جلسه اول از دور دوم لژیون سردار کنگره ۶۰ نمایندگی ارم کرج با استادی پهلوان محترم مسافر مهدی، و نگهبانی مسافر هادی و دبیری مسافر محمد و خزانه داری مسافر علی با دستور جلسه: در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی میکنیم؟ در روز سهشنبه 25 آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مهدی هستم، یک مسافر
ابتدا از آقا هادی نگهبان محترم، ایجنت محترم، دبیر و خزانهدار تشکر میکنم که این فرصت را به منِ مهدی دادند تا به این شعبه بیایم، خدمت کنم و از تجربیات شما عزیزان استفاده کنم.
ما در جامعه زیاد میشنویم که وقتی کسی کار درستی انجام میدهد، دیگران میگویند خدا پدرش را بیامرزد.این در واقع نوعی قدردانی است، قدردانی از عملی صالح، از کاری که برای جامعه مفید بوده. در اصل دارند از کسی تشکر میکنند که به آن فرد چیزی یاد داده، مثل معلمی که اثری مثبت گذاشته است. این هم خودش یک نوع قدردانی است.
این هفته، هفتهٔ قدردانی است. اما من اول باید بدانم چه چیزی به دست آوردهام تا بفهمم قدرش را چقدر باید بدانم. عمق موضوع اینجاست، عمق آن چیزی که من در کنگرهٔ ۶۰ به دست آوردهام چقدر است؟
آقای زرکش میگویند ما زمانی میتوانیم بگوییم چیزی داریم که دانش و علمش را داشته باشیم، فهمش را داشته باشیم و تغییرات رو به جلو باشد، آنوقت نتایج هم مشخص است، نتایج رو به جلوست. اگر من قبل و بعدِ خودم را اندکی مقایسه کنم، آنوقت میفهمم که قدر چه چیزی را و چقدر باید بدانم.
چند روز پیش با پسرم مهراد صبح رفته بودیم استخر، در راه برگشت، یکدفعه دستم را روی فرمان گرفت و گفت: بابا، من خدا را خیلی شکر میکنم که تو بابامی. یک حال خوشی به من دست داد، واقعاً کیف کردم، پشت فرمان یک حالت پروانهای داشتم.
حالا اگر بخواهیم مقابلش را حساب کنیم، چند سال پیش همین بچه چهاردستوپا راه میرفت، میخواست تلویزیون ببیند، اما من در اتاق تریاک میکشیدم. میآمد پشت در، در میزد که بیا بیرون، کنترل بلد نیستم، شبکه رو عوض کن. من حتی حسش را هم نداشتم که بروم بیرون، فقط یک در بین ما بود، نه دیوار، نه فاصلهای عجیب، فقط یک در، اما من نمیتوانستم بازش کنم، کنترل را بگیرم و یک شبکه عوض کنم.
آن بچه روی تبلیغ گیر کرده بود، اعصابش خرد میشد، اینکه بچه دست بابایش را گرفت، کار بابا نبود، آن کار، کار کنگره بود. اینکه بچه پشت در گریه میکرد و بابا نمیتوانست بیرون بیاید، باز هم کار بابا نبود؛، کار افیون بود، چون حس را بسته بود.
کنگرهٔ ۶۰ دقیقاً همین کار را میکند، میآید اصلاح میکند، میآید تزکیه و پالایش میکند، میآید واکسنش را میزند. آقای زرکش میگفتند کنگره مثل یک آزمایشگاه کوچک است.
اینکه من داخل کنگرهٔ ۶۰ یک شال پهلوانی دور گردنم باشد و مثلاً پانصد میلیون تومان بخشش کرده باشم، خیلی هم زیباست، اما سؤال اینجاست که آیا بیرون از کنگره توانایی دارم حتی شش میلیون تومان ببخشم؟ آیا توانایی دارم وقتی کسی آینه به آینه شد با من، فحش ندهم؟ آیا بیرون از کنگره همان آدمی هستم که داخل کنگره هستم؟ آیا با دیگران با عزت و احترام صحبت میکنم؟ آیا برای بقیه خیر میخواهم؟ آیا بقیه را با آغوش باز میپذیرم یا نه؟
اینهاست درس کنگره، درسی که رایگان به من رسیده، اما اگر بخواهم قدردان کنگرهٔ ۶۰ باشم، فقط باید مسافر باشم، همین. کار خاصی لازم نیست انجام بدهم، باید رهجو باشم.
