English Version
This Site Is Available In English

این شال نارنجی و حال خوش حاصل زحمت هزاران نفر است.

این شال نارنجی و حال خوش حاصل زحمت هزاران نفر است.

باوری در ناباوری.
خداوند را شاکرم که در این مسیر پر از آموزش کنگره ‌۶۰ قرار داده است تا هر روز با تمرین نقطه تحمل خود را بالا ببرم و تفکر درست را بهتر یاد بگیرم. انشالله خداوند یاری دهد تا بر عهد و پیمان خود استوار بمانم. همه ما پا به هستی می‌گذاریم؛ برای آموزش و سپس خدمت به خلق خداوند. در مسیر زندگی هر جایگاهی که به من عطا شد فرصتی بود برای خدمت و هر مسئولیتی که بر دوش گرفتم تنها وظیفه‌ای بود برای انجام و پله‌ای بود برای پیوند قلب‌ها.
در هر نقشی قرار گرفتم تلاش کردم تا با عشق و صداقت خدمتگزار باشم تا بتوانم آموزش بگیرم و گوش به فرمان کنگره و راهنما خود باشم و تسلیم راه.
خدمتگزاری برای من تنها یک وظیفه نیست؛ بلکه رسالتی است که با آن به جهان هستی یاری می‌کنم و هر گره‌ای می‌گشایم نشان از آن دارد که جایگاه من تنها به واسطه خدمت معنا پیدا می‌کند و تغییر خود است.
در کنگره ۶۰ خدمت طناب بین عمل و نیت است و قلبی‌ که پشت آن قرار دارد. امیدوارم خداوند مرا در مسیر رشد و آگاهی نگاه دارد و توفیق خدمت به انسان‌ها را عطا کند و در هر جایگاهی بتوانم با صداقت و عشق خدمتگزار باشم و رسالت خود را بهترین شکل انجام دهم. در زندگی لحظاتی وجود دارد که در میان ناباوری‌ها و تردیدها نوری از باور در قلب می‌درخشد، این باور همان نیروی الهی در کنگره است، نوری از باور که در قلب می‌درخشد و نیرویی است که من را در تاریک‌ترین روزها هدایت می‌کند و به من امید می‌بخشد؛ وقتی که همه چیز به نظر می‌رسد به جلو می‌راند میان ناباوری‌ها صدایی آرام و مطمئن مرا دعوت می‌کند تا به توانایی‌ها و رویاهای خود ایمان داشته باشم، باوری که در ناباوری‌ها ریشه می‌دواند.
باور انسان می‌تواند کوه‌ها را جابجا کند و غیر ممکن‌ها را ممکن سازد.

این باور است که به من یادآوری می‌کند که حتی در سخت‌ترین شرایط جایی برای امید و تغییر وجود دارد. این سفر با هر قدمی برمی‌دارم به خود و به نیروی که در درونم است اعتماد می‌کنم و باوری در ناباوری چه زیبا می‌درخشد و این گواهی است بر اینکه هیچ چیز غیر ممکن نیست؛ اگر به آن ایمان داشته باشیم این نیروی خداوندی که در درون همه ما قرار داد؛ عین واقعیت است. من با تمام وجود خود و با گوشت و پوست  آن نیرو را لمس کردم و یک روز آن را برای شما بازگو می‌کنم.

روزها منتظر فرمان برای تحویل شال نارنجی بودم. زمان انتظار فرا رسید و بایستی برای دریافت شال خود را آماده می‌کردم؛ خیلی شور و ذوق دریافت شال را داشتم و باید برای دریافت شال تنها به تهران می‌رفتم.

خدایا عجب امتحانی را مرحله آخر باید دهم! آن‌قدر انتظار کشیده بودم که آن لحظات انتظار تبدیل به شیرین‌ترین روزها شده بود. آن روز فرا رسید و من سراپا شوق. از خداوند یاری خواستم و با تمام وجود تلاش کردم تا به موقع در مراسم حاضر شوم. ساعت یک شب من تنها در جاده و در تاریکی و سرما قرار گرفتم، با خود فکر کردم، فریبا تو هنوز ناخالصی‌هایی در درون خود داری و خبر نداری. آن شب برای من تمثیل عبور از نیروهای منفی و گذرگاه سخت تا رسیدن به جایگاه صلح و آرامش و آسایش که دیدار استاد بود.
انگار این سفر، سفری از آخرت است که انجام می‌دهید؛ هیچ کسی به کمک شما نمی‌آید چیزی که به کمک تو می‌آید، توشه مادی نیست؛ بلکه معنوی است. همراهم همه چیز بود؛ ولی انگار اجازه خوردن آنها را نداشتم، یعنی فرمان خوردن آنها را نداشتم و این موضوع مربوط به درون من بود؛ مثل جهان آخرت همه چیز هست، ولی آیا تو تشنگی آن را داری استفاده کنید؟ به قول مولانا اینکه انسان باید تشنگی آرد به دست آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آب از بالا و پست.

بالاخره ساعت ۴ صبح به تهران رسیدم و مسرور بودم از این عبور...
در تاریخ 1404/8/17 در خدمت آقای مهندس عزیز ساعت ۶ صبح حاضر شدم. این خوشحالی و شادی چنان سرتاسر وجود من را فرا گرفته بود؛ انگار که در آسمان‌ها به پرواز درآمده بودم و سختی‌های راه را برای من هموار کرده بود. دیدن آقای مهندس و گوش به فرمان بودن و دریافت جایگاه خدمتی خیلی برای من مهم  و شیرین بود. وقتی انسان آماده باشد، صدای پای استاد را می‌شنود.

هنگام دریافت شال، به این فکر کردم هزاران دست به من در کنگره یاری رساند تا از تاریکی خارج شوم و به آرامش و آسایش برسم؛ پس این شال نارنجی و حال خوش حاصل زحمات هزاران نفر است. همه این خدمت‌ها به رایگان در اختیار من گذاشته شد؛ پس من در اینجا باید دانسته‌هایم را به مرحله اجرا بگذارم و این تازه شروع کارم است.
الگو باید بی‌نقص باشد تا دانایی خود را به دانایی موثر تبدیل کند.

امیدوارم دیگر مصرف کنندگان روزی خداوند اذن ورود به کنگره را دهد و وارد پروسه درمان شوند و به حال خوش دست یابند. از راهنمای خوبم خانم مرضیه محمدپور و خانم منصوری و...خانم مریم عزیز که به مدت سه سال در کنار ایشان آموزش گرفتم نهایت سپاس را دارم و قدردان زحمات ایشان هستم. خداوند طول عمر آقای مهندس و خانواده محترم ایشان را زیاد کند؛ از ایشان سپاسگزارم بابت بستری که برای ما مهیا نمودند تا ما بتوانیم آموزش بگیریم و از همه خدمتگزاران شعبه سمنان و  دامغان سپاسگزارم.

نویسنده: راهنما همسفر فریبا
ویرایش و ارسال: همسفر شقایق رهجوی راهنما همسفر وحیده ( لژیون پنجم )
همسفران نمایندگی دامغان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .