چهارمین جلسه از دورهٔ هفتادم سری کارگاههای آموزشی - خصوصی خانمهای مسافر و همسفر نمایندگی ارغوان تهران، با استادی راهنما مسافر سپیده، نگهبانی مسافر فائزه و دبیری همسفر خورشید، با دستور جلسهٔ «یادگیری و معرکهگیری»، روز یکشنبه ۲ آذرماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۴:۰۰ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان سپیده هستم یک مسافر
بسیار خوشحالم که توانستم بار دیگر به همراه لژیون در این جایگاه خدمت کنم. امروز در مورد دستورجلسه «رابطهی یادگیری و معرکهگیری» صحبت می کنیم.همهٔ ما زمانی که وارد کنگره ۶۰ شدیم، برای حل مسئلهٔ اعتیادمان آمده بودیم. هرکدام از ما راههای مختلفی را تجربه کرده بودیم؛ به کمپ رفته بودیم، سقوط آزاد داشتیم و مسیرهای گوناگونی را طی کرده بودیم تا در نهایت به این نقطه رسیدیم.
کسی که برای درمان اعتیاد به کنگره میآید، معمولاً مسیرهای بسیاری را رفته و به بنبست خورده است و در جستوجوی «حال خوش» قدم به اینجا میگذارد و با این خواسته، مثل بذری در درون او شکل میگیرد.
من از آن حال بد خسته شده بودم؛ از اینکه هر روز درگیر مواد مخدر باشم و یک روزم با مصرف، و روز دیگر با پیآمدهای آن سپری شود. تمام زندگیام حول محور مواد میچرخید. اما زمانی که وارد کنگره شدم، آنقدر از آن وضعیت به ستوه آمده بودم که فقط به دنبال معجزهای بودم تا نجات پیدا کنم. همینجا بود که «خواستن» شکل گرفت، خواستِ درمان، خواستِ رهایی و خواستِ رسیدن به حال خوش.
تجربهٔ من در کنگره نشان داده است که اگر کسی این خواسته را در درون خود نپروراند، به حال خوش نمیرسد. فرد باید خودش بخواهد. جملهای هست که میگوید: «درمانگر در آینه است.» یعنی هرکس خودش بزرگترین کمککننده به خویش است. اگر غیر از این باشد، شاید مسیر را طی کند، اما به حال خوش واقعی نخواهد رسید.چون وقتی خواسته در فرد شکل نگیرد، او به سمت حاشیه میرود و مسائل بیرونی را دخیل میکند. مثلاً میگوید: «کنگره آمدم، اما درمان نشدم؛ چون پدرم پول نداد» یا «چون مسیر دور بود». اینها همان «معرکهگیری» است. نیروی منفی میخواهد فرد را در تور خود بیندازد و او را مشغول حاشیهها کند.
البته اگر مسئلهای واقعی وجود داشته باشد، مثل دور بودن مسیر یا مشکل کاری، باید با راهنما مطرح شود. راهنما شرایط شهر، ترافیک یا سختی مسیر را درک میکند. اما بهانهتراشی و توجیه، بازی نفس اماره است که فرد را در یک دور باطل نگه میدارد و مانع رسیدن به رهایی میشود. دائم بهانه میآورد که؛ «امروز دیر رفتم»، «امروز نرفتم»، «سرما خوردهام و نمیتوانم بیایم». نیروی منفی آنقدر زیرکانه وارد ذهن میشود که فرد تصور میکند حق با اوست.
من بارها در شرایط بیماری، مشکلات خانوادگی یا گرفتاریهای کاری بودهام، اما باز هم برای خدمت حاضر شدهام. چرا؟ چون مسئولیت داشتهام. مسئولیت یک مسافر سفر اولی حتی سنگینتر هم هست، چون مسئولیت حال خوش خودش را بر دوش دارد و باید یاد بگیرد صدای «نفس اماره» را خاموش کند.در مثلث دانایی نیز میدانیم؛ فردی که آموزش کافی داشته باشد، وارد معرکهگیری نمیشود. هرچه آموزش بالاتر باشد، احتمال گرفتار شدن در حاشیه کمتر میشود. در کنگره بر ضلع آموزش تأکید فراوان داریم، زیرا هدف از خلقت انسان نیز همین است: آموزش و سپس خدمتکردن.
اینکه منِ سپیده، وارد کنگره شوم، درمان شوم و به حال خوش برسم، به معنای آن نیست که «خداحافظی کنم و بروم». اگر اینگونه باشد، این روند ادامه پیدا نمیکند. افرادی بعد از ما میآیند، کسانی هستند که تازه گرفتار این بیماری شدهاند. پس باید بکاریم تا دیگران بتوانند برداشت کنند.وقتی وارد معرکهگیری میشویم، در واقع نمیخواهیم حقیقت را ببینیم. واقعیت به پسزمینه میرود و حاشیهها به متن تبدیل میشوند. یکی از دلایل اصلی این موضوع، وجود جهل و ناآگاهی است. بسیاری از «ضدارزشها» از همین جهل نشأت میگیرند و ریشه در ذهن دارند.
برای مثال، مسافری که میخواهد غیبت کند یا سیدی را ننوشته، ابتدا در ذهنش بهانه میسازد و آن را در جهان ذهنیاش کامل میکند، سپس به عمل تبدیل میشود. اما اگر آموزشدیده باشد، میتواند این افکار را همان ابتدا خاموش کند. با استفاده از آموزشها، اجازه نمیدهد آن فکر رشد کند و به عمل برسد.از اینکه به صحبتهای من گوش دادید، از همهٔ شما تشکر میکنم و امیدوارم با مشارکتهای ارزشمندتان، این بحث را کاملتر کنید.
تایپ: مسافر شقایق - لژیون پنجم - نمایندگی ارغوان تهران
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه
عکس: مسافر مژگان - لژیون یکم - نمایندگی ارغوان تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
93