چهارمین جلسه از دوره دوم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی امیر اراک به استادی همسفر الهه، نگهبانی همسفر نصیبه و دبیری همسفر راضیه با دستور جلسه «وادی دهم: صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است». روز دوشنبه ۱۰ آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpeg)
خلاصه سخنان استاد:
سلام خدا را شکر میکنم که در این جایگاه هستم، از مهندس حسین دژاکام و خانواده محترمشان تشکر میکنم که این بستر را برای ما فراهم کردند که من هم کنار مسافرم به حال خوش برسم و آموزش بگیرم. از نگهبان همسفر نصیبه سپاسگزارم که این فرصت را به من دادند تا در این جایگاه خدمت کنم و همچنین از راهنمایان خود همسفر اعظم و همسفر فاطمه تشکر میکنم که حال خوش اکنون را مدیونشان هستم.
وادی دهم چقدر زیبا و عظیم است و چه بار معنایی سحرآمیزی را در خود حمل میکند. وادی دهم میگوید: «صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است». این وادی بهسان شمشیر برندهای است که هم هشدار و هم امید میدهد، آن هم امید به بازگشت و این نوید، بسیار قشنگ است. این وادی را خیلی دوست دارم و حس میکنم این وادی خود من هستم، در کنگره میگویند هیچ دستور جلسهای بیدلیل برای ما نمیافتد و این سخن کاملاً درست است؛ چون من در کنگره۶۰ کلاً ۲ بار استاد شدهام و هر ۲ مرتبه هم دستور جلسه وادی دهم بوده است.
این بار که متوجه شدم این دستور جلسه را باید استاد بنشینم با خودم خیلی فکر کردم، گفتم الهه ببین این وادی برای تو چه درسی دارد! چه چیز را میخواهد به تو آموزش دهد! گره درونیات چیست! این چند وقت خیلی به خودم فکر کردم که ببینم آیا صفتهای گذشته من درست شده و تغییر کرده است یا نه! دیدم بله صفتهای منفی خیلی زیادی داشتم، خیلی ناشکر و ناسپاس بودم و الان وقتی به خویش نگاه کرده، میبینم خیلی از آن ناسپاسیها، ناشکریها و خشمها کمرنگتر شده و میتوانم به جرأت بگویم که دیگر نیست.
اکنون خیلی شکرگزارم، داشتههای خود را میبینم و سپاس خداوند را میگویم. شرایط زندگی من با گذشته هیچ تغییری نکرده و اطرافیانم نسبت به گذشته تغییر نکردهاند؛ اما این من هستم که عوض شدهام و میتوانم با این شرایطی که بوده یا مشکلاتی که وجود دارد حالم را خوب نگه دارم و این را مدیون کنگره هستم.
اینکه بخواهم دستور جلسه را به لژیون سردار ربط بدهم؛ باید بگویم این صفت بخشندگی را اصلاً نداشتم که بخواهم ببخشم، همیشه وقتی میخواستم یک پولی را ببخشم آنقدر فکر میکردم و سختم بود که با خود میگفتم: آیا ببخشم یا نبخشم! در آخر هم نمیبخشیدم و میگفتم بهتر است پسانداز کنم؛ زیرا ممکن است جایی لازم شود یا اگر شرایط سخت بود از آن استفاده کنم به همین علت نمیبخشیدم.
خواسته بخشیدن در درون من بود تا ببخشم و دل دیگران را شاد کنم ولی میترسیدم؛ زمانی که بخشش کسی را میدیدم میگفتم: خوش به حال او که این دل بزرگ را دارد که ببخشد تا اینکه من هم عضو لژیون سردار شدم و این بخشش هم کمکم درون من شکل گرفت؛ چون یاد دارم روزهای اول که مسافرم به کنگره آمده بود، بعد از چند وقت که در لژیون سردار بود گفت: من ۱۰۰ تومان کارت کشیدم، من برای مبلغ ۱۰۰ هزار تومان کلی اعتراض کردم، ناراحت شدم که چرا کارت کشیدی خودت نمیدانستی الان شرایط ما سخت است و رفتی آنجا کارت کشیدی؟ از کنگره۶۰ هیچ آگاهی نداشتم تا اینکه به این مکان مقدس آمدم، آموزشها را کمکم گرفتم، حالا من بودم که به مسافرم میگفتم: برو در لژیون سردار شرکت کن یا من میخوام عضو لژیون سردار شوم، دیگر من بودم که مسافرم را هل میدادم.
لژیون سردار برکت زیادی را برای ما در زندگی آورد، آن زمان که میخواستم عضو لژیون سردار شوم مبلغی که در کارت داشتم کلاً ۶۰۰ هزار تومان بود؛ وقتی فهمیدم که باید ۱ میلیون تومان واریز داشته باشم مابقی را قرض کردم که بتوانم عضو لژیون سردار شوم و بقیه را تعهد کردم که بعد پرداخت میکنم. برکت کنگره و لژیون سردار بسیار زیاد است، آن مبلغ باقی مانده تعهد لژیون سردارم اصلاً به ۱ ماه نرسید و راحت برای من جور شد. زمانیکه میخواستم چیزی را بخرم نیت میکردم که یک پولی را برای آن در نظر بگیرم، خیلی به زحمت میافتادم و آن پول جمع نمیشد؛ مثلاً باید یکی از خریدهایم را نمیکردم یا از خواستهام میگذشتم تا پول جمع کنم؛ ولی پول لژیون سردار جمع شد. به گفته یک پهلوانی که به نمایندگی ما آمده بودند و الان اسم ایشان را بهخاطر ندارم میگفتند: این پول که ما میبخشیم از جای دیگر میرسد و واقعاً حقیقت داشت این را من خودم حس کردم.
پول لژیون سردار آنقدر زیبا فراهم شد که اصلاً متوجه نشدم و من که قرار بود تعهدم را قسطبندی کنم، آمدم یکجا کارت کشیدم و خوشحالم که امسال توانستم عضو لژیون سردار شوم. همیشه به مسافرم میگویم: هرچه داریم از برکت شرکت در لژیون سردار است؛ اگر زندگیمان در این روزگار سخت میچرخد از برکت لژیون سردار است، این وادی و امید برای من خیلی قشنگ بود.
هشدار آن نیز برای من اتفاق افتاده است، بارها و بارها در ذهن خود گفتهام: الهه دیگر بس است و میتوانی زندگی را مدیریت کنی؛ اما وقتی سیدیهای خود را کم نوشتم یا ذرهای بیخیال شدم متوجه حرکتم به سمت حال خراب شدم، تلنگر هم وجود دارد و باید حواسم به خودم باشد؛ اگر که در هر جایگاه یا مکانی باشم نیاز به آموزش دارم و یقیناً باید آموزشها را بگیرم، ازاینکه به صحبتهای من گوش دادید سپاسگزارم.

تایپیست: همسفر فاطمه رهجو راهنما همسفر نجمه (لژیون پنجم)
عکاس و ارسال: همسفر محدثه رهجو راهنما همسفر فاطمه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی امیر اراک
- تعداد بازدید از این مطلب :
137