکثرتان دیده‌اید و مورد تشویق بنیان کنگره 60 نیز قرار گرفتند. بهترین‌ها را برای آن گروه، هم برای همسفران و هم برای مسافران حاضر در تهران آرزو می‌کنم که با هنر زیبایشان، انرژی مضاعفی به نمایندگی‌های مشهد بخشیدند.

اما در مورد "در کنگره 60 چگونه قدردانی می‌کنیم؟"؛ این همان موضوعی است که همه‌ی شما از من بهتر می‌دانید. قدردانی از دو جزء تشکیل شده: "قدر" و "دانستن" یا "دانایی". قدردانی یعنی "اندازه‌گیری قدر". این اندازه را هم هر کس برای خودش تعریف می‌کند؛ اینکه تا چه اندازه می‌خواهد کاری انجام دهد، تا چه اندازه دانایی دارد و تا چه اندازه به قدر و منزلت و اندازه‌ی جایگاهی که در آن قرار گرفته پی برده است.

اگر کنگره 60 امروز به اینجا رسیده که بعد از سی سال، حدود دویست نمایندگی دارد، با پارک‌ها و جمعیتی بالغ بر سیصد-چهارصدهزار نفر که جزو خانواده‌ی کنگره هستند، حدود دو-سه هزار راهنما (اعم از راهنمای DST، راهنمای نیکوتین یا ویلیام، راهنمای روش تغذیه‌ی دژاکام و...) و حداقل هزاران مرزبان و خدمتگزار دیگر دارد، این "قدر و اندازه" که امروز به آن رسیده، از کجا نشأت گرفته است؟

از یک فکر، یک تفکر، یک دانایی که شاید میلیون‌ها سال خون و دل برایش خورده شده، تا فردی بیاید و این بنیان، این روش DST را پایه‌گذاری کند؛ علمی که از نیستی سر برآورده (چون هر یک از ما به درجه‌ای از نیستی رسیده بودیم که آمدیم و اجازه دادیم در این جایگاه بنشینیم). چه خون‌دل‌هایی که برای این راه خورده نشده؟ چه خدمتگزارانی در این مسیر نبوده‌اند که این ریشه بتواند در زمین بدواند و ما امروز شاهد دویست شعبه باشیم؟ باید گاهی در مورد این "قدر و اندازه" برای خودمان تفکر و حلاجی کنیم.

اگر آن ریشه نبود، اگر آن بنیان نبود، هیچ‌گاه این تنه‌ی درخت تنومند نمی‌شد، هیچ‌گاه آن شاخه‌ها ثمر نمی‌دادند و میوه نمی‌آوردند. پس اگر من به عنوان یک سفر اولی که آمده‌ام در این مسیر سفر کنم، ندانم که کجای کار هستم، عقبه‌ی ما چه کسانی بوده‌اند و چه کسانی آمده‌اند این کارها را انجام داده‌اند تا به اینجا برسیم، اگر تا حدی نسبت به این علم شناخت نداشته باشم، خب، "مفت باخته‌ام". و هیچ چیز بدتر از این نیست که انسان بیاید و مفت ببازد و نداند کجای کار است، نداند چه باید بکند و از چه چیز باید قدردانی کند.

آیا تا به حال فکر کرده‌ام که این دیده‌بان‌ها که سالانه حداقل هر کدام چندده هزار کیلومتر رفت‌وآمد می‌کنند تا به شعب سرکشی کنند، چرا این کار را می‌کنند؟ بار مالی که برای هیچ‌یک از آن‌ها ندارد؛ هیچ‌یک حقوق‌بگیر من و شما نیستند. یا مهندس که می‌آید و از صبح تا شب با علمش، با مکاتباتش، با کنفرانس‌هایی که با کشورهای مختلف دارد، خدمت می‌کند و می‌خواهد پیام حق کنگره 60 را برساند... من نباید از خودم بپرسم: "من کجای این پازل هستم؟ قدر و اندازه‌ی اینها را من چگونه باید تشخیص دهم؟"

اگر کسی به عنوان یک مسافر می‌گوید: "آقا، خب آمده‌ای سفر کنی. سفری است از مصرف مواد تا قطع مصرف؛ سفری است از قهر به مهر". آیا من معنای واژه‌ی "سفر" را برای خودم حلاجی کرده‌ام؟ مسافر یعنی چه؟ یعنی باید از ضد ارزش‌هایت بگذری، از بسیاری از مسائلت باید عبور کنی. سفر، که همه لازمه‌اش را می‌دانید، یک مبدأ مشخص، یک مسیر مشخص و یک هدف مشخص دارد.
پس اگر من باید به هدف مشخص خودم که درمان اعتیاد، یا درمان سیگار و نیکوتین، یا درمان چاقی و تغذیه‌ی ناسالم است برسم، باید بدانم که قدر و منزلت من چیست و کنگره 60 چه چیزی به من می‌دهد.

اگر این همه در سمینارها و کنفرانس‌ها شرکت می‌کنند و مطالب روز کنگره را که حتی تشنه‌تر از ما هستند جمع‌آوری و چاپ می‌کنند، من نباید از خودم بپرسم: "ما کجای این کاریم؟ ما از این سفره چه می‌خواهیم برداشت کنیم؟"

اگر من بیایم و باید یک ساعت و نیم در جلسه‌ی عمومی روی صندلی بنشینم، اما رفیقم بیاید و بگوید: "پاشو برویم یک سیگار بکشیم" و من "قدر و منزلت" خودم را به اندازه‌ی همان سیگار کشیدن کنار سطل زباله تعریف کنم... اگر آمده‌ام اینجا تا سفر کنم و همه می‌گویند بهترین قدردانی این است که حرمت را رعایت کنیم، قوانین را رعایت کنیم، شربت را درست مصرف کنیم... آیا اصلاً دارم می‌بینم که انجام این کارها وظیفه‌ی من است، یا دارم "قدر" کسانی را که این همه کار کرده‌اند، می‌دانم؟

ضرب‌المثل معروفی می‌گوید: "شکر نعمت، نعمتت افزون کند؛ کفر نعمت، از کفت بیرون کند." شکر یعنی "دیدن". یعنی اینکه ببینم چه کسانی برای ما کار کرده‌اند، خودم کجای کار هستم و خودم چه کاری می‌توانم انجام دهم. اندازه‌ی من چیست؟ اندازه‌ی من این است که در آن یک ساعت و نیم، پنج بار به بهانه‌های مختلف بلند شوم و برای لژیون پیچون بخورم؟ این خودِ من هستم که اندازه‌ام را مشخص می‌کند. "کفر نعمت، نعمتت از کفت بیرون کند." کفر یعنی "پوشاندن". وقتی بخواهی این نعمت‌ها را نبینی...

خدمتگزارانی که این همه سال خدمت کرده‌اند... به فرض، یازده سال به من خدمت کرده‌اند و سرویس داده‌اند که من امروز یازده سال رهایی دارم و یازده سال است که دارم خرابی‌هایی با عقبه‌ای وحشتناک را یکی‌یکی درست می‌کنم. اگر امروز به من اجازه داده شده که اینجا بیایم و تولد یک آزادمرد راهنما را جشن بگیرم، باید قدر این اجازه را بدانم، باید ارزشش را بدانم.