در سفر اول، راهنمای من زحمت کشیده، برنامه را چیده، ظهر یکونیم، شب یکونیم، صبح یکونیم سیسی. راهنما که خانهٔ من نیست مرا ببیند، سؤال این است که آیا من یکونیم سیسی را دقیق مصرف میکنم یا نه؟ سیگارم همان پنج نخ است یا یکیدو دود اضافه هم میگیرم؟ در همهٔ اینها فرقی نمیکند حتی در خواب و بیداریِ حس من.
سؤال این است که آیا سفیر خوبی هستم؟ آیا علمی که به دست من رسیده را فقط برای خودم مصرف کردهام یا رسانا هم بودهام؟ ما در کنگره تبلیغ نداریم، اما اطلاعرسانی داریم. میآییم حسمان را به اشتراک میگذاریم، میگوییم من این بودم، این شدم تا بقیه هم استفاده کنند.
لژیون سردار یک تفاوت اساسی دارد. ما سفر اول داریم و سفر دوم داریم، لژیون سردار جدا از اینهاست، چون ضلع ایمان است. من خودم این حرف را شنیدهام، اما هنوز کامل درکش نکردهام.
ایمان مثل زمانی است که بچه بودم، نصفهشب از خواب بیدار میشدم، میخواستم بروم آب بخورم، اتاق تاریک بود. اتفاقی نیفتاده بود، فقط چراغ خاموش بود، اما من میترسیدم، نیاز داشتم یک بزرگتر دستم را بگیرد، دلگرمیام بدهد تا بروم آب بخورم و برگردم. این میشود ایمان.
ما پول میدهیم، اما خداوند به کسی که میبخشد، ایمان میبخشد، دلگرمی میدهد، وقتی ایمان را پیدا میکنی، تازه مشاهداتت باز میشود، تازه میفهمی زندگی یعنی چه؟ میفهمی بدون مواد هم میشود زندگی کرد، بدون عربدهکشی هم میشود حق را گرفت، این میشود برکت.
برکت فقط پول در جیب نیست، الان همهجا بازار خوابیده، همه با چالشهایی روبهرو هستند، اما رنگ نگاه بچههای کنگرهٔ ۶۰ به زندگی فرق میکند. بیرون از این در، مردم بهسختی از کنار هم رد میشوند، اما اینطرف دیوار فرق دارد، ما تحت حمایت کنگرهٔ ۶۰ هستیم و این حمایت را باید گسترش بدهیم.
نباید تکخور باشیم، بچههای لژیون سردار همه سفره دارند و به این فهم رسیدهاند که باید طوری رفتار کنند که به بقیه هم برسد.
کنگرهٔ ۶۰ تمام تلاشش را میکند که ما را به جایگاه درست برساند. همهچیز به ما بخشیده شده، علمی بزرگ که تمام دنیا از آن عاجز است و رایگان به ما داده شده،رایگان بود، اما مفت نبود.
در لژیون سردار هم همین است، هر کسی به اندازهٔ وسعش جلو میآید، گلریزان تمام شده، اما بخشش تازه شروع شده است. کار ما تازه شروع شده، شعبات زیادی هستند که به حضور ما نیاز دارند، صندلیهایی هست که باید با تعهد ما آماده شود تا مسافران و همسفران بیایند و روی آن بنشینند.
ما نمیبخشیم که به ما بخشیده شود، این تصور اشتباه است. عزیزانی که برای اذن پهلوانی خدمت آقای مهندس میرسند، ایشان میفرمایند هیچ توقعی نداشته باشید، انگار پولتان را در دریا ریختهاید،اما در عین حال میفرمایند کسانی که در راه عمل صالح قدم برمیدارند، خداوند قوت کافی به آنها میدهد.
این معامله نیست، این لطف است.
امیدوارم به فهم آنچه آقای مهندس میفرمایند، اول خودم و بعد همهٔ عزیزان برسیم.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید ممنونم.

عکس: مرزبان خبری
بارگزاری: مسافر علی
- تعداد بازدید از این مطلب :
250