- یـک انـسان چـه وقت به نـهایت کـمال انـسانی خـود در این کـرۀ خـاکی میرسد؟ آیا اگر دانـشمند بـرجستـهای بـاشد؟ یـا بـازرگانی مـوفق؟ یا هـنرمنـدی سرشناس؟ یا اینکه عارفی بزرگ یا کارگری ماهر؟ کجاست آن قلۀ مرتفع که انسان بتواند به آن مکان، قدم بگذارد؟ ممکن است هزار حرف و سخن گفته شود؛ اما ما در یک یا دو کلمه میگوئیم: (فرمان عقل)
نگهبان، کتاب عبور از منطقه ۶۰درجه زیرصفر
سلام دوستان هاشم هستم راهنمای درمان یک مسافر:
قدردانی؛ مثلث ارزش در کنگره ۶۰
دستور جلسهی این هفته، یک پرسش بنیادین را پیشِروی ما میگذارد: چگونه در کنگره قدردانی میکنیم؟ در ظاهر، سؤال سادهای است؛ اما عمق آن بسیار زیاد است. این پرسش از من میخواهد بیندیشم که در مورد *قدردانی* چه آموزشی گرفتهام و بهویژه، از من میپرسد «چگونه»، یعنی با چه روش و شیوهای قدر و سپاس خود را ابراز میکنم. در حقیقت، این دستور جلسه پیشفرضی دارد: گویا من هنوز «مثلث ارزش» را بهدرستی نشناختهام؛ مثلثی که اضلاعش شامل قدر، قدردان، و قدردانی است.
- قدر به معنای اندازه و شناخت میزان ارزشهاست.
- قدردان کسی است که این اندازه را میشناسد و بر مبنای آن عمل میکند.
- قدردانی روش و شیوهای است که قدردان برای ابراز سپاس و تشکر برمیگزیند.
قدر، قاعدهی مثلث است و دو ساق دیگر آن قدردان و قدردانی هستند. حالا بهتر درک میکنم چرا دستور جلسه بهصورت سؤال طرح شده و چرا دانستههای من در این زمینه، با وجود اهمیت و کاربردی بودن، هنوز ناقص است. با آنکه من راهنما و آموزش راستین را در این مسیر یافتهام، باید اعتراف کنم که توجه لازم را نداشتهام. در کنگره ۶۰، همهی راهنمایان و آموزشها ناب و راستیناند؛ اما این سؤال باعث شد بفهمم که من آموزش را *دریافت کردهام ولی جذب نکردهام!*
چرا؟ زیرا هنوز *قدر نمیدانم.*
من چه چیزی را قدر نمیدانم؟ یعنی اندازهی چه چیز را بهدرستی درک نکردهام؟ چگونه ممکن است از مطالب ناب کنگره برداشت درست و راستین داشته باشم، اما در پرداخت و اجرا ناتوان مانده باشم؟ قدر، همان جایگاهی است که به من عطا شده. من وارد کنگره شدم و جایگاه تازهوارد را کسب کردم؛ جایگاهی سرشار از معرفت و آموزشهای راستین. فهمیدم مسیر درمانی حدود ده تا یازده ماه است، سیستم ایکس جسمم آسیب دیده، و هنوز جهانبینی لازم را ندارم. وقتی دارو را شناختم، دانستم فرق نگاه یک معتاد با یک مسافر چیست… اما در عمل، قدر نشناختم. من قدر و اندازهها را دریافت کردهام، ولی قدردان نبودم، و در قدردانی به سرانجام نرسیدم. در انتخاب لژیون، با احترام و عزت، به من اجازه داده شد تا *احساسم* راهنمای مرا انتخاب کند. اما من، که هنوز در تعادل نبودم و حسهایم آلوده بود، ارزش این اجازه را ندانستم. قدر راهنما را شناختم، اما قدردان نبودم.
سفر درمانی شروع شد؛ ماهها پشت سر هم، آموزش گرفتم و دانستم که پلهها، دارو و آموزشها همه اندازه دارند. حتی فهمیدم پیمانهی دارو مهمترین موضوع در سفر است، ولی باز هم قدردان نبودم، چون شربت را میخوردم اما به زمان مصرف دقت نمیکردم. با این همه آموزش، این همه قدر و اندازه، این همه معرفت راستین، چرا هنوز قدردان نیستم؟
قدردان کسی است که نهتنها قدر را بشناسد، بلکه *موضوع قدردانی* را نیز درک کند و آن را در عمل نشان دهد. پس روشن شد: من قدردانی را درست نمیدانم. قدردانی، روشی است که بهوسیلهی قدردان انتخاب و اجرا میشود، و باید با *قدر*، همخوان و همراستا باشد.
اکنون فهمیدم چرا دستور جلسه از «چگونه» آغاز میشود. زیرا میخواهد من به *روش اجرا و عمل* بیندیشم. پس سؤال واقعی این است: چگونه باید عمل کنم تا ارزشآفرینی کنم؟ چگونه باید مثلث ارزش را از نظر ذهنی و عملی اجرایی سازم؟
قدر، یعنی جایگاه رهجویی من؛ و قدردانی، یعنی سپاسگزاری از این فرصت که قدرت مطلق در مسیرم قرار داده تا جویا و جویندهی راه باشم. من باید درست سفر کنم، وظایف خود را بهدرستی انجام دهم، و با عمل، ارزش بیافرینم — یعنی مثلث ارزش را در زندگی به کار گیرم.
اکنون من در جایگاه راهنما هستم. قدر را شناختهام، آن را آموزش میدهم و قدردانم؛ و همین است که دیگر تأخیر یا غیبت در مسیر ندارم. من در برابر دستور راهنما، چشم میگویم و بدون چونوچرا سیدیها را مینویسم، مانند یک مسافرِ سفر اولی، و قدردانیام را در عمل نشان میدهم. همین عملِ خالصانه است که مرا باارزش میکند. دقت در دستور جلسات هفتگی به من میآموزد که هر هفته، دورهای آموزشی فشرده در پیش دارم. این هفته، درک «قدر، قدردان و قدردانی» را تمرین میکنم تا سپاسگزار حقیقی شوم و ارزش بیافرینم.
هفتهی آینده، چشمهای جوشان خواهم بود و رودی خروشان؛ چشمهای که قدردان است و رودی که قدردانی را میشناسد. پس با این آمادگی، وارد جشن همسفر خواهم شد. جشنی که در آن باید جایگاه همسفر را قدر بدانم، نقش قدردان را بهدرستی ایفا کنم، و قدردانیام را با موضوعی همراستا با قدرِ همسفر، یعنی همراهی و همدلی او، ابراز نمایم — سپاسگزاریای بینقص و از دل.
نتیجه آنکه: دستور جلسهی این هفته، گرچه ساده به نظر میرسد، بسیار کاربردی و در عمل دشوار است. و من، از جناب مهندس عزیز و زحمتکشان کنگره سپاسگزارم، که با آموزشهای ساده و در عینحال عمیق، دوباره یادم دادند آنچه را نمیدانستم از هستی و نیستی.
مرزبان خبری: مسافر علیاصغر
ارسال: مسافر محمدرضا ل7
- تعداد بازدید از این مطلب :
136