آیا قطع همسفران را دیده‌اید و درک کرده‌اید؟ همسفری که پانزده-بیست سال با تمام ناملایمات، ساختِ اعتبار و آبرو و کار و همه‌چیز ما بوده است، همه زیر سؤال رفته است. حالا وقتی کمی حالش خوب می‌شود، (خدای نکرده) می‌آیی و نمی‌بینی که آن همسفر چه کارها برایت کرده، چه آبروداری‌هایی کرده است؟

و چقدر زیبا و قشنگ، دستورجلسات کنگره شصت به ترتیب گذاشته شده است: ابتدا "بنیان" (که باید فکر کنی این بنیان چیست)، بعد می‌رسد به "قدردانی" (که چگونه قدردانی می‌کنی)، بعد می‌آید "وادی یازده" (اگر می‌خواهی چشمه‌ی جوشان و نور خروشان باشی، باید در این بستر باشی. باید این بستر و آن خدمتگزار و مرزبانی را که به تو سرویس می‌دهد، ببینی). تشکر و قدردانی هم در قلب است، هم در بیان و کلام، و هم در عمل و رفتار. رفتار یک بچه‌ی کنگره‌ای باید نشان‌دهنده‌ی سپاسگزاری او باشد.

از طبیعت... آیا می‌بینی که طبیعت چقدر به تو سرویس می‌دهد؟ بعد می‌رسیم به "وادی دوازده" و درختکاری... آیا دیده‌ای که آن درخت چقدر محبت دارد و به تو سرویس می‌دهد؟ میوه می‌دهد، سبزی می‌دهد... آیا هیچ‌کدام از اینها را می‌بینید؟ (ببخشید، گاهی همه را جمع می‌بندم. دارم به خودم تلنگر می‌زنم. جسارت به کسی نباشد، شاید شما خیلی جلوتر و قدردان‌تر از من باشید.)

صبح که پا می‌شوی، خورشید طلوع می‌کند و بر تو می‌تابد. قدر آن را می‌دانی؟ هیچ چیز بالاتر از این اجازه‌ی حیات نیست که بیایی اینجا و خودت را درمان کنی، ضد ارزش‌هایت را درمان کنی تا به تعالی برسی.

ببخشید، کمی پرحرفی کردم. نگهبان دارد کاغذ نشان می‌دهد. پس جمع‌بندی کنم:

قدردانی به شیوه‌ی مقدور. و ببخشید اگر گاهی زبانم تند است. اینکه من سر ساعت می‌آیم، شربت را درست مصرف می‌کنم، سی.دی را درست می‌نویسم، این‌ها وظیفه است. قدردانی نیست! اگر انجام ندهی، یک پات می‌لنگد. قدردانی باید فراتر از انجام وظایف ابتدایی باشد. باید قدردان این مسیر، این دانش، این بنیان و خدمتگزارانی باشی که به تو خدمت می‌کنند، از همان همسفری که باید در هفته‌ی دوم از او قدردانی کنی. قدردانی کردن هم به این معنا نیست که از قبل برایش پالتو بخری! (در کنگره قدردانی با پاکت، دلار و طلا نیست... بله، بی‌خود گول نخور). نه، مثلاً می‌گوییم: "لباسشویی‌اش خراب بود، یک لباسشویی به او کادو می‌دهم". او باید آن را به عنوان هدیه بپذیرد، نه به عنوان انجام وظیفه. در بخش دوم (تولد) شما مبلغی را در وب می‌گذارید و بعد هر کاری خودش خواست انجام می‌دهد. ببخشید اگر مثل اخطار شد.

ممنون از اینکه با سکوت زیباتان به صحبت‌های من گوش کردید. ان‌شاءالله در ادامه‌ی جلسه که درباره‌ی تولد محسن صحبت می‌کنم،  به افتخار خودتان دست بزنید

 

و در ادمه رهایی از بند مواد ،مسافر علی از لژیون14 به راهنمایی مسافر مجتبی 


 

و اعلام فرم 30 سی دی مسافر مصطفی از لژیون 14 به راهنمایی مسافر مجتبی

و جشن پنجمین سال رهایی راهنمای محترم مسافر محسن با راهنمایی راهنمای محترم مسافر فرهاد برگزار گردید.

لینک جشن تولد

مرزبان خبری: مسافر علی اصغر
صوت: مسافرین علیرضا ل7 ، رضا ل3
تایپ: مسافرین حسین ل1 ، علی ل18
ارسال خبر: مسافر امیر

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .